پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️رحیم قمیشی
قبلا به خودم افتخار میکردم هنوز دو ماه از انقلاب سال ۱۳۵۷ نگذشته، در کشور رفراندوم برگزار شد و به مردم فرصت دادیم بگویند جمهوری اسلامی را میخواهند یا نه.
اما الان افتخار نمیکنم.
در همسایگی ما طالبانی جنایتکار با تفسیری گنگ، واپسمانده و متحجرانه از اسلام، حکومت را به دست گرفتهاند و میبینم چه راحت میتوانند چند ماه فیلم بازی کنند، عفو کنند و شعار بدهند که با دنیا میخواهند زندگی کنند، به زنان آزادی بدهند و به جوانان وعدۀ کار و پیشرفت، نه ۹۸ درصد، که ۱۰۰ درصد مردم افغانستان به آنها و حکومت دیکتاتوری طالبانی رأی مثبت بدهند.
بعد هم شلاقهایشان را بیاورند که اسلام همین است، و سنگسار از اصول اسلام است، و حجاب اجباری رکن اسلام است و ریش بلند ذات اسلام است و مرتد باید اعدام شود و اندیشه برای همیشه بمیرد!
ما هنر نکردیم رفراندومی کردیم که نمیدانستیم به چه رأی میدهیم.
در زمان جنگ وقتی بچههایی را میدیدم که گریه میکردند و از خدا شهادت میخواستند، یدنم تکان میخورد، آنها به چه معرفتی رسیدهاند که من ذرهای از آن را درک نمیکنم!
اما الان تکان نمیخورد دلم…
از وقتی داعشیها را دیدم که برای عملیات انتحاری رقابت دارند، گاه قرعه میزنند و برنده قرعه به هوا میپرد که او قرعه را برده، و چند ساعت دیگر، بعد از به خاک و خون کشیدن چند صد نفر انسان، به ملاقات رسولالله میرود…
فکر نکنید نسبت به دوستانم بیاحساس شدهام، من با دیدن کلیپ قرعهکشی داعشیها برای شهید شدن، کلی گریه کردم…
فداکاری برای هدف عالی است، اما نه هر هدفی، نه هدفی جز برای تعالی انسانیت، جز برای ستاندن حق و دفاع از مظلومان.
من قبلا برای به کرسی نشستن اسلام در مصدر حاکمیت بسیار ارزش قائل بودم، تصور میکردم چه شود وقتی اسلام بتواند امکانات حکومت را هم داشته باشد، چه شود وقتی افراد خیرخواه و مومن بشوند تصمیمگیران ما.
امروز نه!
منتظرم کِی این کابوس تمام شود.
اگر خواب میبینم زودتر بیدار شوم!
آن حکومت اسلامی که زندانی در آن کتک میخورد.
مردم برای پیدا کردن داروهای گران قیمتشان به دوستان و آشنایان باید رو بیاورند.
حکومت اسلامی که دنیا از آن وحشت داشته باشد.
حکومت اسلامی که فقر در آن عادی باشد
ظلم در آن رایج باشد
همه از هم بترسند
از انتقاد به حکمرانان وحشت داشته باشند
حتی نتوانند بپرسند چه کسی باعث شد مردم چنین گروه گروه بمیرند!
حکومت اسلامی که رشوه در آن عادی باشد
انسانها جز خودیها، همه شهروندانی بیاهمیت و درجه دو و سه حساب شوند.
حکومت اسلامی که دلها در ان مرده باشد…
عدهای کوچک و محدود متنعم باشند
عدهای زیاد در رنج و محنت و نداری
دروغ به سادگی در آن جریان داشته باشد…
چرا باید بخواهمش
چرا باید دوستش داشته باشم
چرا باید به آن امید داشته باشم
چرا باید برایش جان بدهم!
من نه طالبان را دوست دارم
نه داعش را، نه القاعده را
نه اسراییل را، نه آمریکا را
و نه حکومت اسلامی را
من میخواهم آزاد زندگی کنم
عقیدهام برای خودم باشد
میخواهم آزاده باشم
من میخواهم مثل بلالِ برده، ایمان بیاورم!
میخواهم شلاق بخورم و مسلمان باشم
نمیخواهم شلاق بزنم و مسلمان باشم!
یعنی میشود؟
میشود، اما نه در حکومت اسلامی…