اظهار نظر اخیر وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی درباره «اختلال روانپزشکی» تصمیمگیرندگان و مسئولان ایران را میتوان یکی از نقدهای مهم و کمسابقه در جمهوری اسلامی توصیف کرد.
حسن هاشمی در کنگره روانپزشکی پس از اشاره به این نکته که حدود 25 افراد جامعه اختلال رفتاری دارند، افزوده است: «برخی افراد که اختلال روانپزشکی دارند مربوط به تصمیمگیرندگان کشورند؛ در جلسه هیأت وزیران بنده آمار اختلالات خلقی را در حضور آقای رئیس جمهور اعلام کردم و ایشان گفتند در این هیأت هم جمعی دچار این مشکل هستند.»
وزیر بهداشت ابراز نگرانی کرده که «خدا نکند که در کشور رئیس جمهور، وزیر، وکیل و یا هر مدیری دچار اختلالات روانپزشکی یا خلقی شود.»
وی همچنین در اظهارنظری قابل توجه افزوده که «مشکل جدی امروز ما در کشور خودشیفتگی است و این مسئله در همه ردهها وجود دارد.»
هاشمی اضافه کرده است: «زمانی که خودشیفتگی به مسئولین کشور ختم شود وضعیت بدتر است؛ خودشیفتگی مسئولان کار دست مردم میدهد. در کشور ما هر کسی اظهارنظری دارد مثلاً یکی سردار علم بوده، نوحه میخواند و رئیسجمهور و مسئولان را زیر سؤال میبرد؛ دیگری میشود سردار حرم و در همه حوزهها اظهار نظر میکند؛ یکی نیز سردار قلم بوده و در همه حوزهها حرفی دارد.»
وی ابراز امیدواری کرده که «سیاستگذاران، دولت، مجلس، خطبا، ائمه جمعه و هر کسی که در کشور تریبونی دارد زحمات روانپزشکان را زیاد نکند و اعصاب مردم را تحت تأثیر قرار ندهد، تهمت نزند، و اضطراب را تحمیل نکند.»
وزیر بهداشت دولت اعتدالگرا در سخنانش از «سرداران حرم و عَلَم و قلم» میگوید؛ وقتی مصادق این «سرداران خودشیفته» مشخص شود، بیشتر میتوان اهمیت نقد اخیر هاشمی را لمس کرد.
شریعتمداری؛ سردار قلم
بهمنماه 1391 بود که حبیبالله عسگراولادی در جریان مناظرهای تلویزیونی با مدیرمسئول کیهان، حسین شریعتمداری را «سردار قلم» خواند.
از آن پس بود که برخی پایگاههای اطلاعرسانی و خبری وابسته به اردوگاه اقتدارگرایان (ازجمله رجانیوز) در مقام تجلیل از مدیرمسئول منتصب رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه کیهان، وی را به تکرار «سردار قلم» خواندند.
در مورد مهم دیگری، یکی از سرمایهگذاران سریال مشهور «شهرزاد» پس از آنکه تصویری از حسین شریعتمداری در یکی از سکانسهای سریال در کنار چند تن از اعضای حزب توده به نمایش گذاشته شد ـ و بازتاب قابل توجهی در پی داشت ـ در مکتوبی سرگشاده خطاب به مدیرمسئول کیهان، ضمن عذرخواهی از وی نوشت: «هیچکس حق اهانت به سردار قلم جمهوری اسلامی ایران را ندارد و هرکسی اهانت کند قطعا با او برخورد می شود.»
«برادر حسین» ـ آنکه به بازجویی خود مفتخر است و یکی از نمادهای راست افراطی محسوب میشود ـ چهره مشهوری از «سرداران قلم» مورد اشاره و نقد وزیر بهداشت است؛ در این حوزه، کم نیستند کسانی که در نشریاتی چون وطن امروز و 9 دی و یالثارات و پایگاههای اینترنتی و خبرگزاریهای همسو با اقتدارگرایان مینویسند و به تحریف حقیقت و تقدیس خشونت مشغولاند.
