می زند فریاد ، مرد
بر سر کودک
کودک اش غمگین اشک می ریزد
زمستان است و سرما
کفش هایش پاره
کت ، پوسیده
شلوارش بر پاست
با صد وصله ی بیهوده
پدر بر صورت فرزند می ریزد
نگاه مهربان اش را
و مادر با چشمانی به رنگ خشم
و زبانی به رنگ تیغه ی خنجر
می گوید
گرسنه ام
گرسنه ای گرسنه است
و کودک اشک ریزان
بر سپید کاغذ مشق اش
می نویسد
گرسنه ایم
گرسنه اید
گرسنه…؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رها