در گیر و دار حادثه ای شوم مانده ایم
این حکم،حکم کیست که محکوم مانده ایم
همچون هوای واهی دریاچه ای غریب
در انتهای خالی یک بوم مانده ایم
ما هر چه میدویم به درکت نمیرسیم
عمریست از دو چشم تو محروم مانده ایم
با امر چشمهای تو در خون شناوریم
محصور مانده ای تو و مظلوم مانده ایم
در حیرتم که چرا سال های سال
در این هوای سربی و مسموم مانده ایم
فریاد جرم ماست ولی در سکوت هم
در انتظار ضربه باتوم مانده ایم