✍️ محمد شبیری
??حسینهٔ ارشاد بهاندازهٔ نماز و تشییع هم برای پوران شریعت رضوی (همسر دکتر شریعتی) سهم و فرصت نداشت!
روزگاری صدای شریعتی در همین حسینیه ارشاد طنین انداز بود، او تصورش را هم نمیکرد که برای تشییع همسرش نیز اجازه ندهند درِ حسینه ارشاد باز شود!
چه اتفاقی در انقلاب افتاده است که حسینیهٔ ارشاد برای آنها که خود حسینه را ایجاد و اداره و سخنرانی و به نشر افکار دینی و اسلام انقلابی همت گماشته بودند، اندکی تحمل آنان نیز امکانپذیر نباشد و برای جنازهٔشان هم در آنجا نشود مراسم و آیین تشییع را انجام دهند.
شریعتی تنها متفکر انقلابی بود که در انقلاب اسلامی ایران بعنوان نماد افکارانقلابی و روشنفکری مورد اقبال تمام انقلابیون و مردم معترض در زمان تظاهرات و راهپیماییها بود. عکس شریعتی نماد اعتراض بود . حتی عکس طالقانی و بازرگان و سایر رهبران انقلابی در راهپیماییها نبود. دو عکس پلاکارد شده از امام خمینی و شریعتی حضور دائمی در راهپیماییها داشت.
تنها متفکری که کتابهایش در زمان انقلاب در میلیونها نسخه خوانده شد و تکثیر گردید شریعتی بود. حتی در زمان انقلاب کتاب و آثار هیچ کسی از چنین اقبالی برخودار نبوده است.
پوران شریعت رضوی همسر همین شریعتی بود که در انقلاب اسلامی ایران تا این حد مؤثر بوده است.
اگر زنده بود میدید که تشییع جنازهٔ همسرش در حسینیه ارشادی که او در آن به تربیت نسل جوان آن روز همت گمارده بود و اسلام انقلابی را از او به یادگار داشته است، نیز از آنجا امکان پذیر نیست.
شاید اگر زنده بود خودش را هم به حسینیه ارشاد راه نمیدادند!
آیا شریعتی خطای بزرگی را مرتکب شد که اسلام انقلابی را معرفی کرد؟ و انقلابی را در بطن فکر و روح و جان مردم و نسل جوان آن روز کاشت که امروز حاصلی غیر از رفتارهای منتسب به همان اسلام را نمی بینند! برخی ها شریعتی را مزمّت میکنند که چنین بساطی را در ایران در انداخت و این رفتارها حاصل همان افکار اسلام انقلابیست که او بدنبال تحقق آن بود! اما آیا چنین گزارهای درست است؟
بايد گفت اسلامی که شریعتی معرفی میکرد منجر به ایجاد انقلاب شد اما منجر به ایجاد و نشر و بسط افکار او نگردید. یکی از مهمترین آن نماد تفکر شریعتی مواجهه با روحانیت بود که سرشار از نقد و انتقادات اساسی بود. اما بعد از انقلاب زمام همهٔ امور بدست همین روحانیتی که او بنیان و اساس آن را نقد میکرد افتاد! نمیشود گفت حاصل تفکر شریعتی چنین است که اکنون اتفاق میافتد !
اگر شریعتی در این انقلاب میماند شاید راه انقلاب به اینجا ختم نمیشد! اگر چه اندیشههای او بنا به اقتضای تفکر، قابلیت نقد داشت اما، چون از تمام ویژگیهای تفکر برخوردار بود، راه تفکر را هم ادامه و استمرار میبخشید. راه تفکر، راه بازگشت به مسیر درست را هم نشان میداد. در طول تاریخ اندیشمندان بسیاری در عرصهٔ اجتماعی ظهور و بروز کردهاند؛ هیچکدام بعنوان اندیشمند از آنجا که میاندیشیدهاند مرتکب خطا نشدهاند. بلکه راه تفکر را ادامه داده و متفکران بعدی، مسیر اندیشه را با نقد آثار متفکران قبلی، استمرار بخشیدهاند.
شریعتی اگر نقدی داشته باشد به این نیست که چرا فکر کرده و آثاری خلق کرده است، حتی این نیست که چگونه راه اندیشه را طی کرده است، بلکه مهم این است که همروزگاران خفته در جهل را بیدار و به فکر و راه دیگری برای زیستن دعوت کرده است؛ این راه دیگر، همان راه تفکر است که شریعتی آنرا در کالبد خسته و رنجور جامعهٔ فاقد اندیشههای جدید دمید و منجر به ایجاد معبر و مسیر جدیدی فرا راه مردم شد. این تغییرات با تحول فکری و روحی مردم به انقلاب انجامید. اما صد حیف که راه او را با بنیادگرایی و سلفی گری و مطلق اندیشی، به فنا دادند! این همان چیزیست که امروز حسینیهٔ ارشاد را به روی شریعتی و همسرش میبندد! و دریغا شریعتی!