پایگاه خبری / تحلیلی نگام ، سید احمد شمس فرزند مرحوم آیت الله شمس خراسانی طی رنجنامه سرگشاده ای خطاب به رهبری از وی در خواست نمود افراد مقصری که مانع ارسال کمک های مالی برای پیگیری معالجات پدرش در ترکیه شده و عملا باعث مرگ ایشان شده اند شناسایی و نسبت به محاکمه آنان اقدام لازم صورت گیرد .
متن کامل این رنجنامه سرگشاده بدین شرح است :
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
حضور محترم آیت الله آقای حاج سید علی خامنه ای
بعد التحیة و السلام
لازم می دانم از باب من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق، مراتب تشکر خود را از پیام وزین جنابعالی به مناسبت ارتحال ابوی گرامی اینجانب آیت الله حاج سید حسین شمس خراسانی قدس سره الشریف اعلام نمایم و البته از این رهگذر فرصت را غنیمت می شمارم تا رنجنامه سرگشاده خویش را نیز خطاب به شما و نیز جهت اطلاع تمامی مراجع معظم تقلید ، علمای اعلام ، فضلای گرام ، طلاب حوزه های علمیه و هم چنین وجدان های بیدار در ایران و سر تا سر دنیا به رشته تحریر در آورم بلکه به عنوان فردی که تا آخرین لحظات عمر پربرکت ایشان توفیق همراهی معظم له را در غربت داشتم توانسته باشم شرح گوشه ای از مظلومیت و غربت ایشان را برای همگان روایت نمایم.
جنابعالی در پیام تسلیت خود به مناسبت ارتحال ابوی اینجانب از ایشان تحت عنوان عالم پارسا و پرهیزکار یاد کرده اید که علی رغم وزن سنگین ایشان در احاطه به علوم مختلف حوزوی و اسلامی که در برخی از موارد بدون شک احاطه معظم له در آن علوم منحصر به فرد بوده ، اما بارز بودن صفت پارسایی ، تقوا ، پرهیزکاری ، زهد و ورع در ایشان ، جنابعالی را هم به این حقیقت رسانیده که وجه بارزتری که می توان برای ایشان به عنوان صفت شاخص ذکر نمود بدون تردید پارسایی و پرهیزکاری معظم له بوده است.
همگان می دانند که پدر بزرگوار اینجانب از سال 1354 و پس از ارتحال مرحوم آیت الله میلانی ، یعنی از 44 سال پیش ، شرایط مرجعیت را دارا بودند ، اما همان پارسایی و پرهیزکاری ایشان مانع از پذیرش این مسئولیت شد ، چرا که چنین باور داشتند که پس از پذیرش مرجعیت ، وجوهات شرعیه از سوی مردم به سمت ایشان گسیل خواهد شد و از آن جا که محتمل است برخی از اطرافیان با سوء استفاده از جایگاه مرجعیت ، وجوهات شرعیه را در جایی که خلاف رضایت امام زمان است مصرف نمایند ، لذا از قبول مرجعیت و منافع آن خودداری نمودند و تا آخر عمر ، زندگی ساده و به دور از هوی و هوس های زمانه را برگزیدند و هم چنین پس از انقلاب نیز از پذیرش هر گونه مسئولیت حتی حضور در مجلس خبرگان ، برای پرهیز از هر گونه تشریفات در زندگی خودداری نمودند و آن هنگام که پس از سال ها عبادت خداوند متعال و زندگی زاهدانه و مورد رضایت الهی ، به سوی معبود شتافتند حتی یک ریال از مال دنیا را نیز در مالکیت خویش نداشته و سبکبار و بدون هیچ وزر و وبالی این جهان فانی را ترک کردند.
این در حالی است که علی رغم جایگاه ویژه علمی ایشان که امکان بهره مندی معظم له از بیشترین امکانات مالی و دستیابی به یک زندگی مرفه را برای ایشان ممکن می نمود ، معظم له پس از درگذشت پدر خود که دارای اموال و باغات و زمین های فراوانی در اطراف مشهد بود از پذیرش ارث پدر خویش بدان جهت که احتمال می دادند به دلایلی شاید مال مخلوط به حرام باشد خودداری نمودند ، آیا امروزه در میان عوام الناس حتی مراجع تقلید و علماء می توان کسی را به این حد از پارسایی و پرهیزکاری یافت که از ارث پدر خویش به دلیل شبهه ناک بودن آن بگذرد و زندگی زاهدانه در پیش گیرد ؟!
نقل است در زمان رضاخان ، که اجداد ایشان اموال و زمین های بسیاری در عبدل آباد و ابرده سفلی مشهد داشتند ، هنگامی که اولین اسناد رسمی برای زمین ها در حال صدور بود ، حاج محمود هروی که دارای نفوذ در دستگاه های دولتی وقت بود با تصرف اموال اجداد ایشان ، زمین های متعلق به اجداد ایشان را غصب و اسناد آن را به نام خود ثبت کرده بود ، و هنگامی که فرزند وی طاهر احمد زاده پس از انقلاب به استانداری خراسان رسید ، با توجه به شرایط اولیه انقلاب و روحیه عدالت طلبی و ظلم ستیزی که در آن مقطع تاریخی بر مردم کشور مستولی شده بود ، برخی از اقوام از ایشان درخواست کردند که معظم له ، طاهر احمد زاده را برای بازگرداندن زمین های غصب شده توسط پدرش ، با توجه به جایگاه استانداری مجاب نمایند و معتقد بودند که طاهر احمدزاده برای حفظ موقعیت خود بدون تردید تن به این خواسته خواهد داد که حق ایشان را بازگرداند ، اما همان تقوا و ورع و عزت نفس باعث شد که هرگز پای در این مسیر نگذارند و باز هم از حق مسلم خویش گذشتند.
