مسعود پیوسته
درخت هایی که عمرشان به دو دوره ی پهلوی و جمهوری اسلامی میرسه.
در دوره ی گذشته، درخت ها آرام تر و شاداب تر بودند و ازشون همچین سوءاستفاده ی سیاسی نمی شد، اما در طی این چهل سال گذشته، حکومت، از درخت های دو سوی خیابان های شهر، به عنوان یک حائل و ابزار و اهرم تبلیغات سیاسی بهره برده و می برد.
هر بار بهانه هایی هم دارد. بهانه هایی کاملا یکسویه و حکومتی محض.
پریروز که وارد شهر لاهیجان شدم، دیدم سیمای شهر، مثل همیشه ی معمولی اش نیست. حکومت با استفاده از تمثال ۶۵۰ شهیدِ شهر و روستاهای لاهیجان، سرگرم “باز حقنه”ی خود به جامعه ی خسته و بریده ی این دیاره.
جامعه ای که این سالها (برخلاف سالهای التهاب و هیجانِ پنجاه و هفت تا سالهای پایانی جنگ) خانواده های شهدا و اعدامی، به یک نقطه ی مشترک رسیده اند و حالا چندان تفاوتی بین این دو جنس خانواده های متناقض و معارض هم نیست!
هر دو خسته از شرایط موجوداند، چه بیصدا و بی بروز؛ و چه گاهی با جلوه و کنش و فریاد! اما حکومت، روی خودش رو برمی گردونه اون ور و مثلا “ندید” می گیره. و اصلا هم به فکر مرمت اوضاع و این بهم ریختگی های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیست.
نهم دی در شهرستان ها، جلوه ی پررنگ تری داره.
اگر سالهای پیش، صفار هرندی میهمان حکومتی این شهر بود و امروز سخنران پیش از خطبه های نمازجمعه تهران، این بار، رسایی میهمان (و شایدم عملا میزبان) حکومتی این شهره و شهر که نه، بلکه “حلقه ی مسلط حکومتی”. قراره پس فردا (یکشنبه نهم دی) در محله ی آسید محمد یمنی لاهیجان، یورش ببره به اهالی خسته و منتقدوضع موجود و به مناسبت سالروز نکبت نهم دی (به قول ابوالفضل قدیانی) نیشگون تازه ای بگیره جامعه ی متنفر از حلقه ی حکومت ساخته ی “نهم دی” رو.
دیروز دیدم در محله ی پُردِسر لاهیجان، هیچ خبری از عکسای شهدای انقلاب و جنگ بر روی درخت های این محله نیست. از کاسب اون محله پرسیدم این روزها عکسای ۶۵۰ شهیدِ شهر روی درختان خیابان های لاهیجانه، چرا اینجا (کاشف غربی) چنین عکس هایی نمی بینیم؟! یعنی پارچه شون تمام شده بوده؟!
گفت: “چی؟! عکس؟! درخت؟! پارچه؟! شهید؟!
نگام ، ناگفته های ایران ما