محمد جواد اكبرين/ منبع: کانال تلگرام محمدجواد اکبرین
میخواست جستجو کند در میان نامها تا کاش نبیند نامی را در پرواز امروز…
اما تا نوشت «اسامی کشته شدگانِ…» پیش از آنکه بقیه را بنویسد گوگل پیشنهاد داد: هواپیما؟ کرمان؟ آبان؟… انگار از او میپرسید کدام بختِ نداشتهات را جستجو میکنی؟
نه! ما سزاوار انتخاب میان مرگها نیستیم. ما نه ساکنان سرزمینِ نفرینشدهایم و نه قرار است به این نظم و نظامِ نفرت تن دهیم.
بگذارید خاطرهای بگویم از یک غروب معمولی از غروبهای غریبِ زندان که ما را برای هواخوری به حیاط میبردند و میلههای واسطه میان حیاط و سالن را قفل میکردند تا کسی رفت و آمد نکند و بتوانند سرشماریمان کنند تا مبادا کسی کم شده باشد. یک روز بعد از پایان ساعت هواخوری، کلید آن قفل گم شد و تا پیدایش کنند ساعتی طول کشید. بعد از ماهها شب شده بود و ما در حیاط مانده بودیم و میتوانستیم وسعتِ آسمان و ستارههایش را ببینیم و نمیدانید چه حس شیرینی بود! من تازه آن شب فهمیدم که عمری است به آسمان عادت کردهام و اعتیاد به آسمانی که همیشه «بود» و بودنش عادی شده بود، نمیگذاشت لذت چیدنِ ستارهها را با چشمهایم بچشم.
آن شب فهمیدم عادت، حتی عادت به زندگی هم دشمن زندگی است. عادت به عشق، آفت عشق است و عادت به عبادت، پایان ایمان!
ما اما بیچارهتر از آنیم که نگران عادت به زندگی باشیم! ما هنوز یک خاکریز عقبتر از زندگی ایستادهایم و به مرگ عادت کردهایم.
ما به سوگواری معتاد شدهایم. چند نسل با سوگ تربیت شدهایم تا کم کم شمع هر فاجعهای را با آتش شمع قبلی روشن کنیم. نپرسیم چگونه میتوان خلاص شد؟ نباید منتظر کسی بمانیم؛ حافظ میگفت:
شهر خالیست ز عشاق، بُوَد کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
اما آنکه باید بیاید و کاری بکند نه مردی و زنی و قهرمانی، که «آگاهی و اراده» تک تک ما برای زندگی است. باید تک تک تصمیم بگیریم و از یاد نبریم که «قطره چون واصل به دریا میشود دریا شود».
امروز دیدم کسی قطعهای از کتاب «آبشورانِ» علیاشرف درویشیان را در توییتر نوشت که میگفت: «صاحبخانه بدش نمیآمد که ما همیشه گریه کنیم، عزادار باشیم و مصیبتنامه بخوانیم، چون مشغول میشدیم. دیگر کسی از او نمیخواست پشتبام را کاهگل کند یا برایمان آب لوله بکشد». و چه یادآوریِ به هنگامی!
باید پایان داد به جهنمی که با وعده بهشت برای ایرانمان آوردهاند. باید «سوگ» استثنا باشد نه قاعده.
کفها کنار میروند و زندگی میماند؛ مبارزه و جنبشی هم اگر هست برای زندگی و به پای زندگی است.
سلام بر زندگی