نکته دیگر غصب منزل وقف اولادی است که آن هم در زمان رضاخان اتفاق افتاده و متعلق به اجداد ایشان که از متصدیان اداره حرم مطهر بوده اند می باشد ، این زمین جزیی از محوطه صحن امام خمینی حرم مطهر امام رضا شده است و هر چند پس از انقلاب اسناد آن در زمان تولیت آیت الله واعظ طبسی توسط برخی از بستگان و از جمله حجت الاسلام والمسلمین عباسعلی علیزاده ، به ایشان ارائه شد متاسفانه ترتیب اثری برای بازگرداندن آن به ایشان به عنوان تولیت شرعی آن نگردید.
تنها منزل مسکونی ایشان هم در اوایل دهه چهل شمسی توسط مرحوم آیت الله میلانی به ایشان اهداء شد که اگر این هدیه توسط آیت الله میلانی هم به ایشان داده نمی شد ، معظم له تا آخر عمر هرگز به ملک شخصی دست نمی یافتند که البته همین منزل هم در چند سال آخر عمر ایشان ، توسط فردی معلوم الحال با هدایت افراد نفوذی درون سیستم امنیتی کشور به یغما رفت که در ادامه این نوشتار به صورت مختصر به آن اشاره خواهد شد ، علی ای حال ایشان در شرایطی این دنیای فانی را ترک کردند که حتی یک ریال از مال این دنیا در مالکیت معظم له قرار نداشت.
بدون شک آن چه در نظر و دیدگاه ابوی بزرگوار اینجانب در تمامی امور و شئون زندگی دارای اولویت بود تنها و تنها رضایت خداوند متعال بود و در این رهگذر حتی سخت گرفتن و پذیرش مشقت برای خود و حتی خانواده و فرزندان را برای کسب رضایت الهی به جان می خریدند و رضایت الهی را بر رضای خلق حتی خانواده و فرزندان ترجیح می دادند ، بارها از ایشان شنیده شده بود که ناراحتی مردم و خانواده و فرزندان را تحمل می کنم اما هرگز تحمل نارضایتی خداوند متعال را از خود ندارم ، و آنان که طی سالیان متمادی با ایشان حشر و نشر داشتند تصدیق می نمایند که معظم له برای کسب رضای خداوند حاضر بودند بیشترین رنج و مشقت و سختی را تحمل کنند حتی اگر موجب ناراحتی اطرافیان و نزدیکان شود.
یکی از دعاهایی که پدر بزرگوارم همواره در قنوت هایشان می خواندند این بود : اَللّـهُمَّ ارْزُقْني التَّجافِيَ عَنْ دارِ الغُرُورِ ، وَالاِنابَةَ اِلى دارِ الْخُلُودِ ، وَالاسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ. خدایا، دوری از خانه فریب و غرور ، و بازگشت به خانه جاویدان ، و آمادگی برای مرگ پیش از رسیدن آن را روزیام گردان ، و چه زیبا آماده و مهیا بود برای رفتن پیش خدا و دعوت حق را لبیک گفتن ، او در آخرین شب زندگی هم در حالی که هوشیاری لازم را نداشت در همان حال ، مرتب نماز می خواند و بارها دست خود را که سرم به آن وصل بود ، برای قنوت بالا می برد ، چون نماز و عبادت خدا برای او ملکه شده بود و حتی در سخت ترین شرایط زندگی هم آن را از یاد نبرده بود.
حال یک سوال اساسی ؛ در ایام فاطمیه و شهادت جده سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داریم ، همواره در اثبات مظلومیت و غربت دخت پیامبر اکرم یک سوال محوری مطرح می شود که چرا بدن مطهر فاطمه زهرا سلام الله علیها شبانه دفن شد و چرا مکان قبر او نامعلوم است ؟! ، و اکنون در بیان مظلومیت و غربت فرزند آن صدیقه طاهره ، سوال مشابهی مطرح می شود که علت هجرت ایشان به ترکیه چه بود و چرا وصیت کردند که در نجف اشرف دفن شوند ؟!
آن چه تاکنون نگاشته شد فقط بیان گوشه ای از جلوه های پارسایی و پرهیزکاری ایشان بود اما آن چه که اینجانب را مصمم به نگارش این رنجنامه سرگشاده نمود ، این بود که هم چون زینب کبری پس از تحمل داغ از دست دادن عزیز خود ، پیام مظلومیت این عالم بزرگوار را به گوش جهانیان برسانم ، و به این سوال محوری پاسخ لازم را بدهم.
