در حالی که جهان با بیماری همهگیر کرونا مبارزه میکند و جامعه جهانی خواستار همکاری بینالمللی برای پایان جنگ و خونریزی است، سیاست تندروانه دونالد ترامپ در قبال ایران تغییر نکرده است. موضع واحد جهانی در قبال ایران بر دیپلماسی و حفظ توافق هستهای (برجام) متمرکز است، راهبردی که هفته گذشته بار دیگر با شکست تلاشهای آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل بر آن تاکید شد.
عسل راد عضو برجسته امور تحقیقاتی در شورای ملی ایران و نگار مرتضوی خبرنگار، یادداشتی در ایندیپندنت نوشته و به روابط این روزهای ایران و آمریکا اشاره کردهاند. رابطهای که منجر به اختلاف بین آمریکائیها و کشورهای متحد اروپایی شده است. کشورهای آلمان، فرانسه و بریتانیا همچنان خواستار حفظ برجام و مخالف سیاستهای دونالد ترامپ هستند. راستین یزدانپناه این مطلب را برای دیدارنیوز ترجمه کرده است.
نویسندگان: نگار مرتضوی (خبرنگار) ـ عسل راد (عضو برجسته امور تحقیقاتی در شورای ملی ایران)
مترجم: راستین یزدانپناه
منبع: ایندیپندنت
در حالی که جهان با بیماری همهگیر کرونا مبارزه میکند و جامعه جهانی خواستار همکاری بینالمللی برای پایان جنگ و خونریزی است، سیاست تندروانه دونالد ترامپ در قبال ایران تغییر نکرده است. موضع واحد جهانی در قبال ایران بر دیپلماسی و حفظ توافق هستهای (برجام) متمرکز است، راهبردی که هفته گذشته بار دیگر با شکست تلاشهای آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل بر آن تاکید شد. حتی نزدیکترین متحدان اروپایی آمریکا یعنی بریتانیا، آلمان و فرانسه نیز از دادن رای مثبت به قطعنامه پیشنهادی آمریکا برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران خودداری کردند.
از نظر تندروهای ضد ایرانی، این بار و در بحبوحه بحران جهانی فرصتی پیش آمده بود تا سراغ کشوری بروند که بیش از ۸۰ میلیون نفر جمعیت داشته، در منطقهای واقع شده که تا همین جا هم از چندین دهه گذشته تاکنون درگیر مناقشات و نظامیگری آمریکا است.
تنشهای رو به فزون میان واشنگتن و تهران از زمان خروج یک جانبه ترامپ از توافق هستهای در سال ۲۰۱۸، و لفاظیهای خصمانه این دولت ـ بهویژه از جانب وزارت امورخارجه که مایک پومپئو در راس آن قرار دارد ـ یادآور آمادگی نظامی برای تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ است. اما شعار “ایران را عراق نکنید”، شباهتی واقعی با وضعیت امروز ایران ندارد. در حقیقت مناقشهای بالقوه با ایران شبیه جنگ عراق نخواهد بود و شاید بیشتر قابل مقایسه با اوضاع سوریه باشد.
حتی تندروترین چهرهها در واشنگتن دریافتهاند که جنگ با عراق اشتباه بود و اینکه مردم آمریکا هیچ علاقهای به جنگ ندارند. با این وجود در خصوص مساله ایران، آمریکا در دولت ترامپ نه تنها در جامعه جهانی منزوی شده بلکه برخلاف توافق جهانی و همچنین مواضع نزدیکترین متحدان آمریکا عمل میکند. ترامپ در کارزارهای انتخاباتیاش، با جنگ عراق و همچنین نظامیگری آمریکا در خاورمیانه مخالفت و ادعا میکرد که به دنبال توافق با ایران است؛ با این وجود برخی گزارشات به نقل از مقامات سابق آمریکایی حاکی است ترامپ در سال ۲۰۱۸ به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) اجازه داد علیه ایران عملیات مخفی اجرا کند، و هدف آن نیز بی ثباتی در کشور و یا سقوط آن بود.
صریحترین تندروی ضد ایرانی در دولت کنونی آمریکا ـ یعنی مایک پومپئو ـ بخشی جداناشدنی از سیاست ترامپ در قبال ایران بوده است. دو هفته پس از آنکه پومپئو به عنوان وزیرخارجه سوگند یاد کرد، ترامپ خروج آمریکا را از توافق هستهای ایران اعلام کرد. از آن زمان تاکنون هیچ یک از اهداف اعلام شده و یا مواردی که از سیاست “فشار حداکثری” انتظار میرفت، محقق نشده است. در عوض ایران گامهای حساب شده برداشت تا تعهدات خود را نسبت به توافق هستهای کم کند و ما نیز شاهد افزایش دائم تنش بودهایم، به گونهای که در ژانویه گذشته و به دنبال ترور قاسم سلیمانی به دست نیروهای آمریکایی، دو کشور در آستانه جنگ قرار گرفتند.
انتصاب “الیوت آبرامز” به عنوان نماینده وزارت خارجه آمریکا در امور ایران، نشان میدهد که امید چندانی به دیپلماسی در قبال ایران وجود ندارد. آبرامز یکی دیگر از تندروهای قدیمی ضد ایرانی است که در رسوایی ایران ـ کنترا در دولت ریگان دخالت داشت. آبرامز در حال حاضر نماینده ویژه ترامپ در امور ونزوئلا است. وی که خواستار تغییر رژیم در آن کشور بوده، احتمالا سیاست مشابهی را در سمت جدید خود دنبال خواهد کرد.
