حتی برای آنان که فوتبال را دنبال نمی کنند نام هایی چون مارک بوسنیچ، هری کیول، استن لازاریدیس و حتی ساندرو پل نه تنها آشنا که خاطره انگیز است. برای نسلی که تفریحش لیلی، هفت سنگ، گل کوچک و … بود، یک مسابقه فوتبال، آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.
آنقدر مهم بود که بچههای دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانوادهاش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفههای ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد…
بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیاییها در مقابل دیدگان نزدیک به 85 هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت میدید.تریونهبلز جنگ روانی را از همان تهران آغاز کرده بود و با خطرناک و ناامن اعلام کردن ایران، حتی آب آشامیدنی تیمش را نیز از استرالیا با خود به تهران آورده بود.
بسمالله الرحمنالرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن میشنوید. امروز 11 مرد سفیدپوش کشورمان در این زمین یک دست سبزپوش به دیدار استرالیاییها آمدهاند که در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر…»
بازی اینگونه با صدای جواد خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بیامان به یاس تبدیل میشد.
«باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران» صداي خياباني صداي ماندگاري شد که با اين بازي عجين گشت. حماسه ملبورن، حماسه جواد خياباني هم بود استرالیاییها میزدند و عابدزاده میگرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند. بازی 2 بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت: خداحافظ جامجهانی؛ تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود، با کارد به جان قفس توری افتاد، نمیدانست همان هجوم تاریخ را رقم میزند…
احمدرضا عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای همتیمیهایش ارسال میکرد.مرد برزیلی که سرمربی چند هفتهای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشهای انداخت.در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان میخندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بیاعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.
بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونهبلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.شاید آژانسهای مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان میشد.
باقری با پاس خداداد عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه میدید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی…
باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران
صدای خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت. حماسه ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!
سکوت بود و ورزشگاه کریکت ملبورن و 14 دلاورمرد ایرانی در کنار والدیر ویهرای برزیلی که ماموریتش همراهی ایران در سه بازی پایانی و صعود ایران به جامجهانی بود و بعد از آن ایران را برای همیشه ترک کرد.در دیداری که ایران تنها 7.20 دقیقه از جریان بازی را در اختیار داشت، اشتباهات سرمربی استرالیا که پس از گل دوم، استراتژی تیم خود را تغییر نداد، تاثیرگذارترین تصمیم دیدار بودبازی دو بر دو مساوی شد و هشت دقیقه کذایی، شاید این بیشترین وقت اضافهای بود که ساندر پل در تاریخ داوریاش اعلام کرد. سرانجام سوت پایان و در آغوش کشیدن ساندرپل از سوی حمید استیلی و صورت اشکبار مردی که بعدها گل تاریخساز بازی ایران و آمریکا را هم به ثمر رساند.
بچه دبیرستانیهای آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شدهاند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر، فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند.
فرانس پرس نوشت: در یك لحظه وزن كره زمین سبك شد چون شصت میلیون ایرانی با هم به هوا پریدند.