✍️داود سلیمانی
در علم سیاست ، برای تغییر با استحصاء استقرایی،چهار استراتژی بیشتر متصور نیست:
۱.استراتژی انقلاب و براندازی خونین یا سرخ.
۲.استراتژی براندازی نرم و به قولی انقلاب های رنگی یا مخملی.
۳.استراتژی کودتا یا قدرت اقلیت مسلح و مقتدر
۴.استراتژی رفرم و اصلاح.
عده ای می گویند اصلاح طلبی به بن بست رسیده و باید هم استراتژی و هم تاکتیک عوض بشود ، ببینیم کدام استراتژی رقیب یا بدیل را دارید که یکی از این چهارتا نباشد؟
استراتژی کودتا برای ما اساسا نه مقبولیت سیاسی دارد و نه ما اقلیتی با قدرت نظامی هستیم که بتوانیم نظام را تغییر دهیم و یا قدرت را بدست بگیریم، و ایضا از نظر ما مردود است.
استراتژی براندازی سرخ و یا رنگین که انقلاب باشد هم قاعدتا نباید، مقبول باشد. چون قبول آن بیشتر به معنای به کوه زدن است و به تعبیری تاکتیک های آن هم غیر این تاکتیک های مرسوم است. علاوه بر اینکه تحلیل گران سیاسی، انقلاب را یک پروسه می دانند که شرط آن بیشتر رهبری و سازماندهی حس مشترک مردم است . و ثانیا پیش بینی ناپذیر است، زیرا تجربه ی انقلاب و براندازی با توجه به مدعیان متعدد با رویکردهای متنوع از شاه پرست و سلطنت طلب و منافق و لائیک ها و چپ های جدید ووو عاقبت و نتیجه ای جز تخریب هرچه بیشتر سرمایه های ملی و احتمال تجزیه ی ایران ، ثمر ی برای توده ملت نخواهد داشت.
بنابراین راهی جز استراتژی اصلاحات نمی ماند . ولی با منتقدین هم عقیده ام که باید در تاکتیک ها و روش های اصلاحی تجدید نظر کرد، به دلیل آنکه:
اولا سال ۱۳۸۸ و حوادث پس از آن و شیوه های برخورد با معترضان ، تاکتیک های عرفی و مناسب اصلاح طلبی را در حوزه ی سیاست و قدرت تحت تاثیر قرار داد.
ثانیا : فشار بر جبهه ی اصلاحات و تحدید امکان دستیابی به پیشبرد برنامه های اصلاحی از طریق حذف این جریان از نفوذ در قدرت، که بر اساس سناریوهای اعلام شده ی سپاه و سردار مشفق و سردار جعفری این روزها علنا اعلام شده است و اینک بر همگان روشن و واضح است، بیانی رسا بر ان فشار حداکثریست که جلوگیری هم شد و اصلاح طلبان را تقریبا زمینگیر کرد. لاجرم تاکتیک نرمالیزاسیون در شرایط سخت پس از ۸۸ بعنوان تنها راه زنده نگاه داشتن مشی اصلاحی برگزیده شد و چهره های راست معتدل که در مقایسه با محافظه کاران افراطی ، به روند اصلاح نزدیک تر بودند ناچار برگزیده شدند.
حمایت از روحانی و حتی لیست امید و خبرگان از این امر مستثنا نیست. واگر امروز چوب این را می خوریم ، نه بدلیل آنست که روحانی و کابینه ی آن اصلاح طلب بوده اند که قطعا نبوده اند و طیف اعتدالیون سرنوشت دولت وکابینه را بعهده داشته اند، ولی این امر در کلان قضیه و در آن زمان، جلوگیری از قهقرا بوده است و دور اول روحانی نیز ، تا قبل از خروج ترامپ حاکی از این مساله است . اما دور دوم روحانی علاوه بر فول هایی که در عدم مسولیت و مشورت پذیری وی از بزرگان اصلاحات و نامه ها و هشدارها – در نوع چیدن کابینه بویژه در حوزه ی اقتصاد – رهاوردی بسیار منفی داشته است. که جای بحث بسیار دارد.
از این رو اصلاحات کماکان تنها استراتژی است . ولی باید در نوع تاکتیک ها قطعا تجدید نظر نمود. یکی از تاکتیک هایی که می توان این دوره از انتخابات بکار گرفت، نوعی مبارزه ی منفی است. اصلاحات باید با توجه به کاسته شدن حدت و شدت سال های ۸۸ تا ۹۲ و بویژه پس از جواب دادن نسبی تاکتیک نرمالیزاسیون در عرصه ی قدرت و مشخص شدن این امر که جریان اصلاح طلبی حذف شدنی نیست و اگر نگوییم در آرایش نیروهای اجتماعی بیش از ۶۰ درصد جامعه را در بر می گیرد، حداقل می توان گفت که در مقایسه با جریان محافظه کار در پایگاه اجتماعی دست برتر را دارد و هرگاه اراده و انگیزه ی لازم را داشته توانسته تمام نقشه های اقتدارگرایان را به هم بریزد، از این رو باید به پایگاه اجتماعی خود تکیه کند و با تغییر تاکتیک حضور در انتخابات را مشروط به امکان رقابت و آزادی انتخابات نماید، و حرکتی مطالبه محور را ساماندهی کرده و برنامه ی اصلاحی رئیس جمهور را برای چهارسال آینده در چهارچوب اختیارات قانونی موجود در قانون اساسی اعلام کرده و اگر این امر تحقق یابد با کاندیدای راستین و اصلاح طلب امتحان پس داده و پاکدست به صحنه بیاید.
از این رو خود بنده اگر انتخابات آزاد نباشد، در انتخابات شرکت نخواهم کرد و توصیه ام به اصلاح طلبان آن است که با اعلام پیشاپیش و رسمی این موضع به شکل مکتوب به مسئولان نظام شرایط خود را برگویند. زیرا طلیعه های یکدست سازی از هم اکنون مشاهده می شود و ما نباید هیمه ی انتخاباتی بشویم که نه تنها اصلاح را دامن نمی زند بلکه در همه ی ساحت ها همچون اکنون، ملت را با انواع فشارها و محدویت ها در حوزه های مختلف سیاسی اقتصادی و اجتماعی مواجه می سازد.