گزارش مریم روستایی در روزنامه شهروند در روز سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ موجی از تاثر برانگیخت. گزارش « زندگی در گور» مروری بود بر زندگی ۵۰ نفر که شب ها را در گورستانی در نصیرآباد در بخش باغستان در شهرستان شهریار به سر می بردند. یک روز پس از انتشار این گزارش، وزارت کشور ایران فرماندار شهریار را به همراه نیروی انتظامی به گورستان فرستاد تا با پراکنده کردن آنان صورت مساله را پاک کند.
مرور گزارش زندگی در گور توجه تازه ای به مسائلی بر می انگیزد که نشان دهنده سیاست های حاکم بر برخورد با پدیده بی خان و مانی در شهرهای ایران است:
« آن یکی، با زنی در گور می خوابید. زن جوان است، کنارش ایستاده. خودش ولی مشغول پیچاندن زرورقی است کنار آتش.
ـ از خوابیدن در قبرستان نمی ترسید؟
ـ چرا بترسم، وقتی آدم جا و مکانی نداشته باشد، مجبور است هر جا که باشد بخوابد.
ـ چند سال است اینجا هستید؟
هشت سالی می شود. با این زن در گور می خوابیم.
همسرتان است؟
نه رفیقم است. »
این بند از گزارش نشان می دهد که پدیده گورخوابی پدیده تازه ای نیست. این خانواده دو نفره نزدیک به ۸ سال است که در این گورستانی زندگی می کنند بی آن که هیچ مسوولی یا نهاد غیر دولتی ای از او سراغ بگیرد. این یکی از اصول حاکم بر مقابله با آسیب های اجتماعی و بی خان و مان ها در ایران است. تا رسانه ای یا حادثه ای مساله را بر سر زبان ها نیاندازد همه مقام های مسوول چشم خود را بر آن می بندند. حتی در مورد بیشتر ساکنان گورستان نصیرآباد که در نزدیک به یک ماه گذشته و در پی موج سرمای اخیر در استان تهران به این مکان روی آورده اند نیز توجهی نشان داده نشده است.
« ـ در چند ماه گذشته از وقتی که هوا سرد شد، من ٥ تا آلونک ساختم اما هر ٥ تا را هم خراب کردند. شب را همین جا، در همین بیابان می خوابم، یک پلاستیک روی خودم می کشم و می خوابم.
ـ چه کسانی آلونک شما را خراب می کردند؟
ـ نمی دانم، آدم هایی از شورا، از پاسگاه. آدم های معمولی.
ـ چرا به گرمخانه نرفتید؟
ـ من قبلا گرم خانه می ماندم، اما هر بار که بخواهم تا چهاردانگه که گرمخانه است، بروم و برگردم، ٢٥هزار تومان کرایه اش می شود، از کجا بیاورم. برای دولت کاری ندارد یک گرمخانه برای ما بزند. مگر ما انسان نیستیم، مگر ما از خارج آمده ایم، ایرانی نیستیم؟»
در برخورد با پدیده بی خان و مانی در ایران، نخستین سیاست غیر رسمی که غالبا ماموران شهرداری و نیروی انتظامی مجری آن هستند، ضرب و شتم و راندن آنان از محل و متفرق کردن آنان است. سیاستی که گاه به بازداشت افراد یا بردن آنان به کمپ هایی منجر می شود که بعدا به آن خواهیم پرداخت. هدف این سیاست در بیان رسمی جلوگیری از زشت شدن چهره شهرهاست. این سیاست در شکل رسمی به صورت سیاست «جمع آوری متکدیان، معتادان، کارتن خواب ها، کودکان کار و زنان خیابانی» توصیف می شود که شهرداری یا سازمان بهزیستی مجری آن هستند.
علت شباهت این دو سیاست غیر رسمی و رسمی این است که در نخستین گام از به رسمیت شناختن آنان به عنوان شهروندانی که از حقوقی برابر با دیگران برخوردار هستند پرهیز می شود. در گام بعد، سیاست جمع آوری یا سرپناه سازی ( مانند آنچه در برنامه گرمخانه سازی در تهران اجرا شده است ) با سیاست ادامه زندگی روزمره همراه نیست و گامی گذرا و در بیشتر مواقع همراه با سیاست های تنبیهی است.