حال برای پاسخ به این سوال بایستی عرض کنم که متاسفانه قدر ایشان نه تنها برای بسیاری از جویندگان علم در حوزه های علمیه دانسته نشد و هرگز متوجه نشدند که چه گنجینه گرانقدری را بی آن که متوجه ارزش آن باشند از دست داده اند ، بلکه بسیاری از اعضای خانواده به ویژه فرزند معمم ایشان سید محمد کاظم شمس نیز از شناخت جایگاه والای ایشان عاجز بودند و به جای مواظبت از ایشان و کمک برای انتقال گوشه ای از اقیانوس بیکران علوم آل محمد که در سینه ایشان جای داشت ، به دلیل داشتن توقعات پوچ و بی ارزش دنیوی به آزار و اذیت ایشان پرداخته و بارها ایشان را مورد هتک احترام و آبرو قرار دادند تا آن جا که معظم له شرایط را برای ماندن در ایران مناسب ندیدند و به گونه ای برای رهایی از فشارهای وارده در اواخر عمر راهی ترکیه شده و قدم بر چشمان آخرین فرزند خود یعنی حقیر نهادند.
متاسفانه ایشان در دهه های اخیر به جای تمرکز بر متن و تلاش برای انتقال دانش بیکران خود و معارف اهل بیت به جویندگان آن ، گرفتار حاشیه هایی شدند که شاید نوعی ابتلاء مقدر شده از سوی حق تعالی برای ایشان بود و وقت ایشان اتلاف برای اموری شد که ساخته دست اطرافیان بی قابلیت ایشان بود و اگر افراد دلسوزی در کنار ایشان بودند که قدر معظم له را می دانستند قطعا امکان بهره گیری از لحظه لحظه عمر ایشان ممکن تر می شد و نفع زاید الوصفی عاید طالبان علم و حقیقت و حوزه های علمیه می شد، اما قطعا یکی از دردناک ترین مصیبت ها آن است که نزدیکان و اطرافیان و اقرباء قدر و ارزش عالم را ندانند و به جای خدمت به او از وی طلب امور بی ارزش دنیوی کنند و با معیارهای پست دنیوی او را بسنجند و در صدد مقایسه او بر طبق معیارهای مادی با کسانی شوند که از لحاظ مرتبت و جایگاه با وی فاصله ای عمیق دارند.
جناب آقای خامنه ای ؛ من ابدا با سید محمد کاظم مشکل شخصی ندارم و تنها دلگیری من از او ظلم هایی است که وی نسبت به پدر بزرگوارم در زمان حیاتشان روا داشته و اکنون هم پس از ایشان با کمال بی شرمی می خواهد از نام و عنوان پدر سوء استفاده کند ، اتفاقا من آرزو داشتم که او فرزند صادق و فاضل پدر می بود و من با کمال افتخار به او اقتدا می کردم و پس از پدر ، او را به عنوان چراغ راه خویش برمی گزیدم اما متاسفانه رفتارهای او و نارضایتی پدر از وی و تدوام آن پس از ارتحال ایشان ، چاره ای جز اعلام برائت از او را برای من و برادرم سید محمد علی ممکن نساخته است.
سید محمد کاظم نمونه بارز یک فرد نان به نرخ روز خوار و همج رعاع و ملون المزاج است که برای کسب منافع زودگذر دنیوی مرتبا رنگ عوض می کند و هیچ گونه ثباتی در کردار و گفتار او مشاهده نمی شود ، او در زمانی از طرفداران پر و پا قرص جناح چپ بود آ ن هنگام که قدرت در اختیار آنان بود اما بعدها که اصولگرایان قدرت گرفتند طرفدار جدی آن ها شد ، در سال 88 که احساس کرد امکان پیروزی جنبش سبزی ها زیاد است جذب ایشان شد و اکنون طرفدار جدی اعتدالگرایان است ، و متاسفانه امروزه نظیر این افراد در مراکز دولتی و مدیریتی و پست های حساس کم نیستند ، قطعا این افراد بسیار غیر قابل اعتماد و خطرناک بوده و بدون شک افرادی چون ما که مخالفانی صادق هستیم و بدون نفاق و دو رنگی به بیان اعتراض های دلسوزانه خود برای بهبود وضعیت کشور و مردم می پردازیم از این گونه افراد منافق می توانیم مورد اعتمادتر برای میهن و ملت باشیم.
تنها کسی که از اعضای خانواده قدر پدر بزرگوارم را شناخت و تا پیش از هجرت ایشان به ترکیه یار و غمخوار او بود ، برادر مهربانم آقای دکتر سید محمد علی شمس بود ، برادری که دلسوز واقعی پدرم بود و خالصانه سال های سال برای پدر بزرگوارم چه به لحاظ پزشکی و چه برآورده کردن مایحتاج زندگی او تلاش بسیار نمود ، او مانند برخی افراد که امروزه خواستار بهره گیری از نام و عنوان پدر هستند و فقط در مراسم های ترحیم و بزرگداشت پدر با مسئولان کشوری و مراجع تقلید عکس یادگاری می گیرند نبود ، همان هایی که در زمان حیات پدر خون به دل او کردند و با رفتارهای خود او را مجبور به هجرت به ترکیه کردند ، و در هنگام حضور در ترکیه هم با کارشکنی و محاصره اقتصادی رسما سلامت او را به مخاطره انداختند و به همین دلیل عملا او را به سمت مرگ سوق دادند ، تا در غربت و مظلومانه با غم و درد و رنج به دیدار معبود بشتابد ، جا دارد در این جا از تلاش های آقای سید رضاعلی حسینی از دوستان من و برادرم سید محمد علی که با پذیرش وکالت قانونی پدر بزرگوارمان در ماه های آخر عمر از هر گونه تلاشی فروگذار ننمود سپاسگزاری نمایم و البته در دهه گذشته هم تلاش های ایشان در کنار برادرم سید محمد علی برای پدر قابل تقدیر است.
