اخیرا سردار سلیمانی حرفهای مهمی زده است. حرفهائی که شاید برای برخی شوخی و گردن کلفتی توخالی بحساب بیاید و یا برای برخی آنقدر هیجان انگیز که بخواهند از حاج قاسم یک سوپرمن بسازند. اما برای کسانی که از جغرافیای نظامی و سیاسی خاورمیانه آگاه هستند، این یک تهدید واقعی با پشتوانهی قوی تعبیر میشود و نشانه ای از جنگ که در چندقدمی ایران است.
یادآوری رفتارهای ماجراجویانهی جمهوری اسلامی در خاورمیانه، کاملا نشان از یک سیاست خارجی واحد در رأس حکومت دارد که با دوبال “ظریف و سلیمانی” برای دستیابی به اهداف و آرمانهای نظام تلاش میکند و چطور است که حسن روحانی و قاسم سلیمانی، چنین هماهنگ و با صراحت از بستن تنگهها سخن میگویند.
در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد،
معجزه هزاره سوم هم بحث بستن تنگه هرمز را یکبار مطرح کرد. طرح این تهدید منجر به حضور سنگین ناوهای دریایی ایالات متحده در خلیج فارس شد تا با عبور قدرتمندانه از تنگه هرمز، بدون هیچ آزاری، مطرح شدن این تهدید را به اسباب تمسخری برای احمدی نژاد تبدیل کند. محسن رضایی هم در مناظرات تاریخی سال ۸۸ به احمدی نژاد گفت که با حرفای نسنجیدهاش داشته مملکت را تا آستانه جنگ پیش میبرده.
از همان موقع اعراب به فکر راه چاره افتادند و پروژهی کشیدن لوله نفت به مقصد عمان در شرق تنگه هرمز و ساخت یک سکوی بارگیری را کلید زدند که اگر تنگه هرمز را ایران به هر دلیلی بست، شریان نفتی قطع نشود. اما جمهوری اسلامی هم بیکار نبود و با وجود گاف بزرگ احمدینژاد، پروژهی بزرگی را کلید زد. جمهوری اسلامی دقیقا روبروی همان سکو، در بندر جاسک، یکی از عظیم ترین پایگاه های موشکی خود را برپا کرد تا حتی در شرایط اضطرار هم اعراب نتوانند از خلیج فارس و دریای عمان نفت صادر نمایند.
اعراب وقتی راه خود را بسمت دریای احمر که از جنوب غربی تا غرب و شمال غربی عربستان امتداد پیدا میکند، باز دیدند، سریعا بندر های صادرات نفت تأسیس کردند تا دور از دسترس ایران باشد اما آنجا هم ایراد بزرگی داشت، دریای احمر از دو طرف به دو تنگه ختم میشود. از شمال و در محل ورود به دریای مدیترانه برای صادرات به اروپا و آمریکا “به کانال سوئز” و از جنوب به خلیج عدن و ورود به اقیانوس هند برای صادرات به هند و چین و خاور دور “به تنگه باب المندب”.
ایران که تنگه هرمز را کم اثر میدید، سراغ مصر و مرسی رفت تا عبور نفت کش های عرب را از سوئز ممنوع کند. اما اعراب با کمک آمریکا و در یک کودتای بی سروصدا “مرسی” را از حکومت کنار گذاشتند تا یک حکومت نظامی حامی اعراب و آمریکا روی کار بیاید و با سرازیر کردن دلار های نفتی کانال سوئز را به شدت توسعه دادند و مناسب عبور کشتی های بزرگ کردند و آنرا دو کاناله کردند.
اما هنوز تنگه اصلی تر “تنگه باب المندب” در ورودی خلیج عدن بود. چرا که بیشتر نفت خاورمیانه به خاور دور صادر میشود، و اگر نفت های عربی قرار باشد از کانال سوئز انتقال یابد، باید کل قاره آفریقا را دور بزند. پس برای حفظ نبض صادرات نفتی که اعراب با هزینهای گزاف برایش لوله کشیده بودند، باز بودن تنگه باب المندب بسیار مهم و حیاتی بشمار میرفت.
همسایه های این تنگه از شمال یمن و از جنوب جیبوتی هستند.
جیبوتی همان کشوری است که جمهوری اسلامی در زمان احمدی نژاد بسیار سعی کرد تا با ساخت بیمارستان و مدرسه و حتی ساختمان پارلمان، آنجا را بخرد اما نهایتا با واریز دلارهای سعودی، جمهوری اسلامی از آنجا دیپورت شد.