مثلا در تهران بنا بر آمار دولتی، نزدیک به ۱۵ هزار کارتن خواب وجود دارد در حالی که ۱۱ گرمخانه موجود فقط امکان اقامت ۱۳۰۰ نفر را در شب فراهم می کند. بنا بر این روشن است که این سیاست فقط برای جمع آوری تعدادی از بی خان و مان ها طراحی شده است که حضورشان در برخی از مناطق شهری مساله ساز است. و چنان که در گزارش اشاره شده تعداد اندک آن پاسخگوی گستردگی جغرافیایی بی خان و مان ها در سطح شهر و استان تهران نیست. مقام های شهرداری ادعا کرده اند که با توجه به هزینه نزدیک به پنجاه هزار تومان برای اقامت شبانه هر بی پناه، از بودجه لازم برای توسعه این کار برخوردار نیستند. اما حتی اگر این رقم را بپذیریم به معنای آن است که بودجه سالانه این سرپناهان در حال حاضر حتی اگر برای تمام سال باشد رقمی کمتر از ۲و نیم میلیارد تومان خواهد بود. این در حالی است که بودجه برنامه های رفاهی شهرداری در سال ۱۳۹۵ برابر با ۴۲ میلیارد تومان است. یعنی این که شهرداری تهران به تنهایی قادر به توسعه گرمخانه های به چند برابر تعداد فعلی است. اما مشکل بیش از آن که مساله محدودیت بودجه باشد سیاست احتماعی است که بر استفاده از مشارکت مردم و نهادهای غیر دولتی در کمک به بی سرپناهان متکی نیست. در بسیاری از کشورها حمایت از بی سرپناهان توسط نهادهای غیر دولتی یا موسسات غیریه وابسته به کلیساها صورت می گیرد و دولت بودجه حمایتی خود را در اختیار این نهادها قرار می دهد. فعالیت این نهادها علاوه بر تامین امکان پیوند حمایت از بی سرپناهان با نحوه گذران زندگی روزمره هزینه آن را نسبت به هزینه انجام آن توسط دولت کاهش می دهد.
در گزارش نشان داده شده است که توجه مردم به مساله پیش از توجه دولت صورت گرفته است و اساسا این شبکه های اجتماعی بوده اند که باب توجه به شرایط سخت زندگی گورخواب ها را فراهم ساخته است:
« یاشار تبریزی، مدیر گروهی که کمپین شب یلدا را شکل داده، میگوید: کار ما از صفحات مجازی شروع شد. من ٢٠ روز پیش از حضور کارتنخوابها در گورستان مطلع شدم و با کمک دوستانی که نمیشناختیم همدیگر را، اما به بنده اعتماد کردند مبلغی را جمعآوری و برای شب یلدا مقداری غذا و میوه فراهم کردیم. متاسفانه کارتنخوابها از ترس خیلیهاشان نیامدند، یا آمدند غذا را گرفتند و رفتند.»
این برخورد یک گروه خودجوش مردمی درست در نقطه مقابل برخورد مقام های مسوول قرار دارد. مقام هایی که گزارش مریم روستایی برخورد آنان با مساله را چنین توصیف می کند:
« نگهبان دم در گورستان از روزها و شبهایی که با این گورخوابها میگذراند، حرفهایی دارد: یک ماهی هست کارتنخوابها، بهخصوص شبها، در بعضی از این قبرها شب را به صبح میرسانند. آن اوایل که آمدند اینجا، بیرونشان کردیم اما هم تعدادشان زیاد است هم جای دیگری ندارند که بروند. دیوار گورستان کوتاه است، بیرونشان هم کنیم از دیوار میآیند. نیروی انتظامی هم که میآید، متفرق میشوند. تعدادیشان را هم گرفتهاند و بردهاند کمپ. خیلیهاشان از کمپ فرار میکنند و دوباره برمیگردند.»
نمونه ای از برخورد تنبیهی با بی خان و مان ها و مجرم تلقی کردن آنان را می توان در خاطرات معتادانی که به کمپ های بازپروری برده می شون، جست و جو کرد:
« ـ چرا نمیری کمپ؟
ـ چندبار رفتم، اما آنجا منو میزنن، موهامو میکشن. موهامو میتراشن، شلنگ رو گره میزنن و با گره شلنگ ما رو میزنن، هنوزم جای کتکهایی که خوردم روی بدنم هست، من دیگه جانی ندارم که کتک بخورم.»
گزارش نشان می دهد که سیاست قرون وسطایی و غیر انسانی حاکم بر کمپ های باپروری که در هیچ گزارش دولتی و رسانه ای به آن پرداخته نمی شود یکی از دلایل گریختن بی خان و مان های معتاد از این کمپ ها وپناه آوردن به جاهای دور افتاده و گورهای خالی است.