جناب آقای خامنه ای ؛ همگان از مشرب سیاسی من اطلاع دارند و می دانند که برادرم سید محمد علی از ارادتمندان جنابعالی و طرفداران پر و پا قرص محمود احمدی نژاد در سال 1384 بوده است یعنی 180 درجه با مذاق سیاسی من تفاوت دارد ، در عوض برخی از اعضای خانواده با تفکر سیاسی من همسو بوده اند ، اما امروزه من در برابر فداکاری برادرم سید محمد علی برای پدرم سر تعظیم فرود می آورم و دست او را می بوسم اما از آنان که همسو با تفکر سیاسی من بوده اند اما کاسبکارانه بی آن که به ولایت فقیه و جنابعالی معتقد باشند ولی ریاکارانه از پایبندی پدرم به ولایت فقیه در سوگ او نوشته اند ، اعلام بیزاری می نمایم ، البته بدون شک پدر بزرگوار اینجانب که شاگرد حضرت امام خمینی و استاد جنابعالی بوده اند ، یکی از معتقدان به نظریه ولایت فقیه و نیز از علاقمندان واقعی امام بوده اند و هم چنین ولایت فقیه از جمله موارد تدریس شده دروس خارج فقه ایشان بوده است ، اما اشاره من به رفتار کاسبکارانه برخی افراد نسبت به ولایت فقیه است ، در حالی که خود اصلا به آن معتقد نیستند و در خلوت و پنهان جز دشنام و بدگویی نسبت به جنابعالی و ولایت فقیه از آنان شنیده نشده است.
آقای خامنه ای ؛ چه خوب است مخالفان صادق را بر طرفداران و یا طرفدارنماهای چاپلوس خویش ترجیح دهید ، چرا که مخالفان صادق شما چون من بیش از طرفدارنماهای چاپلوس ، دلسوز انقلاب و نظام و کشور هستند ، من هم چنان به اصل انقلاب، خون شهدا معتقدم و با افرادی که با دشنام به اسلام می خواهند ثابت کنند که خیلی روشنفکر هستند فاصله عمیق دارم ، من هم چنان معتقد هستم تنها راه تغییرات و گذر از فساد دستگاه های اجرایی ، اصلاحات از درون کشور و تکیه بر توانمندی های خودی و پرهیز از دخالت خارجی است و ابدا به براندازی معتقد نیستم بلکه با گروه هایی چون مجاهدین خلق زوایه جدی داشته و دارم ، و البته به بسیاری از امور و مفاسد حاکم بر کشور و نیز عملکرد دستگاه های غیر پاسخگو به بهانه آن که خود را منتسب به جنابعالی می نمایند ، اعتراض شدید دارم ، حضور بیش از بیست و شش ماه در جبهه های جنگ در اوان نوجوانی ، جانبازی ، عضویت در سپاه ، معاونت تبلیغات دفتر نمایندگی رهبری در امور اهل سنت بلوچستان ، سال ها تدریس در حوزه و دانشگاه ، بیش از دو دهه سابقه معمم بودن ، معاونت دفتر تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه ، معاون مدیر کل اجتماعی وزارت کشور و دبیر اجرایی خانه احزاب ایران بخشی از سوابق اینجانب هستند که توسط برخی افراد فاسد نفوذی درون سیستم امنیتی و فرو رفته در منجلاب ، به دلیل برخی حسادت ها و با اعمال نفوذ برخی از عوامل بی تقوا در معاونت ضدجاسوسی ، معاونت اقتصادی ، معاونت ویژه و حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات ، اینجانب را از یک مدافع صادق و از جان گذشته به یک مخالف البته صادق و منطقی آن تبدیل نمود ، مخالفی که نتوانستند از او حتی یک مورد فساد اخلاقی یا مالی کشف کنند که اگر کرده بودند آن را در بوق و کرنا فریاد می کشیدند و علی رغم آن که نتوانستند کوچکترین نقطه ضعفی بیابند در رسانه دروغ پرداز فارس اراجیفی را سر هم کردند و بعدها هم که پی به کذب آن بردند از یک عذرخواهی کوچک در برابر آن دروغ پردازی ها دریغ ورزیدند.
جناب آقای خامنه ای مثال وضعیت من و تبدیل کردن یک نیروی درون نظام به یک فرد ناراضی مخالف ، بسان مشت نمونه ای از خروار است ، و مانند من بسیار هستند که به دلیل سوء مدیریت برخی از مدیران نالایق و یا حسادت برخی رقبا و یا اقدامات افراد نفوذی درون سیستم امنیتی دچار پرونده سازی ها و اتهام های خلاف واقع می شوند ، من که از سن 8 سالگی همزمان با پیروزی انقلاب با حضور در راهپیمایی ها و مبارزات آن روزها فردی فعال در تمامی عرصه ها بوده ام و از اوان نوجوانی با حضور در فعالیت هایی چون انجمن اسلامی دبیرستان و شاخه دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی و از 15 سالگی با حضور در جبهه تا پایان جنگ و نایل آمدن به افتخار جانبازی از هر گونه تلاش لحظه ای کوتاهی نکرده و پس از آن نیز در سطوح مختلف در حال خدمت به کشور و مردم بوده ام چرا بایستی به چنین سرنوشتی مبتلا شوم ؟! و متاسفانه پدر بزرگوارم نیز توسط همان افراد بدخواه مورد کینه و توطئه های شوم قرار گیرد ؟ و نهایتا به دلیل فقدان امکانات مالی از دنیا برود ؟! واقعا چرا؟!