بعداز این شکست، جمهوری اسلامی سراغ اقوام حوثی در یمن رفت و با یک کودتا و به قصد شیعی کردن حکومتش نقشهی کنترل تنگهی باب المندب را اجرائی کرد.
با این اتفاقات، عربستان که دیگر تحمل سلطهی جمهوری اسلامی را نداشت با حملهنظامی به یمن تمام خاکهای هم مرز این کشور با این تنگه را تصرف نمود.
با وجود حملات پی در پی انصارالله با موشکهای جمهوری اسلامی و توپهای سبک برای تحت کنترل قرار دادن کانال، اما اعراب با حمایت هواپیماهای آمریکایی هیچوقت اجازه این اتفاق را ندادند.
اما جمهوری اسلامی احتیاج داشت به طور همزمان با جنگ یمن در نقطهی استراتژیک دیگری که به فکر اعراب نمیرسید هم حضور پیدا کند، جائیکه قطعا نامش شگفت انگیز خواهد بود، “مراکش”، چراکه مراکش در جنوب تنگه جبل الطارق، ورودی دریای مدیترانه به اقیانوس اطلس قرار دارد. برای رسیدن به این هدف با کمک مالی و نظامی به شورشیان مسلح “پولیساریو” در مراکش، جمهوری اسلامی قصد داشت تا نیروئی مثل انصاراله را در مراکش بوجود بیاورد که عندالزوم بتواند بر جبل الطارق هم تأثیر بگذارد اما دقیقا بهمین دلیل، چندروز قبل از بازی ایران و مراکش در جام جهانی، دولت مراکش ارتباطات خودش را با ایران قطع کرد.
(نکتهی جالب این ماجراها، ماجرای پروندهی حمیدبقائی است که در آن ذکر شده بقائی قرار بوده مبلغ پنج میلیارد دلار را که نقدا از قاسم سلیمانی دریافت کرده، در بین برخی گروههای ستیزه جو در شمال آفریقا، پخش کند اما اینکار را انجام نداده و پولها را بالا کشیده است!)
اما امروز انصاراله در تنگه باب المندب و حمله با قایقهای تندرو به نفتکشهای سعودی و انصراف عربستان از صدور نفت از این تنگه تا اطلاع ثانوی، نشان میدهد جمهوری اسلامی با وجود عدم تسلط کاملش بر تنگههای خاورمیانه اما با تاکتیکهای نظامی مخصوص جنگهای نامنظم، که سابقهی زیاد و موفقی در آن دارد، میتواند براحتی به اعراب خلیج فارس سیلیهای سختی بزند اما این سیلیها میتواند اعراب را آنقدر تحریک کند تا دلارهای هنگفت خود را حوالهی آمریکا کنند که ترامپ وارد این معرکه شود و به رویاروئی مستقیم با ایران بپردازد.
رویاروئیای که قاسم سلیمانی هم امروز صراحتا به آن اشاره کرد و گفت شما در ایران با من (سپاه قدس) طرف هستید که نشان میدهد قطعا برنامه ریزی وسیعی برای این نبرد انجام شده است. نبردی که اگر حتی بمدت بسیار کوتاهی انجام شود، به همگرائی و وحدت بزرگی در داخل کشور خواهد انجامید و جمهوری اسلامی میتواند برای مدتی بر مشکلات ناشی از تحریمها سرپوش بگذارد.
اما باید دید آیا استراتژی جدید جمهوری اسلامی، که با وحدت کامل بین روحانی و قاسم سلیمانی برای فرار از بحرانهای پی در پی و نارضایتیهای روزافزون داخلی، طراحی شده، جواب خواهد داد! و در صورت موثر بودن، دوباره چه هزینهی گزافی بر مردم ایران تحمیل خواهد شد!؟
در پایان به نکتهی پایانی صحبتهای قاسم سلیمانی باید اشاره کرد که کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفت:
«شرایط حساس کشور، مدیران ویژه میخواهد. نباید با خط کشیهای سیاسی کشور را از حضور مدیران توانمند، محروم کرد»
آیا توجه به این حرفهای سردار نمیتواند کلید حل مشکلات کشور باشد؟
واقعیت اینجاست که وقتی رسانههای حکومتی و دولتی به این سخنان اصلا نمی پردازند یعنی هیچ عزمی در ردههای بالائی نظام برای شنیدن این صحبتها وجود ندارد و دایرهی بستهی قدرت با وجود سربازانی چون حاج قاسم، بیشتر به فکر بحران سازی برای بقای خود هستند تا اصلاح بنیادین حکومت و رسیدگی به مشکلات مردم!
با نگاهی به رشته توئیت های امین آرین