آنچه گزارش روزنامه شهروند شرح می دهد، نمونه ای ست از نتایج سیاست دولت ایران در برخورد با پدیده اجتماعی ای که در دنیا به نام بی خان و مانی نامیده می شود و در ایران زیر نام های مختلف پنهان می شود. جامعه بی خان و مان ها ( homelesses ) که در انگلستان مثلا تعداد آن بنا بر آمار سال ۲۰۱۶ در حدود ۳۶۰۰ نفر گزارش شده است، ترکیب گوناگونی از شهروندان رانده شده از خانه یا بی خانه شده را در بر می گیرد که اعتیاد و انواع فروش بدن از فروش خون و کلیه گرفته تا روسپی گری و تکدی گری در آن دیده می شود. اما در سیاست های حمایت اجتماعی جدید هیچ یک از این عارضه ها به عنوان ریشه و عامل به وجود آمدن این پدیده شناخته نمی شود. بلکه ناکارآمدی سیاست های توسعه شهری، مهاجرت مدیریت نشده و ناکارآمدی سیاست های تامین اجتماعی است که به گسترش پدیده بی خان و مانی یا به تعبیری که در ایران رایج است، حاشیه نشینی منجر می شود. جامعه ای که بر مبنای آمارهای مقام های دولتی رقمی در حدود ۱۱ میلیون نفر را شامل می شود.
شکل گیری یک جامعه ۱۱ میلیونی از بی خان و مان ها نتیجه نگاهی است که در سخنان سعید ناجی فرماندار شهریار به عنوان نخستین مقام دولتی ای دیده می شود که به مساله گورخوابی در قبرستان نصیرآباد واکنش نشان داده است: « آرامستان نصیرآباد شهرستان شهریار از نزدیکترین نقاط به پایتخت است که متاسفانه برغم داشتن نگهبان، معتادان سرگردان به این محل رفت و آمد دارند.» در این نگاه گروهی از شهروندان که در نتیجه فقدان سیاست توسعه پایدار خان و مان خود را از دست داده اند با تعبیر « معتادان سرگردان» توصیف می شوند. نتیجه چنین نگاهی آن است که فرماندار شهریار به جای پاسخگویی طلب کار هم هست: « اگر اقداماتی که تاکنون از سوی فرمانداری، بهزیستی، نیروی انتظامی و شهرداری برای جمع آوری و ساماندهی معتادان متجاهر و آسیب های اجتماعی انجام شده، نبود با وضعیت به مراتب ناگوارتری در سطح شهرستان شهریار روبرو بودیم.»
به این ترتیب این مقام وزارت کشور بار دیگر به جای اشاره به ریشه های مساله سیاست تاراندن و راندن را به عنوان راه مقابله با این آسیب اجتماعی تکرار می کند. اما همزمان پرده از این واقعیت بر می دارد که اگر راندن و تاراندن ماموران نبود تعداد بیشتری از بی خان و مان ها در مکان هایی مانند گورستان نصیرآباد جمع می شدند. این سخنگوی دولت موفقیت خود را در پنهان کردن صورت مساله می داند. پنهان کردن شهروندانی که وظیفه فرماندار و رییس جمهوری اش حمایت از حقوق آنان است.
وجود همین نگاه است که باعث می شود پاسخ حسن روحانی رییس جمهوری ایران به نامه اصغر فرهادی نیز تکرار کننده همین سیاست پنهان سازی باشد:« شنیده بودیم بعضی ها از فقر کارتن خواب می شوند یا زیر پل ها می خوابند اما قبر خواب را کمترشنیده بودیم. این هنرمند در نامه نوشته بود وقتی این موضوع را دیدیم بغض در گلویم و شرمساری در سیمایم ایجاد شد.»
پاسخ آقای روحانی که هیج توضیحی درباره مشکل و یا سیاست برخورد با مشکل در آن دیده نمی شود، نشان می دهد که او حداقل در نزدیک به ۴ سال ریاست جمهوری خود کمترین توجهی به مساله بی خان و مان ها نداشته و به این اکتفا کرده است که مقام های زیردست او همچنان همان سیاست قرون وسطایی راندن از منظر عمومی در شهرها و تنبیه در اردوگاه ها را ادامه دهند. سیاستی که ابعاد گسترده پدیده بی خان و مانی را در ایران نادیده می گیرد.