آقای خامنه ای ؛ بدون شک با تصمیم برخی عناصر نفوذی درون سیستم امنیتی کشور ، پای برخی از این افراد از اوایل دهه هشتاد در زندگی پدرم هم باز شده بود و پس از نوشتن چند نامه دلسوزانه و از سر تکلیف شرعی ایشان به برخی مقامات کشور از جمله جنابعالی ، برخی افراد چاپلوس و متملق درون این سیستم دست به کار شده و با طراحی چندین سناریوی کثیف و تهوع آور ، با نفوذ دادن برخی افراد به ظاهر علاقمند در اطراف ایشان ( که عضو وزارت اطلاعات بودند ) و میهمان نمودن ایشان در منزل خود در تهران و کشف برخی شکاف های درون خانواده از این رهگذر و در پی آن ورود فردی که قبلا همسرش در قتل های زنجیره ای نقش ویژه ای داشت به عنوان پرستار پدر که با سوء استفاده تمام ، طبق نقشه دیکته شده توسط عوامل نفوذی درون سیستم امنیتی ، نسبت به تصاحب اموال و دارایی های ایشان اقدام کرد و آن چنان کرد که پس از ظلم های اعضای خانواده به ویژه سید محمد کاظم و اقدامات عوامل نفوذی درون سیستم امنیتی ، ناچار به مهاجرت به ترکیه و پناه آوردن به کوچکترین فرزندش یعنی حقیر شد.
پدر بزرگوار اینجانب که از اوایل اردیبهشت سال جاری قدم بر چشم اینجانب در ترکیه گذاشتند ، از بدو ورود احتیاج به مراقبت های پزشکی پیدا کردند و من آن چه در توان داشتم با تمام وجود برای سلامتی ایشان هزینه کردم اما از آن جا که منابع مالی اینجانب محدود بود به ناچار از برخی مراجع تقلید و برخی مراکز دیگر استمداد طلبیدم اما متاسفانه اعضای خانواده با سرکردگی سید محمد کاظم با کارشکنی و تخریب ذهن مراجع تقلید مانع از ارسال هر گونه کمکی شدند و در این میان فقط توسط حجت الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانی دو مرتبه کمک هایی ارسال شد که با توجه بالا بودن هزینه های سنگین پزشکی و اختلاف مبلغ لیر و تومان ، فقط کفایت یکی دو نوبت معالجه سرپایی ایشان را فراهم نمود و درمان قطعی ایشان را میسور نشد!!!! ،
سید محمد کاظم که آبروی خود را به جهت افشاگری های پدر بزرگوارم در رابطه با چهره و ماهیت واقعی خود برباد رفته می دید ( که هم اکنون فایل های صوتی و فیلم های متعددی از افشاگری های ابوی بزرگوارم از چهره و ماهیت واقعی او در اختیار من و برادرم سید محمد علی می باشد ) ، شرط ارسال کمک به پدر بزرگوارم را بازگشت ایشان به ایران مطرح می کرد ( یعنی من را به نافرمانی پدر و راندن ایشان از خودم فرا می خواند ) و با سوء استفاده از شرایط سیاسی اینجانب در خارج کشور و ربط دادن من به برخی جریان های معاند ، بی شرمانه این اتهام ها را هم متوجه پدر بزرگوارم می نمود و طی همکاری با عوامل نفوذی درون سیستم امنیتی و کمک گرفتن از آنان برای تخریب ذهن مراجع تقلید و سایر مراکز و اشخاص ، مانع از ارسال هر گونه کمک به پدرم شد و در حالی که پدرم هرگز راضی به بازگشت به ایران و روبرو شدن با فرزندان خود به ویژه سید محمد کاظم ( به استثنای سید محمد علی ) نبودند ، و همین خباثت ها و کارشکنی ها باعث شد که پدر بزرگوارم در کمال غربت و مظلومیت همراه با درد و رنج و غم از این دنیا بروند ، در حقیقت سید محمد کاظم و عوامل نفوذی درون سیستم امنیتی را باید قاتلان واقعی پدر بزرگوارم دانست که با محاصره اقتصادی اسباب مرگ ایشان را فراهم کردند ، بدون شک در تاریخ کمتر فرزندی نسبت به پدر عامی خود چنین جفایی مرتکب شده که سید محمد کاظم نسبت به پدر عالم خود مرتکب شده است و اکنون هم در کمال بی شرمی به دنبال بهره گیری مالی از عنوان و نام پدر است در حالی که این جانب با ده ها میلیون تومان قرض ناشی از هزینه برای سلامتی و مخارج زندگی پدر هم چنان درگیر مشکلات مالی هستم ، و با آن که من دارای سابقه بیش از بیست و شش ماه سابقه جبهه هستم ، و او حتی سابقه یک روز هم حضور در میادین نبرد حق علیه باطل را ندارد و فقط با شیادی هم چنان در حال مال اندوزی و کسب نامشروع ثروت و دستیابی به قدرت است ، این در حالی است که امام وصیت کردند : نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.