طیفی از کنشگران مطبوعاتی در حوزه سیاسی اقتدارگرایان که بدون ترس از مواخذه قضایی و پرسش مدعیالعموم، علیه دولتهای ناهمسو با خود (ازجمله دولت خاتمی و دولت روحانی) و کنشگران جامعه مدنی به تکثیر و نشر دادههای نادرست و تحریف حقیقت و هجمه و اتهامپراکنی مشغولند.
سرداران عَلَم و حرم
زیر سایهی حاکمیتی که به نام دین، یک قرائت فاشیستی و سرکوبگرانه در حال تبلیغ و تقدیس است، مداحان حکومتی کمشمار نیستند. مداحانی که از کارویژههای سنتی و فرهنگی پیشین خود فاصله گرفتهاند و در عمل بهمثابهی بازوهای تبلیغاتی و ترویجی و تهییجی هسته اصلی قدرت، و حتی فراتر از آن بهعنوان هادیان شبکههای سرکوب خیابانی و ترویج رعب و وحشت ایفای نقش میکنند.
منصور ارضی چهره شاخص این «سرداران عَلَم» است؛ کسی که پروایی ندارد رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، را «پیر کفتار» بخواند و دعا کند که «انشاء الله خداوند خبر مرگش را برساند.»
این اظهارنظر وی علیه رهبران جنبش سبز و خاتمی هم برای شفافسازی مواضع او قابل اشاره است: «اگر واقعا کار اینها (خاتمی و موسوی و کروبی) تمام است آنها را به ما بدهید، ما اعدام کنیم؛ چرا دست روی دست گذاشتید؟»
رمضان 1388 هم وی در جریان مداحیاش در مسجد ارگ تهران خطاب به حاضران گفت: «هر سحر موسوی و كروبی لعنت الله علیهما را لعنت كنید؛ فتنه هنوز نخوابیده… سحرها بگویید یا منتقم و این دو منافق (كروبی و موسوی) را نفرین كنید تا زودتر دستگیرشان كنند.»
او در دوران اصلاحات بهقدر لازم علیه اصلاحطلبان تبلیغ و فضاسازی کرد و شبهنظامیهای گرداگرد خود را در مقاطع مختلف علیه آنان به خیابان کشاند. در یک مورد اسفبار، او بیهیچ پروایی، هاشم آقاجری را «حرامزاده» دانست.
چندی پیش نیز ارضی در جریان دعای عرفه، یکی از نمایندگان اصلاحطلب و روحانی مجلس را «مرتیکه پفیوز» خواند و مجلس را «خرابشده» توصیف کرد.
ارضی تنها نیست؛ مداحان حکومتی و بازوهای تبلیغی کانون مرکزی قدرت پرشمارند. محمود کریمی، سعید حدادیان، و احمد واعظی، چند اسم قابل اشاره هستند. اینان آشکارا منتظر گوشه چشم رأس هرم نظام سیاسی یا اشارهی امنیتیهای حاکم بر سپاه نشستهاند.
محمود کریمی، مداح معروف تصریح میکند: «در پاسخ به آقایانی که میگویند مداحان نباید در کار سیاست دخالت کنند من پاسخ میدهم که خودشان در سیاست دخالت نکنند چون این حرفشان از بیسوادی سیاسیشان نشأت میگیرد؛ بهتر است به کار خودشان برسند. چون ما این بینش را داریم که در سیاست اظهار نظر کنیم، ولی آنها ندارند.»
طرفه آنکه برخی از اینان (چون حدادیان) لباس رزم میپوشند و در قالب «مدافعان حرم»، راهی سوریه میشوند و در جایگاه «سردار حرم» نیز طرح موضع میکنند.
نظامی ـ امنیتیهایی چون سعید قاسمی و حسن عباسی که سخنران ثابت محافل و مجامع بسیجیان شدهاند نیز به اندازه لازم مشهورند. و اینها، مستقل از اظهارنظرهای بازیگران شناختهشدهای چون محمدرضا نقدی، فرمانده بسیج است.
