✍️… محمد شبیری
?برخي از صاحبنظران با پيش بينيهای مرسوم و با عنایت و توجه به روال فعلی کشور، آیندهٔ وضعیت سیاسی را نگران کننده دانسته و روند جاری کشور را نامطلوب و در فضای کنونی کشور یأس آمیز میدانند!
موضوع رهبری و جانشینی رهبری و همچنین رقابتی انحصاری که بین مدعیان آن وجود دارد قدری ذهن و زبان برخی از فعالان سیاسی را درگیر کرده است.
?برخی گمانه زنیها، حجة الاسلام رئیسی را با توجه به انگارهها و سوابق و اطرافیان امنیتی و نظامی او برای رهبری آینده پیش بینی کرده و اوضاع آینده را نگران کننده میدانند ؛ حق هم چنین است که باید نگران کننده دانست!
?اما همه ما در نظر داریم که هیچ کشوری در انزوای درونی و در خلأ، قابلیت زیستن و نگهداشته شدن ندارد، بویژه در دنیای رسانهگرای امروز چنین امکانی وجود ندارد!
?یکی از لوازم حفظ قدرت، تشخیص زمان انعطاف و همراهی درست و مناسب با تحولات روزگار خویش است. پاسخ دیرهنگام به پرسشهای زمان، از نشانههای زوال تمدنها بوده است، چه رسد به قدرتها!
?رهبران و صاحبان قدرت در کشور ما نیز از این امر مستثنی نیستند، برای مصلحت خویش هم که شده باشد باید و لاجرم به تحولات دنیای امروز عنایت داشته باشند؛ چنین است که ایشان نیز برای تحکیم و تثبیت قدرت و نظام فعلی نیازمند همگامی و همراهی با تحول و توسعهٔ عصر خود خواهند بود.
?اینجاست که باید گفت حاکمان و رهبران و قدرتمندان کشور تا میتوانند به میانه رَوی رُوی خواهند آورد.
?روزگاری هاشمی رفسنجانی با میانه روهای زمان خود شدیداً مبارزه کرد، اما خود در انتهای دوران حیات به میانه روی گرایش پیدا کرد، این روزگار و «اجبار تحولات عصری» بود که او را چنین ساخت،؛ این روند محتوم برای همهٔ صاحبان قدرت امکان خواهد یافت و روزی همه مثل هاشمی رفسنجانی میشوند اما با تاخیر .
?آنچه مسلم است این است که ایران در خلأ ادامهٔ حیات نمیدهد بلکه در تلائم و از تلاطم عصر خود تاثیر خواهد گرفت. این تاثیر از دنیای معاصر نتیجهاش سیاستهای فعلی نخواهد بود همچنانکه رویکرد دیروز با امروز متفاوت شده است، حتی میشود گفت سرعت تغییرات بیشتر هم خواهد شد.
لذا اگر شکل رهبری بصورت فعلی نیز باقی بماند ( خارج از تعیّن آن در شخص یا اشخاص )لا محاله روُی به میانه رَوَی خواهد شد؛ حال فرق نمیکند که شخص رهبر چه کسیست ، تاثیر عصری بر رهبران و ژنرالها نیز محتوم است…
?این در شرایطیست كه وضع سیاسی کشور به همین منوال و روالِ مرسوم باشد. ولي آن نكتهٔ مهمی که در فرایند ثبات و زوال قدرت ها مغفول میماند هوش سیاسی برخی از رهبران در درک و تفهیم و تفاهم با تحولات عصر است که برخی از چنین هوشی بر خوردار و بسیار دیگری از قدرتمندان از آن بیبهرهاند!
نکتهٔ مهمتر «فعال» بودن در تفاهم با تحولات و تغییرات و اصلاحات درون سیستم است ، اما اغلب قدرتمندان از روی «انفعال »و ناچاری ِ «پسا بحران »به اصلاح و همراهی با تحولات عصر روی میآورند؛ برای همین است که اغلب صاحبان قدرت به دلیل اینکه زمانشناسی لازم و درک تحولات و همراهی و فعال بودن در مسیر آن را نداشته و با ترس ونگرانی از محدود شدن دامنهٔ قدرت ، از اصلاح و درک واقعیات روزگار خویش غافل بوده، در برابر اصلاح کر و کور میشوند، اما با ایجاد بحران حاصل از فقدان همراهی با تحول زمان و عصر خود، ناچار به ترک کل قدرت میشوند. مانند شاه ایران در زمان انقلاب اسلامی ؛ شاه زمانی تن به اصلاح و تغییر و به درک شرایط روی آورد که دیگر اين درك و اصلاح او تاثیری بر سرعت تحولات در انقلاب نداشت ! چرا که در زمان اقندار، قدرت کور وکر بود و خواستهها و نیازهای عصری خود را نمیشنود، اما هنگامی که سرعت تحولات عصری را نتوانست تفهیم و تفاهم کرده و «فعالانه» در اصلاح بکوشد، دچار همان سر نوشتی میشود که شد! یعنی صدای مردم و تحولات را دیر شنید! همین!
?قصد این نوشته بر این بود که تحولات لاجرم خواهد بود، چرا که همهٔ امور در دنیای امروز تحت تاثیر تحولات جهانی میباشد، اما اگر این درک در قدرتمندان بیدار باشد، «اصلاح » صورت میگیرد و اگر این درک دیر هنگام باشد لاجرم تحولات ، قدرت را تحت تاثیر قرار خواهد داد،!
فاعتبروا یا اولی الابصار.