جناب آقای خامنه ای ؛ اینجانب و برادرم سید محمد علی با دو تفکر سیاسی متفاوت از جنابعالی مصرانه خواستاریم که به قوه قضائیه و دادسرای ویژه روحانیت دستور فرمایید تا نسبت به تخلف های مالی سید محمد کاظم شمس ، از جمله تحصیل مال نامشروع در دوران تصدی مسئولیت های مختلف تاکنون ، متوفی اعلام کردن پدر در چند سال گذشته در مرکز خدمات حوزه علمیه با همکاری برخی از کارمندان متخلف آن مجموعه ، سازمانی اعلام کردن ملک شخصی پدر تحت عنوان خانه سازمانی و دریافت وجوهی غیر مشروع تحت این عنوان ها و ….. ، بدون اغماض رسیدگی شود و با محاکمه و مجازات وی ، ساحت مقدس پدر بزرگوارمان که به تعبیر جنابعالی عالمی پارسا و پرهیزکار بودند ، از انتساب به این فرد فاسد و فاسق مبرا گردد و برای همیشه به حضور او در عرصه های اجرایی پایان داده شود و هم چنین از هر گونه دخالت او در امور پدر بزرگوارمان پس از ارتحال ایشان ، قاطعانه جلوگیری به عمل آید چرا که پدر بزرگوارمان آن چنان از او ناراضی بودند که حاضر نبودند او حتی برای تشییع جنازه ایشان حاضر شده و زیر تابوت ایشان را بگیرد ، پدر بزرگوارمان هر زمان اسم او را می شنیدند بدن مبارکشان می لرزید و قلب مبارکشان به درد می آمد و فشار خونشان بالا می رفت ، پدرم بارها می فرمودند من کاظم را طلبه نمی دانم او کاسبی بیش نیست.
جا دارد در همین جا از حجت الاسلام والمسلمین سید حسن ربانی بابت حمایت های بی دریغ از پدر بزرگوارم در آن هنگام که توسط برخی از اعضای خانواده به ویژه سید محمد کاظم مورد آزار و اذیت واقع می شد تشکر و قدردانی نمایم و هم چنین نسبت به رفتار بی ادبانه حسین اسدی داماد خواهرم و از کارمندان جامعة المصطفی که نسبت ها و عناوین زشتی را به پدر بزرگوارم ابراز نموده بود ، اعلام شکایت نموده و به دلیل این هتک حرمت ها تقاضای اخراج و تعلیق نامبرده را از این مرکز به دلیل رفتارهای بی ادبانه او نسبت به پدر بزرگوارم به عنوان یک عالم دینی داشته باشم.
جناب آقای خامنه ای ؛ نگاهی کوتاه به آثار علمی پدر بزرگوارمان هم چون تقریرات دروس خارج تحت عنوان مشکات الاصول که در سال 1388 کتاب برتر حوزه های علمیه شد ، توحید ناب، توحید از نگاهی نو، الامر بین الامرین و …. حکایت از آن دارد که قدرت شگرف و احاطه علمی پدر بزرگوارمان به مباحث پیچیده اعتقادی و اصولی آن چنان بود که برخی از افراد صاحب توضیح المسائل هم از فهم آن عاجزند ، اما در جایی که برای برخی از بزرگان که از لحاظ علمی قابل مقایسه با ابوی بزرگوارمان نبودند در حالت کما و بیهوشی میلیاردها خرج امکانات پزشکی برای زنده نگاه داشتن ایشان می شود ، این در حالی است که با تهدیدهای عوامل نفوذی درون سیستم امنیتی و کارشکنی های سید محمد کاظم حتی جزیی ترین کمک لازم برای معالجه ایشان صورت نگرفت و معظم له در کمال غربت و مظلومیت همراه با درد و رنج از دنیا رفتند که اگر کمترین مقدار ممکن کمک مالی برای سلامتی ایشان صورت می گرفت حداقل شاهد چند سال دیگر بهره گیری از دریای بیکران دانش ایشان توسط جویندگان علوم آل محمد ( ص ) می بودیم ، و در حالی ایشان رخ در نقاب خاک کشید که در سینه خود اقیانوسی از سخنان ناگفته و علوم منتشر نشده داشت.
جناب آقای خامنه ای ؛ فرصت را باز هم غنیمت می شمارم از آن جا که بارها دیده ام و شنیده ام که شما به اساتید خویش احترام ویژه ای قائل بوده اید و در مورد پدرم نیز در جلسات مختلف نیز از ایشان به عنوان استاد خود یاد کرده اید ، به عنوان استاد زاده شما و به عنوان حقی که پدر بزرگوارم به عنوان استاد بر گردن شما دارد از جنابعالی درخواست می نمایم ، دستور فرمایید به تخلفات برخی از کارمندان و ماموران نفوذی وزارت اطلاعات در خصوص تبدیل کردن اینجانب از یک نیروی دلسوز درون نظام به یک فرد مخالف ، قاطعانه رسیدگی شود و تمامی افراد مقصر در این ماجرا در هر جایگاه و مقامی بدون اغماض محاکمه و مجازات شوند ، افرادی که با زد و بند و سوء استفاده از قدرت ، مانع از رسیدگی به شکایت های مکرر اینجانب بر علیه خود شدند ، نامه شماره 17393 / دب مورخه 2/8/1388 حجت الاسلام المسلمین ناطق نوری رئیس وقت دفتر بازرسی به وزیر وقت اطلاعات که در پی شکایتنامه حدود یکصد صفحه ای اینجانب به ایشان صادر شد حدیث مفصلی است از آن چه که برخی از عوامل نفوذی وزارت اطلاعات بر سر من آوردند ، جالب آن که همین نامه را ابتداء اینجانب با پست پیشتاز از دفتر پست خیابان معلم قم برای دفتر آقای ناطق نوری فرستاده بودم که در میانه راه در دفتر پست منطقه 12 تهران توسط برخی از عوامل و ماموران نفوذی وزارت اطلاعات به سرقت رفت و پس از پیگیری و قطعیت از عدم رسیدن به مقصد مجبور شدم به صورت حضوری ، آن را تحویل دفتر آقای ناطق نوری دهم که علی رغم پیگیری های ایشان ، متاسفانه به دلیل قوت و قدرت افراد فاسد و متخلف نفوذی درون وزارت اطلاعات ، امکان هر گونه پیگیری شکایات اینجانب فراهم نشد و به عنوان مثال اموال اینجانب از جمله یک باب منزل مسکونی که به دلیل کارشکنی باند رحیم مشایی و برخی از پرسنل نفوذی وزارت اطلاعات برای تاسیس خبرگزاری پرسی گلف ( ایرانیان مقیم خارج از کشور ) تلف شد و هم چنین سابقه بیش از بیست سال خدمت رسمی اینجانب در دولت بدون بازنشستگی یا بازخرید نادیده انگاشته شد.
