وقتی از سر چهارراه ها رد میشوم پشت چراغ قرمزها اولین چیزی که توجهم را جلب می کند حضور کودکان کار در لابه لای ماشین هاست که نه آزاری دارند نه مزاحمتی و نه راهی را سد می کنند.
با بسته های فال و آدامس و جوراب و دستمال کاغذی و بادکنک های بزرگ و زغال و اسفند و لنگ و تل های چراغ دار و عینکهای دماغ دار و دسته گل های رنگارنگ.
جوان هایی که برای شناخته نشدن یا عینک های دماغ دار می زنند یا صورتک حیوان چون با آبرو زندگی می کنند برای یک لقمه نان حلال.
در کشوری که جوانانش مجبور باشند خودشان و غرورشان را تحقیر کنند برای لقمه ای نان خون هم گریه کنیم کم است.
هربار که می بینمشان پیش خودم میگویم الان و این ساعت این کودک باید سرکلاس درس باشد یا مشغول بازی با هم سن و سالانش یا در آغوش امن خانواده اوقاتش را سپری کند.
آیا ظهر که شد غذایی برا خوردن دارد آیا تا شب چیزی میفروشد که شکم گرسنه نخوابد آیا اصلا جایی برای خواب دارد؟
واقعا اگر برای گذراندن وقت و فرار از مدرسه بود حاضر بودند در آفتاب تابستان و سرمای زمستان روزشان را شب کنند؟
وقتی ظهر گرما به سایه درختان پناه می برند و شب های سرد دست و پاهای منجمد شده شان را با حرارت اگزوز ماشین ها گرم می کنند.
وقتی می بینمشان دلم میخواهد از خجالت بمیرم که نمیتوانم زندگی شان را تغییر دهم خجالت میکشم که گاهی از سختی زندگی می نالم خجالت میکشم که …
ولی هیچ گاه به خودم اجازه نمی دهم آنها را بیازارم وقتی نمی توانم دردی از آنها دوا کنم چرا نمک شوم بر زخمشان.
این روزها ویدئویی توسط مامور یا مامورین شهرداری گرفته و در فضای مجازی منتشر شده است مبنی بر اینکه آنها دو کودک کار را به جرم گل فروشی دستگیر کرده اند و با توهین و تحقیر این دو کودک معصوم را وادار میکنند که گل هایی که می فروختند را بخورند .
حتی نوشتنش هم مرا آزار می دهد وقتی این فیلم را دیدم از خودم از اینکه نام اشرف مخلوقات را یدک میکشم متنفر شدم .
به راستی که زامبی ها فقط در فیلم ها نیستند و ما خودمان زامبی های دنیای واقعی هستیم.
واقعا کسی که این کار را با این دو کودک رنج دیده کرده بویی از آدمیت برده است؟؟؟
آیا خدا از روح خودش هم در او دمیده است؟
به عقیده ی من چنین فردی سرشتش کینه و عقده است.
یک بیمار روانی بسیار خطرناک که مطمئنم دست به هر جنایتی خواهد زد.
از اینکه شهردار کرمان خبر اخراج این فرد را بدهد چه فایده ای دارد؟
آیا زخم های قلب و روح آن دو کودک التیام می یابد؟ نه هرگز
یک گزارش فورماتیله مبنی بر اخراج مامورین بی انصاف که یا کذب است یا شغل بهتری به آنها داده خواهد شد دردی را دوا نمیکند.
به جای برخورد نادرست و وحشیانه مامورین شهرداری با دست فروشان بهتر است هزینه تحصیل و زندگی این کودکان بی پناه را فراهم کنند.
اگر کسی نیاز نداشته باشد تن به این خفت و حقارت می دهد که هر رفتار و توهین و کتکی را تحمل کند؟
فیلم های بسیار زیادی از برخوردهای وحشیانه و زشت مامورین شهرداری با دست فروشان و کودکان کار وجود دارد که قلب و روح انسان را به چالش می کشاند.
آرزو میکنم روزی بیاید که سر چهار راه ها کودکان را با کیف و کتاب مدرسه ببینیم نه با دست گل هایی که به خوردشان می دهند.
حرف های نگفتنی ام را نگفته از بری
سکوت پر اعتراضی که به آن …
اعتراض به زنده به گور شدن دختران خیابانی
زیر غبار کفشهای من و تو
یکی شدن با آسفالت خیابان
و ایستادن اتومبیل های آخرین سیستم بر فرش قرمز
و گلبارانی قدمهایشان
دست به دست شدن میان ساقیان
و طعم تلخ سیگار
بوی گند تشکهای پر از وصله
گهواره ی نطفه های بارور نشده
همه چیز عالی ست
اما من
به غرق شدن در بهشت کثیفی
که نامش جهنم است
اعتراض دارم