⚜️ترانه ی سفر⚜️
یکی مون این ور عالم
یکی مون اون سر دنیا
تمام عمرمون باید
بمونیم تو صف ویزا
وطن زیباتره اما
یه وقتایی سفر بد نیس
چرا بین پرستوها
مجال رفت و آمد نیس؟
چرا قانون، دلش سنگه؟
سفر رو سخت می گیره
قفس، جای پرستو نیست
تو اون از غصه می میره
تمام کشورا می خوان
فقط توریست و تاجر رو
ولی جدی نمی گیرن
پرستوی مهاجر رو
آهای مرزای جغرافی
برین از نقشه ها گم شین!
چه کردین توی این دنیا
جز این که سد مردم شین؟
چه آدم ها که از هم دور
ولی بی تاب دیدارن
دلاشون تشنه ی رفتن
ولی مرزا نمی ذارن
چشا از بس به در مونده
نگاه آدما خسته س
درای خونه باز، اما
سفارت خونه ها بسته س
چی می خواد از سفر، شاعر
به جز شعر و سفرنامه؟
چرا یک عمر باید بود
به دنبال گذرنامه؟
میون مردم عاشق
نباید مرزها سد شن
بدا رو راه ندین، اما
بذارین عاشقا رد شن
یکی مون این ور عالم
یکی مون اون سر دنیاس
چرا مرزا نمی دونن
سفر، حق پرستوهاس؟