✍️ عباس عبدی
ماجراي تأسفبار غرق شدن تعدادی از مهاجران افغانستانی در رودخانه مرزی ایران را نبايد به سكوت برگزار كرد. اگر چه شخصا چند روزی صبر کردم تا واقعيت ماجرا از زبان مسئولين رسمی ايران روشن شود، ولی به ظاهر قصد چنين كاری را ندارند، البته در این باره مواضع رسمی اعلام شده مشكلی را حل نمیكند.
برای اين موارد بايد هيأتهای مشترک و حتی مستقل به ماجرا رسيدگی كرده و گزارش خود را عرضه كنند، ولی چه می توان گفت كه در اينجا حتی يک گزارش رسانهای مستقل نيز در باره اين موضوع ديده نشده است. گمان نمیکنم که اگر گزارشی هم تهیه شود منتشر شود.
كشته شدن تعدادی از كارگران و مهاجران افغانستانی در رودخانه هريرود را از چند زاويه بايد مورد توجه قرار داد. ابتدا بايد بر اين نكته اشاره كرد كه احتمال وقوع اتفاقات اينچنينی در مرزهای كشورها بيش از درون مرزها است. مرزها به نوعی نه فقط مرز جغرافيايی را تعيين می كنند، بلكه محلی برای عبور مرزهای اخلاقی و قانونی نيز هستند. به همين علت بايد مراقبتهای بيشتری در اين موارد صورت گيرد.
همان طور كه عبور از مرز ممنوع است، عبور از اخلاق و قانون نيز غير قابل قبول است. ولی پاسداران مرزهای اخير چه كساني هستند؟ بدیهی است كه برخی از اين پاسداران، مأمورين رسمی هستند كه طبعاً در اين باره بايد پاسخگو باشند. اگر اين واقعه؛ همچنان كه مشهور است، رخ داده باشد، نشاندهنده آن است كه مرزهای قانونی و اخلاقی در مرزهای كشور به كلی رها شده هستند و چنين رویدادی فقط بخش برجسته و خبری شده آن خواهد بود.
هنگامی كه سقوط هواپيمای اوكراينی رخ داد، بسیاری از ما دوست داشتيم كه ادعاها در باره اصابت موشک درست نباشد و در پی يافتن شواهد و دلايلی بوديم که نقص فنی را توجيه كند. اين خواست نه برای تبرئه كردن احتمالی مقصرين، بلكه يک خواست انسانی و روانی بود. متأسفانه روشن شد كه ماجرا برخلاف خواست قلبی و انسانی ما بوده است.
اين بار هم دوست داريم كه حادثه چنان نباشد كه در رسانههای بينالمللی و افغانستانی بازتاب يافته است. ولی چه كنيم كه مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد می ترسد و ویژگی اين مورد خاص بيش از ظاهر و ترسناکی یک ريسمان است.
آنچه كه هدف اصلی من در اين يادداشت است، پرداختن به وجه سياسی و امنیتی و بینالمللی این ماجرا نیست. بلكه بخش فرهنگی ـ سياسی آن هدف این نوشته است. هنگامی كه از مفهوم ايران سخن ميگوييم، فراتر از جغرافيای كنونی ايران، به يك مفهوم تاريخی و فرهنگی نيز توجه داريم. در اين چارچوب بسياری از كشورها و جوامع در ذيل اين چارچوب قرار می گيرند و در نتيجه بايد نسبت به سرنوشت آنان بيش از جوامع ديگر حساس بود. و بدون شک افغانستان و تاجيكستان در خط مقدم اين مفهوم تمدنی و تاريخی و فرهنگی از ايران هستند.
پرسش اساسی این است که اگر این اتفاق برای شهروندان ایرانی روی داده بود و مثلا پای کشوری مثل سوریه یا عربستان یا یکی از کشورهایی که افکار عمومی ما به آن حساس است، در میان بود، آن وقت ماجرا در افکار عمومی به چه صورتی در میآمد؟ به همین ترتیب اگر این اتفاق برای چند شهروند غربی روی میداد واکنش ما چگونه بود؟
به نظر می رسد واکنش ها نسبت به این اتفاقات بر اساس نوعی قبیلهگرایی و یا به تعبیر فنی تر خاص گرایانه است. این واکنشها نشان میدهد ما به اصولی که جنبه های عام دارد، اعتقاد عمیق نداریم. از این نظر تفاوت چندانی هم میان حکومت و جامعه دیده نمیشود.
در برابر هر اتفاق، بر اساس نسبتی که با هویت گروهی ما دارد، واکنش نشان می دهیم. از این زاویه، مشکل غالب ما خاص گرایی است. این خاص گرایی در جنبه های متفاوت زندگی ما دیده می شود. مثلا اگر شعار ایرانشهری دادیم و به عنصر ایرانی و زبان فارسی تاکید کردیم که هویت ما را در تقابل با پانعربیسم و پانهای دیگر تعریف میکند، در این صورت چرا نسبت به این پدیده واکنش نشان ندادیم؟
یا دیگرانی که برای هر اتفاق کوچک و بزرگی در ینگه دنیا حساسیت بخرج میدهند که ایرادی هم ندارد چرا به این ماجرا که میرسند سکوت میکنند؟ ظاهرا تا رسیدن به مرحله عامگرایی راه طولانی در پیش داریم.