دوشنبه بود زجا پاشدند سربازان
و با سه سوت مهيا شدند سربازان
دوباره ايست ، خبردار ، يکنفر آمد
که خشک مثل مقوا شدند سربازان
و با شنيدن فرمان پيش ، يکباره
درست چون گرهاي ، واشدند سربازان
سه جفت دشمن ميهن ، سه جفت اعدامي
گروه آتش اين ها شدند سربازان
خشابهاي تهي پر شدند پي در پي
سپس روانه ي صحرا شدند سربازان
هدف گروه مقابل ، که گفت فرمانده
کمي خميده کمي تا شدند سربازان
به سمت و سوي صدايي که بوي باران داشت
سه جفت چشم تماشا شدند سربازان
کمي سکوت ، کمي صبر ، اندکي ترديد
همين که گوش به نجوا شدند سربازان
صداي «اي وطن اي مرز پر گهر» آمد
عجيب غرق معما شدند سربازان
تفنگها به زمين زنده باد آزادي
وبا بقيه همآوا شدند سربازان
و در ستون حوادث سهشنبه خواندم آه
شبانه طعمهي دريا شدند سربازان