پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️فرهاد قنبری
مشکل خوزستان برای امروز نیست. خوزستان پس ازجنگ و ویرانی با آسیبهای فراوانی روبرو بود. کافیست به آثار سینمایی برخی از کارگردانان خوزستانی ازجمله ناصر تقوایی، امیرنادری وکیانوش عیاری که به حق این استان رابه قطب سینمایی ایران تبدیل می کند،نگاهی داشته باشیم.
در کارنامه هنری هرسه این کارگردانها به مسئله جنوب و مشکلات و سختی زندگی در جنوب بصورت عمیقی پرداخته شده است. امیر نادری درفیلم «دونده» که میتوان آنرا جدی ترین اثرکارنامه هنری اوبرشمرد مشقات ومسائل مربوط به کودک فقیر آبادانی که با پاهای برهنه درحال دویدن به دنبال خوشبختی است را به تصویرمی کشد.
ناصرتقوایی هم درکارنامه پس ازانقلاب خود با الهام ازداستان «داشتن ونداشتن» ارنست همینگوی، فیلم «ناخداخورشید» راکه برشی قابل تامل ازمصائب ودشواریهای زندگی درسواحل شرجی خلیج فارس است، را به نمایش می گذارد.
فیلم مهم دیگراز کارگردانان اهل خوزستان که به مصائب وآسیبها جنگ پرداخته وآثار جنگ بر روی زندگی مردم خوزستان رابه تصویر می کشد،فیلم درخشان «آبادانی ها» اثرکیانوش عیاری است که با اقتباسی دلنشین ازفیلم«دزدان دوچرخه» اثر دسیکا ساخته وپرداخته شده است وبحرانها و آسیبهای جنگ وآوارگی رابه تصویرمی کشد..
پس از«آبادنی های» عیاری نیزکارگردانانی هر چند در سطوح پایین وبا میزانی شعارزدگی [به طور مشخص حاتمی کیا بافیلم ارتفاع پست و به نام پدر] تلاش کردندکه مصائب و مشکلاتی که مردم خوزستان با آن دست به گریبانند را به تصویر بکشند. [و یا احمدمحمود درحوزه ادبیات که واقعیات جنگ وخوزستان رابه تصویر می کشید ]
آنچه مشخص است درتمامی این سالها هرچه دلسوزان هشداردادندو هرچه هنرمندان برجسته این خطه درخصوص آسیبهای برجای مانده از جنگ وآوارگی وبحرانهای زیست محیطی ازقبیل خشکی رودها و ریزگردها وخشکسالی هشدار دادند وفیلم ساختند،هیچ گوش شنوایی وجود نداشت وحالا که مشکلات به نظربه مرزغیرقابل جبران وبازگشتی رسیده است، دوباره عده ای در تلاشند باهمان روش های ساده سازی و ساده انگاری بحران [مانند دوسال پیش که هر کس به خوزستان می رسید تاگردن درسیلاب فرورفته و مصاحبه می کرد] راه حلی موقتی وکوتاه برای این بحران داشته ودوباره شعله های نارضایتی را به زیر خاکسترهدایت نمایند…
زخم خوزستان، زخم ایران است.
در روزهای اخیربرخی از رسانه های منطقه ای وشبکه های فارسی زبان موردحمایتشان، تلاش می کنند تابحران آب درخوزستان را ازیک بحران ملی به یک بحران قومی تقلیل داده وبه مخاطبان خود اینگونه القاء نمایندکه اگر امروزخوزستان در وضعیت مناسبی قرارنداردنه به خاطرسوء مدیریتها بلکه بعلت «عرب» بودن آنهاست.
این رسانه هاکه تلاش دارند ازبحران خشکسالی خوزستان هم به مانندبحران سوخت بری دربلوچستان وکولبری درکردستان و زلزله در کرمانشاه وامثالهم ابزاری برای تحریک قومی بیابند، فراموش کرده اند ویا خود رابه فراموشی می زنند که:
۱- مردم تمام ایران ازفارس ومرکزنشین تا شرقی ترین نقاط ایران رنج خوزستان و بلوچستان رارنج خویش می دانند. آنهابدنیست زلزله چندسال پیش درمناطقی از استان کرمانشاه رابه خاطربیاورندکه علیرغم همه تلخی ها یک درس مهم داشت وآن اینکه مردم ایران باهمه سختیها خودرا یک ملت واحدمی بینند. زلزله کرمانشاه درست درشهرهای مرزی ایران اتفاق افتاد، درمنطقه ای که سوی دیگر آن کُردستان عراق واین طرف محل سکونت کُردهای ایرانی است. این زلزله به خوبی نشان دادکه مردم ایران بدون توجه به قومیت ودین ومذهب، همه ساکنان این سرزمین راجزئی ازخانواده بزرگ ایران می دانند وناراحتی وغم آنها را ناراحتی و غم خودقلمداد می نمایند. حال اگراین زلزله فقط بیست یاسی کیلومتر آن طرفتر وخارج از مرزهای ایران اتفاق می افتاد (مثلا در شهرهای کُرد نشین عراق) ایرانیان بدون شک ابراز همدردی می کردند، ولی به هیچوجه آن واکنش همگانی که برای کرمانشاه ازخودنشان دادندرا ابراز نمی کردند. درواقع چیزی که کردهای سنی مذهب ثلاث باباجانی رابرای ایرانیان متفاوت ازکُرد سنی مذهب آنسوی مرزهامی کند، عنصرسرزمین و سرنوشت مشترک است. این عنصر قوام بخش قرنهاست که این سرزمین رافارغ ازمذاهب و قومیتهای مختلف درکناریکدیگر نگه داشته و این مسئله چیزی نیست که باهزینه عربستان وترکیه و چند کشور دیگر به راحتی از بین برود.
۲- ازجنگ چالدران و جنگ های ایران و روس و جنگهای جهانی تاجنگ باعراق، ایرانیان نشان داده اند که تمام وطن خودرا همچون خانه خویش می پندارند واگرسرزمینی را از دست داده اند همچون زخمی تاریخی والتیام نیافته برآن می نگرند. درجنگ ایران وعراق بسیاری از رزمندگان نه ازترکیب قومیتی خوزستان چیزی می دانستند ونه چنین چیزی به ذهنشان خطور می کرد. آنهایک چیزمی دانستند وآن ایثار و قهرمانی برای دفاع ازتمام ملت ایران وتمام قلمرو ایران بود.