✍?عبدالرحیم قنوات
معاویه سیاستمداری زیرك بود. او در سایه اقامت و حكمرانی طولانی در شام، حمایت خلفای دوم و سوم، در اختیار داشتن ثروتی فراوان و تمسك به شیوه هایی غیراخلاقی، توانست بر خلافت اسلامی تسلط یابد و 20 سال خلافت كند (40-60ق). اما در انتصاب پسرش یزید به عنوان ولیعهد و خلیفه پس از خود، دچار خطایی سهمگین شد. خطایی كه خلافت را برای همیشه از دست بازماندگان او خارج كرد.
ابن خلدون معتقد است: درگذشت پیامبر (ص) در سال 11ق پایان عصر «عصبیت دینی» بود.، پیامبر مشروعیت خود را از جایگاه دینی خود گرفته بود، اما با مرگ ایشان عصر «عصبیت دینی» (سخن گفتن آسمان با زمین، نزول وحی، معجزات، آمد و رفت فرشتگان و …) پایان یافت و عصر «عصبیت قبیلگی» آغاز شد. بر این اساس بعد از پیامبر كسانی توانستند بر خلافت دست یابند كه از «عصبیت قبیلگی» مناسبی برخوردار بودند. او انتخاب خلفای راشدین را در چهارچوب این نظریه تحلیل كرده است.
در باره ولایتعهدی یزید و خلافت او، نكته ای كه باید به آن اشاره كرد این است كه این انتصاب علاوه بر این كه از مشروعیت دینی برخوردار نبود، از پشتوانه «عصبیت قبیلگی» نیز به دور بود: یكی از ارزش های قبیلگی، شیخوخیت یعنی داشتن سن مناسب برای زمامداری بود. یزید در هنگام خلافت كمی بیش از 30 سال داشت، جوان بود و بر اساس سنتهای قبیلگی برای تصدی مقام خلافت شایسته نبود. «عصبیت قبیلگی» به این معنی است كه مردان قبیله به دلیل وجود ویژگی هایی برجسته در شخصیت رئیس قبیله، پشت او بمانند و از وی حمایت كنند. یزید ویژگی برجسته ای نداشت كه قریش یا حتی بنی امیه از او حمایت كنند. مردانی همپایه و بسیار برتر از او در میان قریش و حتی خاندان اموی حضور داشتند كه لیاقتشان برای تصدی مقام خلافت بیشتر از او بود. بر این اساس شخصیت های برجسته قریش مانند امام حسن بن علی و حسین بن علی (ع)، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، سعد بن ابیوقاص و … با این كار به مخالفت برخاستند. حتی بزرگان بنی امیه نیز با این موضوع مشكل داشتند؛ زیاد بن ابیه (كه معاویه او را به خاندان خود ملحق كرده و برادر خویشش خوانده بود) و فرزندان حكم بن ابیالعاص نیز با این كار موافق نبودند و معاویه را از این كار برحذر داشتند. راهی نیز كه معاویه برای قبولاندن ولایتعهدی و خلافت یزید به مردم و مخالفانش در پیش گرفت، راهی نادرست بود. او بسیاری را با پول و رشوه خرید، با گروهی از در مكر و حیله درآمد، گروهی را تهدید كرد و حتی شماری از مخالفان را قربانی تصمیم نادرست خود كرد؛ شخصیت هایی همچون امام حسن بن علی (ع)، عبدالرحمن بن خالد بن ولید و به گفته بعضی حتی سعد بن ابیوقاص برای مهیا شدن زمینه ولایتعهدی و خلافت یزید، با دسیسه معاویه به قتل رسیدند، آنچه بر خرابی كار می افزود، شخصیت خاص یزید بود. یزید جوانی سبكسر، شاعر مسلك، میگسار، اهل لهو و لعب و بیتدبیر بود كه نه تنها از ارزش ها و معیارهای اسلامی فرسنگ ها فاصله داشت، بلكه از نظر سیاست و تدبیر نیز بسیار ضعیف بود و هیچ شایستگی نداشت.
بر این اساس، در سال 60ق و با مرگ معاویه، خلیفه ای بر سر كار آمد كه از «عصبیت دینی» بی بهره بود، از «عصبیت قبیلگی» مناسبی برخوردار نبود و به دلیل سبك سری و لاقیدی، اهل تدبیر و اداره كردن امور و مشكلات حكومت نیز نبود. اینچنین یزید به عنوان خلیفه، هم با «بحران مشروعیت دینی» مواجه بود، هم با «بحران مشروعیت قبیلگی» و هم با «بحران كارآمدی». او اندكی بیش از سه سال حكومت كرد و در این مدت، سه فاجعه بزرگ را رقم زد: در اولین سال حكومت خود، فاجعه كربلا را سبب شد، مدتی بعد (63ق) در جریان حمله و هجوم بیسابقه شامیان به شهر مدینه (واقعه حرّه) یكی از رسواترین اقدامات خلافت اموی را موجب شد و اندكی بعد وقتی سپاهیانش در مكه، خانه خدا را در آتش سوزاندند، سه گانه فجایع او تكمیل شد.
وقتی در سال 64 ق یزید مرد، نتیجه اقدام سوء معاویه در انتصاب او به خلافت و عملكرد سبكسرانه و دور از تدبیر وی در عرصه حكومت، ناگهانی بر سر بنیامیه آوار شد. معاویه بن یزید كه بر جای پدر نشسته بود، تنها 40 روز حكومت كرد. روز چهلم بر منبر مسجد دمشق رفت و خود را از خلافت خلع کرد و چند روز بعد به دست رقبای اموی خود مخفیانه به قتل رسید. با این حادثه دولت اموی دچار آشوبی بیسابقه شد كه سرانجام آن را جنگی خونین تعیین كرد. اگرچه عاقبت، مردانی از این قبیله و از تیره حكم (مروان و فرزندانش) بر اوضاع مسلط شدند، اما خلافت دیگر هرگز به خاندان معاویه برنگشت. خطای سهمگین معاویه، آمال و آرزوهای او را برای همیشه بر باد داد.