✍️مهدی نساجی
سعادت و سربلندی مومنانه لزوما در گرو مرگ در راه خدا نیست. آن زندگانی ای که خدا دوست دارد، همیشه احتیاج به حماسه ندارد، احتیاج به سلاح و رفتن در میدان های نبرد هم ندارد. لازم نیست با لباس رزم بمیریم و سپس عکس و ناممان را بر در و دیوار بزنند. گاهی زندگی مومنانه، سخت تر و با ارزش تر از مرگ حماسی در راه خداست.
زندگی می تواند خیلی معمولی، خیلی خیلی معمولی باشد ولی ارزشمند باشد. نمونه اش زندگی امامان شیعه است. اگر به زندگی آنان نگاه کنیم (به جز زندگانی علی (ع) و فرزندش حسین) چیزی از جنس حماسه در آن نمی بینیم. شاید اگر در کنار آنها زندگی می کردیم اصلا احساس نمی کردیم آنان امام اند. آنان یک زندگی معمولی داشتند. به کار روزانه مشغول بودند و خورد و خوراکی داشتند و عبادتی.
اما زندگی معمولی بر اساس اصول اخلاقی و الهی گاهی خیلی سخت است. همین که انسان دچار روزمرگی نشود و یادش نرود که لحظه لحظه های زندگی حساب و کتاب دارد، از حماسه آفرینی سخت تر می شود. بنده خوب خدا، ماهها و سالها و دهه ها باید قدم به قدمش خداسو باشد و این مشکل است.
گاهی ما حاضریم رشادت های بزرگ انجام دهیم، ولی از دقت ها و ظرافت های کوچک زندگی در می مانیم. نمی توانیم در برابر همسرمان گذشت کنیم. کارهای کوچک خانه را بی حوصله انجام می دهیم، غرغر می کنیم. حوصله نداریم مساله ای را برای کودک خردسالمان توضیح دهیم و برای آن که زیاد به ما پیله نکند، به او دروغ می گوییم. در برابر اشتباه فرزندمان صبر نداریم، به جای آن که به او فرصت اشتباه بدهیم تا رشد کند، به فکر آبروی خودمان هستیم. آنقدر سرمان شلوغ است که یادمان می رود که با کودکی که تا کمر توی سطل آشغالهای کوچه خم شده، خوش و بش کنیم و لبخندی به او بزنیم. هنوز آنقدر وابسته ایم که پولهای نوی توی جیبمان را نگه میداریم و پولهای کهنه را اول خرج می کنیم. مرتب احساس می کنیم که عقب افتادیم و در رقابت شب و روز بادیگران کلافه ایم. حوصله نداریم یک قمقمه آب با خودمان ببریم تا با خریدن بطری های آب پلاستیکی، به محیط زیست ضربه نزنیم. اگر مهمان همسایه ماشینش را در پارکینگ ما بگذارد، خونمان به جوش می آید. نمی توانیم سر وقت در قول و قرارهایمان حاضر شویم. جرات نه! گفتن نداریم و سعی در پیچاندن طرف مقابل داریم … دنبال کارهایی هستیم که به چشم بیاید. کلافه ایم که چرا به اندازه کافی لایک نگرفته ایم!
زندگی پر از ریزه کاری هاست که به چشم نمی آید، ولی همین ریزه کاری هاست که از ما انسان فرهیخته و بنده خوب خدا می سازد. دنبال حماسه نباشیم. دنبال مرگ هم نباشیم. به زندگی فکر کنیم، به یک زندگی معمولی، ولی درست و سالم، پر از محبت و عشق.
ما در هیچ روایتی نداریم که رسول خدا و خاندانش، آرزوی مرگ کرده باشند. یاد و انتظار (مراقبت از) مرگ خوب است و به آن توصیه شده، ولی آرزوی مرگ چیز بدی است. تا می توان زندگی کرد، چرا سراغ مرگ برویم؟ زندگانی فرصت روییدن است.
حسین بن علی (ع) فقط در یک صورت آرزوى مرگ می کند، آن هم وقتی زندگی انسان، جولانگاه شیطان شده باشد. زندگی در راه خدا، سخت تر از مرگ در راه خداست. سال نو شده است، فصل بهار است، زندگی را دریابیم.