ای قاضی اگر عادلی و یار بهشتی
اعمال خود آمیز به افکار بهشتی
تا دهر به ما غبطه خورد، خامه بچرخان
در دایره ی عدل، به پرگار بهشتی
با خصم، عبوسی کن و با خلق، مدارا
چون خشم و چو لبخند به رخسار بهشتی
گفتار تو در محکمه باید که مزین
باشد به ادب، تالی گفتار بهشتی
هرگز نتوانم که بگویم چو علی باش
آیینه صفت خیز به تکرار بهشتی
با دست چپاول بستیز از چپ و از راست
آن گونه که با قاتل خونخوار بهشتی
ظالم چو رها باشد و مظلوم چو در بند
باقی است غم و غربت و آزار بهشتی
در حکم، چو بیداد کنی با دگراندیش
برخاستی انگار به انکار بهشتی
اشکی اگر از ظلم زند حلقه به چشمی
خون می چکد از دیده ی خون بار بهشتی
دلگیر مشو، جوهرم از گوهر عشق است
از خون دل مادر ستار بهشتی!