رسوایی های قوه قضائیه یکی دو تا نیست. مَثل معروف می گوید که چاقو دسته خودش را نمی برد. این بیان گویای گریختن سعید مرتضوی قاتل کهریزک است؛ کسی که در همین دستگاه قوه قضائی به سمت دادستان کل پایتخت منصوب شده بود و چه مظالم که از او صادر نشده بود.
اما، در جنجالی ترین مورد، دست داشتن مرتضوی در جنایات کهریزک وقتی مورد پیگیری قرار گرفت که پدر شهید محسن روح الامینی مصرانه و با حوصله در سالهای طولانی و در دالان های پر و پیچ و خم دستگاه قضائی سرانجام برای او حکم محکومیت دو ساله گرفت که نسبت به جنایت او حکمی سبک تر است. اما اینک پس از حدود نه سال پس از حوادث کهریزک که نقش سعید مرتضوی در آن جنایات حتی به حکم دادگاه های زیر نظر صادق لاریجانی محرز شناخته شده و او محکوم به تحمل دو سال زندان شده است، خبرها حکایت از ناپدید شدن مرتضوی دارد.
ناپدید شدن او به گونه ای است که حتی وکیل او نیز از جا و مکان موکل خود اعلام بی اطلاعی می کند. به این ترتیب، پرونده ای که به عنوان پرونده ای مهم در سطح ملی شناخته می شود پس از حدود 9 سال به در بسته خورده است: مرتضوی گریخته است. این یعنی رسوایی بی مثیل برای دستگاه قضائی که در عرض یک هفته قاتل یک بسیجی را دستگیر و محاکمه و اعدام کرد ولی در اجرای حکم سبک مرتضوی چندان تعلل کرد که اینک خبرها گزارش از گریختن او می دهد.
این موضوع کوچکی نیست که افکار عمومی به آن بتواند بی تفاوت باشد ولی در عین حال قوه قضائیه نسبت به ناپدید شدن او تا اینجا جانب سکوت را گرفته است. این همان قوه قضائیه است که رییس آن گاه در خصوص مسائل غیر مرتبط به حوزه تحت امرش مثلا سیاست خارجی اظهار نظر می کند، اما، اینک جانب سکوت را درباره گریختن یک جنایتکار گرفته است. آیا نه این است که اگر دستگاه قضائی به دنبال اجرای قانون است باید مردم را مطمئن سازد که یک جنایتکار را راه نکرده است؟ آیا مردم از یاد برده اند که چه مردان زنان با آبرویی به اندک جرم سیاسی محکوم به تودیع ارقام سنگین ودیعه شده اند که مبادا بگریزند. چگونه است که این تمهیدات برای مرتضوی در نظر گرفته نشده است؟
عدالت گزینشی
هر که از کنار ساختمان دادگستری تهران گذشته باشد تصویر بزرگ فرشته عدالت را می بیند که بر چشمانش دستبندی بسته شده است. پیشیان نیز فرشته عدالت را کور توصیف می کردند چرا که در نظر فرشته عدالت همه یکسانند صرف نظر از اینکه او کیست و چه قدرتی دارد و چه قدر متمول است. اینک پرسش این است که در دستگاه قوه قضائیه آیا شهروندان یکسان دیده می شوند یا عدالت “گزینشی” است؟ آن که را بخواهند بدون محاکمه در حصر غیر قانونی نامحدود قرار می دهد و آن را که نخواهند جنایت آشکارش را هم 9 سال طول می دهد و حکمی از درون دادگاه بسته بیرون می دهد که پرسش ها را پاسخ نمی دهد و افکار عمومی را قانع نمی کند. به رغم این همه ارفاق در حق مرتضوی که نه دادگاهش سرعت داشت و نه علنی بود و نه حکمی متناسب با جنایتش صادر شد اینک شده است مثل “مرغ از قفس پرید” مگر اینکه اقدام قانع کننده ای انجام دهد.
این همه نمادهای روشن عدالت گزینشی قوه قضائیه جمهوری اسلامی که هیچ آبرویی نه در افکار عمومی دارد و نه در مجامع بین المللی تا آنجا که شخص رییس قوه قضائیه (صادق لاریجانی) به جرم نقض حقوق بشر، در فهرست تحریم اتحادیه اروپا قرار دارد.
با این ملاحظه که آب از سرچشمه گل آلود است و رییس قوه قضائیه خود ناقض حقوق بشر تشخیص داده شده، چه استبعادی دارد دادستان کل پایتخت یک جنایتکار نباشد و نخواهد تن به اجرای قانون علیه خود بدهد. مگر یک نماینده مجلس نگفته بود که باید به مرتضوی جایزه داد که او توانست فتنه را از پا درآورد.
واقعیت هم همین است. مرتضوی نه تنها خود را مستوجب تنبیه نمی داند بلکه مستوجب پاداش می داند. راز دادگاه غیرعلنی او اسراری است که او در سینه دارد. او به درستی باور دارد که اگر به جرم آنچه در سرکوب مردم کرده باید محاکمه شود، او تنها نیست.
اینک خبر ناپدید شدن مرتضوی پرده از بسیاری ناگفته ها بر می دارد. او بازی هنرمندانه ای را آغاز کرده است. ناپدید شدن او نوک پیکان اعتراضات مردم را متوجه قوه قضائیه ای کرده که چنین جنایتکاری را اولا اجازه رشد داد و ثانیا در اجرای عدالت در حق او تعلل بسیار کرد، حکم سبک برای او صادر کرد و اینک امکان گریختن او را فراهم کرده است.
چنین دادگاهی چه فاصله زیادی از فرشته نابینای عدالت دارد؛ عدالتی که اساس المُلک است (العدل اساس المُلک / عدالت پایه حکمرانی است). با چنین بی عدالتی در این نظام سرنوشت آن روشن است.