در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 76 که مرحوم عزت الله سحابی اعلام کرده بود برای انتخابات پیش رو نامزد خواهد شد اما نتوانست از فیلتر شورای نگهبان عبور کند با حضور در ستاد انتخاباتی سید محمد خاتمی ضمن حمایت از او از مردم خواسته بود رای خود را به نام او در صندوق رای بیندازند.
شاید امروز این گونه تعامل و سیاست ورزی در فضای سیاسی جامعه امری معمول و عادی بنظر رسد اما با نگاهی به آن زمان و صف بندی های اواسط دهه هفتاد که هم چنان تحت تاثیر آرایش سیاسی دهه شصت بود این گونه رفتار سیاسی عجیب به نظر می رسید ، چرا که چند سال قبل حامیان اصلی سید محمد خاتمی یعنی مجمع روحانیون مبارز پس از آن که در انتخابات مجلس چهارم ناکام مانده و از برخی جایگاه های مدیریتی حذف شده بودند انزوای سیاسی و دوری کوتاه مدت را برای ترمیم و تجدید قوا چاره ی کار دیده بودند.
در جریان انتخابات شورای اول تهران هم نام عبدالله نوری در لیست نهضت آزادی و ملی مذهبی ها قرار گرفت و در جریان مجلس ششم هم اتفاق مشابهی افتاد و این جریان پس از عدم توفیق تایید صلاحیت نامزدهای خویش توسط شورای نگهبان از لیست اصلاح طلبان حمایت کرده بود و در بسیاری از شهرها از جمله مشهد نیز نیروهای ملی مذهبی هم چون طاهر احمدزاده و جواد مادرشاهی از مرحوم عبایی خراسانی و لیست اصلاح طلب همراه وی اعلام حمایت کردند.
اعلام حمایت جریانی که تا دیروز منتقد جدی سیاست های جریان حاکم بود و تا مدتی از سوی تمامی طیف های درون حاکمیت طرد شده بود ، از بخشی از جریان حاکمیت دیروز، که امروز آن ها هم مورد بی مهری دست اندرکاران اصلی واقع شده بود ، اتفاق جالبی بود که منجر به نزدیک شدن تدریجی برخی جریان ها به هم شد ، در این فرایند جریان ملی مذهبی پذیرفته بود که به دلیل عدم تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان ، راه سیاست ورزی نه قهر کردن بلکه حمایت از جریانی است که علی رغم برخی اختلاف ها ، به آن ها از لحاظ فکری نزدیک تر بوده و می تواند در چنین شرایطی آنان را نمایندگی کند.
حمایت از دکتر مصطفی معین در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و آقای هاشمی (همان کسی که در سال 69 در جواب نمایندگانی که علت دستگیری و حبس عزت الله سحابی را جویا می شدند گفته بود: رویش زیاد شده بود ، باید کم می شد ) در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری همان سال ، حمایت از مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر انقلابی سال های دفاع مقدس که سیاست های او همواره مورد انتقاد این جریان بود در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و هم چنین حمایت از حسن روحانی در سال های 92 و 96 حکایت از سیاست ورزی اصلاح طلبانه جریانی دارد که اگر در اوائل دهه شصت تصمیم می گرفت به اروپا یا آمریکا مهاجرت کند بدون شک با توجه به ریشه دار بودن و تجربه بالای این تفکر سیاسی مورد استقبال ویژه قرار می گرفت اما ماندن در وطن و تحمل مرارت ها و بی مهری ها و زندان و حتی شکنجه همگی راهکارهای سختی بود که با تشخیص درست این جریان ، به عنوان مسیر و راه سیاسی آنان در نظر گرفته شد و امروزه همگان بر صحت راه انتخاب شده توسط ایشان اذعان دارند.
اکنون جریان اصلاح طلبی هم باید با انتخاب های اخیر رهبری در مجمع تشخیص مصلحت با انتصاب عناصر تندرویی چون رئیسی ، قالیباف و احمدی نژاد ، و حسین فدایی در دفتر بازرسی ویژه رهبری و سایر موضع گیری های مشابه رهبری و جهت گیری های مشابه توسط سپاه ، قوه قضائیه و شورای نگهبان باید این حقیقت را درک کند که دیگر از فیلتر شورای نگهبان اسم های چون محمدرضا خاتمی ، محسن میردامادی ، عبدالله رمضانزاده ، حمیدرضا جلایی پور و …. نخواهند گذشت و پذیرش چهره هایی چون حسن روحانی برای انتخابات ریاست جمهوری و افرادی چون کاظم جلالی برای انتخابات مجلس ، کم هزینه ترین و عاقلانه ترین راه برای تکرار نشدن تجربه مجدد خسارت باری چون دوره احمدی نژاد است.
سیاست ورزی اجتناب ناپذیری که بایستی هم چون مسیری که جریان ملی مذهبی ها در گذشته انتخاب نموده و مصالح ملی را بر حضور خود در عرصه قدرت ترجیح دادند ، گاه با انتخاب بین بد و بدتر از خسارت های جبران ناپذیری که دوباره دوره ای چون دوران احمدی نژاد را تکرار کند جلوگیری نماید ، هر چند اگر در انتخاب میان علی لاریجانی و سعید جلیلی ناگزیر به انتخاب لاریجانی شود تا شرایط کشور اگر هم ، آن چنان رو به جلو نمی رود ، حداقل راه قهقرا نیز در پیش نگیرد ، آری تن دادن به روحانی مسیری بود که ما را از رفتن به قهقهرا نجات داد اگر چه شاید نتوانست مسیر پیشرفت پرشتابی را نصیب ما کند.