مهرداد فرهمند ؛ روزنامهنگار و کارشناس مسایل خاورمیانه/ منبع: کانال تلگرامی فردای بهتر
سلطان قابوس فرمانروایی نمونه بود. خوی بزرگی و بزرگزادگی داشت و حق نان و نمک می شناخت. برای کمکی که شاه و ارتش ایران به او کردند، همیشه خود را وامدار ایران دانست و دوستدار ایران بود، صرف نظر از آنکه چه کسی بر ایران حکومت کند. با اینکه خودم از تلویزیون دیدم که هاشمی رفسنجانی سلطان قابوس را در خطبه های نمازجمعه به ریشخند گرفت و سالها او را هم مانند دیگر حکام عرب دشنام می دادند، هیچگاه با ایران دشمنی نکرد و هر جا که لازم شد، از دوستی کم نگذاشت.
در عمان، پس از چهل و چند سال، هنوز سنگرهای ارتشیهای ایران و برخی وسائل شخصیشان را که در آنها مانده، حفظ کرده و به مهمانان خارجی نشان میدهند.
سلطان قابوس به جای پدری فوقالعاده بنیادگرا نشست که با هر گونه مظاهر تمدن جدید مخالف بود. در زمان فرمانروایی او یعنی تا کمتر از پنجاه سال پیش، در عمان کفش پوشیدن و عینک زدن ممنوع بود و کسی حق نداشت ماشین سوار شود.
چنین سیاستهایی ملت را به عصیان درآورد و به قیامی دامن زده بود که پایگاهش در یمن جنوبی بود و دولتهای قدرتمند عربی در مصر و عراق و دیگر کشورهایی که حکومتهای مشابه اینها داشتند، به آن کمک میرساندند. عربستان سعودی ارتش بهدردبخوری نداشت که بخواهد کمکی کند و دولتچههای حاشیه خلیجفارس هم تازه درحال شکلگیری بودند. تخت متزلزل و در حال سقوط سلطان قابوس را شاه نجات داد و برایش مستحکم کرد.
سلطان قابوس با اینکه قیام جنوب را سرکوب کرد، برخی رهبران قیام جنوب را به همکاری در حکومتش فراخواند. مهمترینشان یوسفبنعلوی است که با اینکه عنوانش وزیر امورخارجه است، اما همیشه دست راست سلطان و شخص دوم مملکت بوده.
من بیست سال پیش به عمان رفتم و نمیدانم در این سالها چقدر تغییر کرده. پیش از عمان، دیگر کشورهای حاشیه خلیجفارس را هم دیده بودم؛ اما این کشور برایم کاملا متفاوت بود. دوبی و ابوظبی و شارجه و منامه و دوحه و کویت از نظر من مزخرفترین و بیهویتترین شهرهای جهان بودند (هنوز هم به همین دید نگاهشان میکنم). یک بار که یک ماه و اندی برای کار در دوبی ماندم، برای خلاصی از این شهر کسلکننده که نه شهر عربی است و نه غربی و نه جای قابل دیدنی دارد، روزشماری میکردم. بقیه شهرهای حاشیه خلیجفارس که صد بار کسلکنندهتر از دوبیاند.
اما مسقط برایم جای متفاوتی بود. معماری سنتی.شان را که چاشنی هندی هم دارد، حفظ کرده بودند، مردها همه لباس سنتی تنشان بود که با بقیه حاشیه خلیجفارس متفاوت است و باز هم متفاوت با بقیه حاشیه خلیجفارس، جمعیت عمان به جای اینکه یک چهارم بومی باشد و سه چهارم خارجی، یک چهارم خارجی بود و سه چهارم بومی.
کشوری بود با جمعیتی کم و درآمدی سرشار که هیچ نشانی از فقر و نداری در آن دیده نمیشد. پیروان چهار مذهب اباضی و شافعی و حنفی (بلوچها) و شیعه کنار هم زندگی میکردند؛ بیآنکه کمترین مشکلی با یکدیگر داشته باشند. از آن پس هم نشنیدهام که عمان برخلاف دیگر کشورهای منطقه، مسئله شیعه و سنی داشته باشد.
شیعیان طبقه ثروتمند کشور بودند، چون بازرگانی این کشور از دیرباز در دست شیعیان بوده که تبارشان یا از هند است یا ایران (این دو گونه تبار در چهره و نام خانوادگی شیعیان عمانی بهوضوح عیان بود)، بلوچها هم که طبقه پایین جامعه حساب میشدند، در استانداردهای ایران ثروتمند حساب میشوند (اینها که بر شمردم جمعیت بومی کشور است، یک چهارم دیگر جمعیت هم مانند بقیه حاشیه خلیجفارس عمدتا نیروی کار خارجی از شبهقاره هند یا فیلیپین وغیره بودند).
سلطان قابوس با سیاست بیطرفیاش، کشوری آرام و امن و بیمشکل ساخته بود. در تمام سالهای خبرنگاریام هیچگاه خبر مهمی از این کشور ندیدهام، هیچوقت هم نشنیدهام که فلان عضو داعش یا القاعده، عمانی باشد یا یک عمانی در جایی بمبی گذاشته یا خودش را ترکانده باشد. مسئولانش هم اسکورت و محافظ نداشتند.
ما نشستی با یکی از وزیران داشتیم که پس از آنکه به پایان رسید، وقتی داشتم در حیاط هتل قدم میزدم دیدم آن وزیر تکوتنها ماشینش را که مانند دیگران در گوشهای پارک کرده بود، سوار شد و رفت، بیهیچ همراه و محافظی. یک بار هم به نمازجمعه رفتیم و در صف اول ایستادیم، درحالیکه چند وزیر و مقام عالیرتبه مملکتی هم در همان صف بودند. نه کسی ما را در ورود به مسجد بازرسی کرد و نه پلیس و محافظی دیدیم.
همکار روزنامهنگاری مرا به خانهاش دعوت کرد. روزنامهنگاری کاملا عادی بود که رده و موقعیتش در عمان پایینتر از رده و موقعیت من در ایران بود، اما خانه ویلایی درندشتی داشت با دو خودرو گرانقیمت و قایق تفریحی و دو خدمتکار.
من سلطان قابوس را از نزدیک هم دیدهام. در نشست سران شورای همکاری خلیج فارس، هنگامی که سران در وسط تالار گرداگرد نشسته بودند تا جلسه رسمی را آغاز کنند، من و خانم مژگان توسلی که خبرنگار ایراننیوز بود، از جایگاه خبرنگاران پا شدیم و دوتایی رفتیم کنار همان میزگرد وسط سراغ سلطان قابوس که با او صحبت کنیم، نخواست صحبت کند و اشاره به یوسف بن علوی در پشت سرش کرد؛ اما روز قبلش مفصل با یوسف بن علوی مفصل حرف زده بودیم. بنابراین، سراغ سعود الفیصل، وزیرخارجه وقت عربستان سعودی، رفتیم که برای گفتوگو با ما از جایش برخاست و سران و مقامات شرکتکننده منتظر ماندند مصاحبه ما با او تمام شود تا جلسه را آغاز کنند.
وقتی به جایگاه خبرنگاران باز میگشتیم، همه از شگفتی مات و مبهوت بودند. تصور چنین جسارتی برایشان غیرممکن بود. در آن زمان، ایران شأن و اعتباری داشت و در سراسر آن سفر، عزت و احترامی که به ما دو ایرانی گذاشتند، بسیار فراتر از همه خبرنگاران خارجی بود.
امیدوارم جانشین سلطان قابوس هر که باشد، دوستی عمان و ایران را ادامه دهد.