این همه، در فضای تبلیغاتی و رسانهای امن و آزاد و گسترده، به طرح دیدگاههای افراطی و غیرملی، آنهم بدون برخورداری از دانش و تخصص لازم مشغولاند. سرداران قلم و عَلَم و حرمی که منویات رأس هرم نظام سیاسی و امنیتیهای حاکم بر سپاه را بازتولید و تکثیر و تبلیغ میکنند و در جامعه، گرد ناامیدی و خرافات و تحریف و سرکوب و ارعاب میپراکنند.
درهمتنیدگی باندهای قدرت و ثروت، دستهای اینان را گشودهتر و اقدامات و اظهارنظرهایشان را بیپرواتر کرده است.
اینچنین، کار بدانجا رسیده که وزیر بهداشت نیز ـ که مشهور به همراهی با اردوگاه اصلاحطلبان نیز نبوده و مناسبات خوبی با اصولگرایان دارد ـ به نقد صریح و متقابل پرداخته است.
خودکامگی و خودشیفتگان
رژیم اقتدارگرا، جا به جا، اینجا و آنجا، متأثر است از بازیگری و کنشگری خودکامگان و خودشیفتگانی که به بازتولید وضع مطلوب خود همت گماردهاند. خودکامگی مستقر ـ زیر پوشش عنوان ولایت مطلقه فقیه ـ برای باندهایی واجد منافع غریب است، و هرگونه تهدید این منافع، با واکنش تند و هتاکی و توهین و ارعاب و تهدید همراه خواهد شد.
بیهوده نیست که مداحان همان سویی میایستند که رسانههای حکومتی، و اینان و امام جمعهها و دیگر همراهان، جملگی در کار توجیه دخالتهای نظامی ـ امنیتی ایران در سوریه و یمن هستند.
چندی پیش (در هفته نخست مهرماه گذشته) آیتالله خامنهای ضمن سخنانی، به نکتهای قابل تأمل اشاره کرد؛ او گفت: «حالا بگویند که فلانی [رهبری] تحت تأثیر زید و عمرو و بکر و … است؛ نه، این حرفها چیست؟ بنده از زید و عمرو و بکر و اینها هم بیشتر اطلاع دارم، هم انگیزه بیشتر دارم. آنچه که واقعاً مصلحت باشد، آنچه که مصلحت بدانم بینی و بینالله [میگویم].»
شخص اول نظام درحالی چنین ادعایی را مطرح میکند که سالهاست متأثر از دادهها و تحلیلهای سازمان اطلاعات سپاه است و در تعامل با امنیتیهای حاکم بر سپاه، دیدگاههای خود را بیان میکند و سیاستهای مطلوب خود را پی میگیرد.
از صادق لاریجانی و محسنی اژهای تا نقدی تا طائب، از علمالهدی و احمد خاتمی تا حسین شریعتمداری، از منصور ارضی تا قاسمی و عباسی، شمار کنشگرانی که گرداگرد رهبر جمهوری اسلامی به بازتولید معرفت کاذب و آگاهی دروغین مشغولند، بازیگران همسو با خودکامگی، کم نیستند؛ بازیگرانی که قدرت و ثروت و منزلت و ایدئولوژی به نسبتهای مختلف، آنان را در چهارچوب منافع مشترکی به هم پیوند زده است.
بازیگرانی که به تعبیر وزیر بهداشت، دچار خودشیفتگیاند و در همه امور اظهارنظر میکنند و بر اضطراب و تشویش جامعه میافزایند.
با اطمینان میتوان گفت، در نظامی که همهی راهها ـ به شکلی ـ به بیت رهبری ختم میشود، خودشیفتگی شخص اول نظام و توهم او بر اینکه در تمام حوزهها (فرهنگ و هنر و اقتصاد و سیاست و دیپلماسی) صاحبنظر است، بیش از توهم دیگر بازیگران، پیامدهای سوء و منفی در پی دارد؛ سطحی از تأثیر و بازیگری که کسی در فضای سیاسی و رسانهای امروز داخل کشور از اجازهی نقد آن برخوردار نیست.