سال شصت بود،برای اولین بار به سوریه سفر کردم .
از انقلاب ایران چهار سالی بود می گذشت .
وقتی در خیابانهای دمشق قدم میزدی، با اینکه سن کمی داشتم ولی فضای زمان شاه برایم تداعی می شد .
همه بی حجاب بودند . از کنار سینما که رد می شدی عکس های سر در سینما برای جلب مشتری مزین به تصاویر بدنهای عریان زنان بود .
در یکی از میدانهای بزرگ شهر تصویر تمام قد حافظ اسد نصب شده بود .
ولی چیزی که تعجب داش فرید را واداشت این بود که ،یونیفرم و یا لباسهای مدارس دانش آموزان به شکل فرم های نظامی بود .
همه را در انتظار جنگ می دیدی؟
گویا همه آماده اند که در یک آن بجنگند.
سالها حافظ اسد از این کشور و آن کشور باج گرفت و به گونه ایی رفتار می کرد که گویا ایشان تنها در فکر صلح و دوستی در خاور میانه است .ولی در عمل چیز دیگری نشان می داد .
سال شصت در سوریه لبخند نمی دیدی . همه دنبال یک دشمن خیالی بودند .
تا به یاد دارم در این سالها در سوریه نام هیچ متفکر و هنرمند تاثیر گذاری را نشنیدیم. اگر هم بودند یا فراری شدند یا سکوت اختیار کردند.
همه ی فکر مردم سوریه در این سالها ، تنها خلاصه در جنگ شده بود .
نتیجه اش در این سالها چه شد؟
کشوری بحران زده ، که به ویرانه ایی تبدیل شد که سالها باید طول کشد تا از نو ساخته شود .
مردم وسردمدارانشان فکر می کردند مشکلات از کسان دیگر است . ولی در اصل از خودشان بود .
در این وسط تنها مردم سوریه بالاخص زنان و و کودکان ضرر کردند .
مردمی عصبی ، بیمار، فراری، بدون هویت ، پناهنده
دیگر از فرهنگ و تمدن سوریه چیزی باقی نماند.
سودش را چه کسانی بردند خدا عالم است ؟
داعش بهانه بود . جنگهای داخلی ، سوریه را با خاک یکسان کرد .
قدرت طلبی و غرور حاکمین کشور سوریه را نابود کرد.
دهه هشتاد به اروپا سفر کردم ، با اینکه بسیاری از آنها متحد آمریکا در جنگ خاور میانه بودند و هستند ولی هیچگاه ملتشان را دخیل جنگ نکردند و روی اعصاب مردمشان راه نرفتند تا حکومت کنند.
زیرا می دانند اینگونه روشها چه به سر کشور و مردم خواهد آورد.
کاش دستم باز بود تا برخی از کامنت هایی که مخالفینم برایم در ارتباط با مطالبم می گذارند را برای دوستان به اشتراک گذارم.
همه متنفر از هم . گویا ارث پدر همدیگر را از هم طالبیم . می خواهیم برای هیچ و پوچ خرخره هم را بجویم .
حتی اصولگراها و اطلاح طلبان هم در جامعه خودمان ،خودی و غیر خودی کرده اند .
قبلا در مقابل هم می ایستادند و رجز خوانی می کردند ،حال در مقابل همفکران غیر خودی رجز خوانی می کنند .
طرف چون می بیند من به اصلاح طلبی نزدیک هستم دیگر برایش مهم نیست چه نوشته ام ،تنهامی خواهد جواب مرا آن هم با فحاشی و بی احترامی دهد .
فرقی نمی کند، اصلاح طلب نماها هم دربرخورد با رقیب همین روش را در پیش گرفته اند .
ملاک دوست داشتن در کشور ما تنها این شده است که:
تا بدرد من و اندیشه های من بخوری مخلصتان هستیم . وگرنه تو را به خیر و ما را به سلامت.
همچنان درگیر آن هستیم که صدای زن حلال است و یا حرام و اصلا موسیقی جایگاهی باید داشته باشد یا نه ؟
و یا زنها به چه حقی سوار بر دوچرخه می شوند؟
این رفتارها به جز کینه ونفرت و برافروختن آتش درگیری های داخلی چه نتیجه ایی دیگر می تواند داشته باشد؟
کاش متولیان وبرنامه ریزان فرهنگی و اجتماعی و جامعه شناسی به خود بیایند واز کشورهایی که رو به سقوط رفته اند عبرت گیرند .
ایران و ملتش در این دوران ،تنها به آرامش نیاز دارند .
شرایط خوب نیست. به خود بیاییم.