محسن قربانی
تحلیل جامعهی امروز ایران نیاز به ابزارهای نوینِ شناخت دارد و شواهد موجود حاکی از آغاز عرصههایی جدید در تاریخ این سرزمین پرتلاطم است. شرایط
سیاسی و اجتماعی امروز ایران، در یک قطببندیِ تخاصمی و آشتیناپذیر به سر میبرد. غیریتسازیِ موجود در فضای مهآلود سیاسی کشور به درون
لایههای فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز نفوذ کرده و باعث به وجود آمدن نوعی بدبینی، بیاعتمادی، ناهمگرایی و دلزدگی شده است. ادامه پیدا کردن این
وضعیت بحرانی مانع نهادینه شدنِ قواعد بازی، رقابت سالم و مسالمتآمیز که شرط اولیهی توسعهی سیاسی است، خواهد شد.
در شرایطی که دو جناح راست (محافظهگرایان) و چپ (اصلاحطلبان حکومتی)، توانایی اجماع و توافق نظر پیرامون آیندهی توسعهیافتگی کشور را ندارند؛
نیروهای نوخواه و نوظهوری که تا کنون سابقهی حضور در حاکمیت را نداشته و از عرصههای تصمیمسازی به حاشیه رانده شدهاند، دست به هویتیابی زده
و با دیدی انتقادی نسبت به گذشته و عملکرد هر دو جناح چپ و راست -که هر کدام در دورههای بعد از انقلاب، تجربهی دولتداری داشتهاند- پا به عرصههای
کنشگری گذاشتهاند. این نیروها را میتوان «جریان سوم» نامگذاری کرد.
این نیروها بیش از آنکه به عرصههای قدرت نزدیک باشند در عرصههای گفتمانی و سپهر جامعهی مدنی فعالیتهای خود را به شکلی غیردولتی و غیرنهادمند
دنبال میکنند. از این رو، سیاستِ این گروهها بیش از آنکه سیاست قدرت باشد، ناظر بر «سیاست زندگی» و سبکهای زندگی (Life Style) است.
گفتمان جریان سوم در ایران، به دلیل نوظهور بودنِ خود، هنوز تواناییِ لازم جهت تبیین راهبردها و برنامههای مشخص را ندارد. اما آنچه آنها را متمایز
میسازد، استقلال آنها از دو جریانِ به اصطلاح راست و چپ در کشور است. جریان سوم، در نخستین گام، این مرزبندی و غیریتسازی را مخدوش و غیر
واقعی میدانند که نتیجهای جز جناحبازی، جدالگرایی، انسدادگرایی و تمایزگذاری ایدئولوژیک در کشور به همراه نداشته است.
جریان سوم را باید نیروهایی در نظر گرفت که در قالب مرزبندیهای راست و چپ، محدود نمیشوند. اساساً نیروهای سیاسی به طور تصادفی به وجود
نمیآیند، آنها بر اساس شکافهای اجتماعی و سیاسی پدید میآیند. نیروهای سوم، حاصل شکافهای اجتماعی جدید هستند، یعنی شکاف میان گفتمان
مسلط و مقتضیات جامعه، شکاف میان خردهفرهنگها و فرهنگ رسمی و شکاف میان تغییرات ارزشی و تمهیدات.
در نتیجهی ناکارآمدی و عدم اجماعِ نظر دو جریانِ پیشگفته، در تبدیل شدن به گفتمانی سقفگونه، به طور طبیعی به نظر میرسد که میباید تولد «جریان
سوم» را در عرصههای تصمیمسازی کشور، اعلام کرد.
نمیتوان تاریخ و برههای قطعی برای ظهور جریان سوم قایل شد، اما میتوان عنوان کرد که این گفتمان نوظهور، نوعی گفتمان دفاعی است که در واکنش به
تصلبِ ساختاریِ گفتمان مسلط شکل گرفت. بهخصوص، بعد از دوم خرداد 1376 و روی کار آمدن گفتمان اصلاحات، هویتهای پراکندهی مقاومت، زیر چتر
«گفتمان مقاومت» گرد آمدند. این جریان در انتخابات 1388 سرکوب و به حاشیه رانده شد و پس از انتخابات ریاستجمهوری 1396 با عملکرد ضعیف دولت
در تحقق به وعدههایش، ناامید از «دولت امید» شده و راه خود را از دولت و اصلاحطلبانِ حامی آن جدا کرده است. شعارِ «اصلاحطلب، اصولگرا؛ دیگه
تمومه ماجرا» که در اعتراضات خیابانی دی ماه 1396 شنیده شده، بیانگر این ادعاست.
به طور کلی، گفتمانِ جریان سوم در دههی چهارم انقلاب، در واکنش به سیاستهای ذاتگرایانه و عملکردهای تکسویانهی گفتمان غالب، متشکل شده است.
این نسل نوظهور که دارای مطالبات تجددطلبانه و انگیزههای مشارکتجویانه است، در شرایط افولِ جریانهای به اصطلاح راست (محافظهگرایان حکومتی)،
و چپ (اصلاحطلبان حکومتی) سر برآورده و از حاشیهنشینان و اقلیتهای گفتمانی، حمایت میکند. آنها خواهان تغییراتی مسالمتآمیز و قانونمند هستند،
به نحوی که زمینههای اشتراک سیاسی و رقابت گفتمانی به نحوی گسترده، برابر و مستمر فراهم آید.
خاستگاه اجتماعیِ نیروهای سوم را طبقات متوسط جدید و اقشار محروم تشکیل میدهند. آنها با پسزدنِ الگوهای فرهنگی غالب، نپذیرفتنِ باورهای
سیاسی رایج، ارائهی سبکهای متفاوت زندگی به جامعه و ابداع هنجارهای جدید، «کانونهای مقاومت محلی» را در برابر گفتمان غالب شکل میدهند.
روی سخن نیروهای موسوم به جریان سوم، تمام جامعه است. آنها میخواهند به جامعه اعلام کنند که چیزهای دیگری هم هست: «امکانهای گوناگونی
وجود دارد». از اینرو، آنها در پی جذب اپوزیسیونِ تجدیدنظرطلب و عامهی مردم که از تبلیغات ایدئولوژیک حکومت خسته و نسبت به آن بیتفاوت
شدهاند، هستند.
نگام ، ناگفته های ایران ما