اینجاست که وقتی قطع کردن شریان اقتصادی و حیات اینجانب و پدر بزرگوارم توسط برخی از عوامل خبیث و نفوذی وزارت اطلاعات به یک نقطه مشترک می رسد نتیجه گیری مشخص از این توطئه ها ما را به این نکته می رساند که برخوردهای کینه جویانه با من نیز در راستای انتقام جویی از پدرم بوده و تمامی رفتارهای خباثت آمیز برخی از پرسنل نفوذی وزارت اطلاعات با من تنها به این جرم بوده که فرزند آیت الله سید حسین شمس خراسانی بوده ام .
جناب آقای خامنه ای ، به حرمت حقی که پدر بزرگوارم به عنوان استاد بر گردن شما دارد و به منظور پاک شدن شائبه دخالت بیت رهبری در توطئه های صورت گرفته بر علیه پدر بزرگوارم ، خواهشمندم با تعیین نماینده ای مطمئن و ویژه دستور فرمایید کلیه افرادی که در رابطه با پرونده های من و پدرم کینه جویانه و به دور از تقوا از موقعیت خویش سوء استفاده نموده و با اقدامات غیرقانونی و غیر اخلاقی و غیر اسلامی خود سبب فاجعه ای برای از دست رفتن پدر بزرگوارم و هم چنین مهاجرت من به خارج کشور و تضییع بیست سال از عمرم شدند ، بدون اغماض قاطعانه رسیدگی شود و کلیه افراد متخلف در این پرونده ها شدیدا مجازات شوند تا سبب شادی روح پدر بزرگوارم و درس عبرتی برای دیگر متخلفان دارای مصونیت آهنین فراهم شود ، بدیهی است ارجاع این پرونده از طریق معمول اداری نه تنها چاره ساز نیست بلکه دور باطل اعمال نفوذها و دخالت های فراقانونی پرسنل متخلف و نفوذی وزارت اطلاعات را به همراه خواهد داشت ، لذا تعیین نماینده ای مطمئن و ویژه از سوی حضرتعالی برای رسیدگی در این امور و ارائه گزارش کار لحظه به لحظه از پیشرفت امور به جنابعالی در روند رسیدگی به این پرونده ها امری ضروری به نظر می رسد.
از کوتاهی های صورت گرفته در تعیین محل و نوع تدفین و نماز میت و تلقین در نجف اشرف که هرگز با جایگاه و شئون پدر بزرگوارم تطابق نداشت و متاسفانه طی زد و بندهای ناپاک سید محمد کاظم به بدترین نحو ممکن صورت گرفت که بگذریم ، در مظلومیت ایشان همین بس که علی رغم گذشت بیش از دو هفته از ارتحال ایشان ، هم چنان از برگزاری مجلس ترحیم و بزرگداشت ایشان در مشهد مقدس به عنوان شهری که زادگاه و محل بیش از چند دهه فعالیت علمی ایشان بوده ، و هم چنین در تهران ، خبری نیست که لازم است در این زمینه تمهیدات و اقدامات لازم به عمل آید.
این در حالی است که اینجانب علی رغم محدودیت های مالی فراوان ، چه در زمان حیات ایشان که تمام تلاش خویش را برای پذیرایی و مواظبت از ایشان و کوشش برای معالجه معظم له در ترکیه علی رغم کمبود منابع مالی به خرج دادم ، و چه پس از ارتحال ایشان به احسن وجه تمامی همت خود را برای عمل به وصیت معظم له جهت انتقال پیکر مطهرشان از ترکیه به کربلا و نجف انجام دادم ، و در همین جا لازم است از تمامی علماء و روحانیون محترم شیعه مقیم آنکارا ، و مومنین و شیعیان مقیم این شهر و هم چنین حجت الاسلام رحمانی نماینده آیت الله سیستانی در استانبول بابت برگزاری مراسم ترحیم بسیار وزین و مراسم غسل و کفن ایشان که بسیار محترمانه و در خور یک عالم بزرگوار انجام شد و سایر امور مربوط به اعزام ایشان به نجف کمال تشکر و قدردانی را نمایم.
