علیرضا خوشبخت
حسن روحانی در سختترین دوران ریاستجمهوری اش قرار گرفته و از هر سو در فشار است؛ از طرف نهادهای قدرتمند مخالف، موتلفان اصلاحطلب، رقبای اصولگرا و افکار عمومی که به شدت از عمل نکردن به وعدهها و وضع اقتصادی شاکی است.
اما دولت دچار چه مشکلی است؟
اگر رقابت سیاسی را مثل یک مسابقه فوتبال فرض کنیم، یک بازیگر کلیدی عرصه سیاست، مثل یک مربی سناریویی برای این رقابت دارد.
سناریوی روحانی عبارت بود از: ایجاد تعادل در داخل کشور با ائتلاف با راست میانه و اصلاحطلبان برای ایجاد قوی ترین بلوک سیاسی ممکن در داخل برای توافق با غرب.
روحانی به اصلاحطلبان برای همراه کردن بدنه اجتماعی و به راست میانه و لاریجانی برای عبور دادن توافق هستهای از راهروهای قدرت نیاز داشت.
پس شعار و برنامه مشترک این سه گروه حذف تندروها از قدرت شد. این برنامه حتی بعد از تصویب برجام ادامه یافت.
دلیل ادامه یافتن ائتلاف برای حذف تندروها این بود که تنش زدایی با غرب محور استراتژیک سناریوی روحانی بود و به برجام خلاصه نمی شد.
او قصد داشت بعد از برجام با جذب سرمایه خارجی و گشایش نسبی در رابطه ایران و جهان گام های بعدی را بردارد.
با جذب سرمایه خارجی، اولا نهادهای قدرتمند مخالفش را که نفوذ گسترده در اقتصاد کشور دارند، تضعیف کند و از سوی دیگر، با ایجاد رونق نسبی و رفاه بیشتری ائتلاف با طبقه متوسط و سایر گروه های اجتماعی را تحکیم کند. شاید تاکیدش بر گسترش زیرساخت های اینترنت را هم از همین زاویه بشود فهمید!
روحانی در اجرای سناریو تقریبا موفق بود. هم برجام را پیش برد و هم ائتلاف گسترده را در سه انتخابات پیاپی حفظ کرد.
با جدال های لفظی پیاپی روحیه بدنه سیاسی و اجتماعی حامی-عمدتا اصلاحطلب- را حفظ کرد، ولی درست مثل یک مسابقه فوتبال یک گل غیرقابل پیش بینی همه چیز را بر هم زد!
به قدرت رسیدن ترامپ که متغیری تقریبا غیرقابل پیش بینی بود، سناریو را بر هم زد.
برجام تقریبا معلق و کل مزایای اقتصادی اش از بین رفتند، دست تندروها پر شد و خوش بینی برای معامله با غرب از میان رفت. دولتی که با صلح، قصد تضعیف نظامیان در سیاست را داشت؛ در شرایط شبه جنگی قرار گرفت!
در وضع جدید، روحانی در وضعیت تعلیق و فقدان پروژه سیاسی قرار گرفته است.
سناریوی قبلی شکست خورده و مختصات شرایط جدید روشن نیست.
وضع اقتصادی در هم است، نظامیان اثرگذار و قدرتمندند و شرایط نیمه جنگی هم مانع از مجادله با آنها است. دولت و موتلفان اصلاحطلب زیر فشار بدنه اجتماعی هستند.
آنچه روحانی نیاز دارد؛ یک پروژه سیاسی جدید است. نقطه ثقل آن می تواند سیاست داخلی، اقتصاد یا همان سیاست خارجی باشد.
اما مشکل آن جاست که تیم سیاسی رئیسجمهور کندتر و نامعطف تر و غیرخلاق تر از آن هستند که توانی برای طرح ریزی یک بازی جدید داشته باشند.
روحانی خود را در محاصره بوروکرات های اعتدالگرایی قرار داده که نهایت هنرشان معدل گیری بین دیدگاه ها است.
اغلب اعتدالگرایان دولتی سابقه کار سیاسی ندارند و حیات را در تداوم حضور در پست های مدیریتی می دانند. ریسک کردن و خلاقیت سیاسی برای آنها بی معناست و مهارتی هم در آن ندارند!
بوروکرات های اعتدالگرا بر همه دستگاههای سیاسی دولت خیمه زدهاند. وزارت کشور و نهاد ریاستجمهوری در دست آنهاست.
تنها استثنا شاید حسام الدین آشنا باشد که او هم این روزها فقط توئیتر را بعنوان پیام رسان برای مخاطب خاص به کار می گیرد و معلوم نیست چقدر بر روحانی موثر باشد.
اگر مثال فوتبال را پی بگیریم؛ نیمکت مربی خالی تر از آن است که توان تطابق با حوادث این بازی پیچیده را داشته باشد.
با این وصف، تنها امید به جاه طلبی و هوش ذاتی خود اوست که راهی بیابد؛ وگرنه سردرگمی و فقدان پروژه سیاسی همان چیزی بود که دولت دوم خاتمی و کل اصلاحات را هم زمین زد…
یادداشتی برای “راهبرد”