در حالی که تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر زمانی نمانده، دولت ترامپ در عرصه سیاست خارجی کوچکترین موفقیتی نداشته است. تظاهرات آمریکاییها علیه تبعیض نژادی و همچنین خشونتهای پلیس بیوقفه ادامه دارد، آمریکا از نظر تعداد مبتلایان به کرونا و مرگ و میر ناشی از آن رتبه نخست را در دنیا دارد و اقتصاد نیز به سمت رکود پیش میرود. تندروهای ضد ایرانی، با تصور سناریوی احتمالی پیروزی بایدن در انتخابات، تلاشهای خود را در رویکردهای شکست خوردهشان افزایش دادهاند، به امید آنکه پیش از خروج احتمالی ترامپ از کاخ سفید، جنگی درگیرد.
یک سری موارد آتش سوزی و انفجارهای اخیر در ایران، منعکس کننده تلاشهای ظاهری برای بیثبات کردن آن کشور است، این حقیقت که برخی از این حوادث در زیرساختاریهای حیاتی ایران رخ داده است نشان میدهد ایران برای درگیر شدن در وضعیتی جنگی تحریک میشود. اسرائیل نیز به نظر میرسد در اقدامات ظاهرا خرابکاری دست داشته است، کاری که در گذشته بارها انجام داده است.
در شرایطی که روزانه ۱۰۰۰ آمریکایی از کرونا میمیرند، ظاهرا ابعاد این خصومت آشکار و همچنین بیمهابا علیه ایران در حال افزایش است؛ مثلا اقدام تکان دهنده اخیر یک جت جنگنده آمریکایی که به صورت خطرناک نزدیک یک هواپیمای مسافری ایران به پرواز درآمد، یا خواسته یک سناتور آمریکایی در خصوص “سقوط رژیم”، موید این مساله است. این روزها مسایلی را میشنویم که برای هر کسی که از تهاجم به عراق جان سالم به در برده، آشنا است؛ با این وجود برای عواقب چنین “سقوطی”، مسئولیت پذیری چندانی وجود ندارد.
زمانی که طرفداران سیاست تهاجمی علیه ایران ادعای سقوط سریع دولت و انتقال آسان قدرت را مطرح میکنند، به نظر میرسد عامدانه اوضاع را اشتباه تعبیر میکنند. اغلب ایرانیها مخالف دخالت خارجی در امور سیاسی آینده خود هستند؛ و فراتر از آن، مقامات ایرانی به ویژه کسانی که در ساختار پیچیده سیاسی آن در سطوح بالای سیاسی از قدرت برخوردارند، تحت هر شرایطی در قدرت باقی میمانند، بسیار شبیه آنچه که در مورد بشار اسد در سوریه رخ داد.
در حقیقت دلیل اصلی که اسد توانست با هزینه کشته شدن صدها هزار سوری، آوارگی میلیونها نفر، خشونتهای تکان دهنده و ویرانیهای غیرقابل وصف، قدرت خود را حفظ کند، مساله حمایت نیروهای ایرانی و روسی بود. اگر تهران توانست اسد را در دمشق بر مسند قدرت حفظ کند، آن هم با آن شدت مخالفتی که علیه او وجود داشت، به احتمال بسیار زیاد با هرگونه تلاش برای سقوط جمهوری اسلامی مقاومت خواهد کرد. علاوه بر آن با تشدید تنش میان آمریکا و چین، و در شرایطی که ایران و چین روابط اقتصادی خود را گسترش میدهند، هر گونه دخالت در ایران لایهای دیگر از پیچیدگی به همراه خوهد داشت.
اگر ایران به صحنه جنگ تبدیل شود، بازیگران جهانی ژئوپولیتیک ترغیب خواهند شد تا در یک کشور دیگر خاورمیانه، مشغول درگیریهای خود بشوند. وضعیت امروزِ ایران، به هیچ وجه شبیه اوضاع عراق در سال ۲۰۰۳ نیست. واقعیت آن است که اوضاع آن با سوریه نیز قابل مقایسه نیست، و هرگونه جنگ افروزی احتمالا نتایج بسیار عکس به همراه خواهد داشت.
آنچه مسلما میدانیم، آن است که هیچ کس توان تحمل یک جنگ ویرانگر و بی ثمر دیگر را ندارد. میلیونها ایرانیِ بیگناه، بیشترین فشار ناشی از ویرانی را متحمل خواهند شد، اما همانطور که همگی به خوبی میدانیم، تبعات این وضعیت در سراسر جهان گریبانگیر دیگران خواهد شد. جنگی شبیه سوریه در ایران، کل منطقه و حتی فراتر از خاورمیانه را ویران خواهد کرد.
در خصوص مساله ایران، رسیدن به یک راه حل صلح آمیز نه تنها ممکن است بلکه در چهارچوب توافق هستهای وجود دارد. برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) نه تنها یک توافق درباره برنامه هستهای ایران است، بلکه دری از دیپلماسیِ بیشتر بین تهران و غرب است که میتواند زمینهساز مذاکرات و توافقات بالقوه درباره مسایل فراوان باشد. نه ایرانیها و نه آمریکاییها خواستار جنگ نیستند. در زمانی که جامعه جهانی با چالشهای بسیار زیاد روبرو است، ضروری است به سمت صلح حرکت کنیم.