هم چنین از تمامی علماء و مراجع معظم تقلید و مسئولان کشوری که با پیام های تسلیت خود تسلای خاطر ما را باعث شدند به ویژه حضرت آیت الله سیستانی که طی دیدار حضوری نیز ما را مورد تفقد قرار دادند کمال سپاسگزاری را دارم.
و در پایان از شما دو استدعا دارم ،
اول آن که ؛ با توجه به آن که بسیاری از دست نوشته ها و مطالب و فایل های صوتی و فیلم های منتشر نشده علمی از ابوی اینجانب وجود دارد وعلی رغم آن که امکان انتقال اقیانوس بیکران علم ایشان به ویژه در دهه آخر عمر معظم له ممکن نشد اما حداقل این منابع موجود می تواند گوشه کوچکی از علم بیکران ایشان را به مشتاقان حقیقت بسان قطره ای از دریا بچشاند ، لذا بدون شک شکل گیری موسسه نشر و تنظیم آثار آیت الله سید حسین شمس خراسانی با مساعدت و پشتیبانی جنابعالی و سایر مراجع معظم تقلید امری ضروری به نظر می رسد ، از آن جا که در نظر است که تا چهلم ایشان ، سایت تخصصی مربوط به آثار ایشان با همت برخی از علماء و فضلاء و شاگردان ایشان راه اندازی شود ، پیشنهاد می شود موسسه تنظیم و نشر آثار ایشان با حضور آیت الله سید ضیاء الخباز القطیفی ، آیت الله سید عزیزالله صابری ، آیت الله حسین خراشادی ، آیت الله سید احمد طباطبایی ، حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمد رجایی شاهرودی ، حجت الاسلام و المسلمین سید علی اصغر حسینی ، حجت الاسلام والمسلمین عباس ظهیری ، حجت الاسلام و المسلمین رضا مختاری ، دکتر سید رضا سجادی ، و آقایان محمد صالح فرهنگ ، سید محسن زرنگ زاده و علی اصغر فرمانی با همراهی برادرم آقای دکتر سید محمد علی شمس و آقای سید رضاعلی حسینی و البته با مساعدت کلیه علاقمندان و شاگردان معظم له ، و بدون هیچ گونه دخالت سید محمد کاظم شکل گیرد و از سوی جنابعالی و مراجع معظم تقلید پشتیبانی های لازم برای این امر صورت پذیرد.
دوم آن که ، علی رغم آن که اینجانب با انتقال پیکر مطهر ایشان به نجف اشرف جهت خاکسپاری و تدفین ، قلبا موافق نبودم اما عمل به وصیت معظم له و رساندن پیام مظلومیت ایشان که چرا ایشان خواستار دفن در نجف شدند ؟ ، امری بود که شرعا بایستی به آن گردن می نهادم ، اگر امکان دفن ایشان در ترکیه فراهم می شد بدون شک جایگاهی فراتر از امامزادگان موجود در ایران برای ایشان در این کشور فراهم می شد و خیل مشتاقان ، از برکات حضور مرقد ایشان در این کشور استفاده می کردند ، اما با توجه به علاقمندی که شیعیان این کشور در مراسم وداع با پیکر ایشان و حضور در مراسم بزرگداشت معظم له از خود نشان دادند ، اینجانب که تصمیم داشتم در اول ژانویه سال جاری با افتتاح سایت ایشان مقدمات انتقال برخی از مطالب و علوم ایشان را در این قالب در زمان حیات معظم له انجام دهم اما با کمال تاسف با ارتحال ایشان این مهم ممکن نشد و هم اکنون انجام آن را به موسسه نشر و تنظیم آثار ایشان می سپارم ، اما به یادبود و به پاس هشت ماه زندگی ایشان در غربت و مظلومیت ایشان در ترکیه که انسان را به یاد غربت امام رضا علیه السلام امام هشتم ما در خراسان می اندازد ، تصمیم دارم موسسه خیریه ای به نام ایشان در ترکیه راه اندازی کنم تا همان گونه که ایشان طی مدت زمان زندگی در ترکیه ، دچار غربت و مظلومیت شدند ، این موسسه با نام ایشان نسبت به رسیدگی به افراد غریب و نیازمند هموطن و نیز مسلمانان ساکن ترکیه ، تلاش خویش را مبذول دارد ، بدیهی است مساعدت جنابعالی و مراجع معظم تقلید در راه اندازی این مجموعه باعث شادی روح پدر بزرگوارم و تعظیم شعائر الهی خواهد بود.
ذکر این نکته را لازم می دانم که به دلایل عدیده اینجانب هرگز و ابدا و به هیچ وجه تصمیم به بازگشت به ایران حتی به اندازه یک سفر کوتاه را ندارم چرا که متاسفانه خاطرات خوشی از بازگشت علی رغم قول های مساعد ندارم و با توجه به محبتی که از مردم ترکیه دیده ام تمایل دارم باقیمانده عمر را در این دیار بگذرانم ، لذا از آن جا که امکان نگاشتن تمامی مطالب لازم در این نوشتار ممکن نشد ، در پایان آمادگی خود و برادرم آقای دکتر سید محمد علی شمس برای انتقال بیشتر واقعیات و حقایق را در اسرع وقت با نماینده ویژه حضرتعالی در مشهد و ترکیه را اعلام می نمایم.
با تشکر فراوان از حوصله و تامل و عنایتی که به این نوشته مبذول خواهید فرمود
سید احمد شمس
آنکارا ، ترکیه
بیست و یکم دی ماه 1398