نگام ، سیاسی _ این روزها افشاگری اسماعیل بخشی فعال کارگری از شکنجه شدن توسط وزارت اطلاعات به بحث داغ حقوق بشری و سیاسی در ایران و سطح منطقه و جهان تبدیل شده است و بسیاری از چهره های سیاسی و فعالان مدنی و حقوق بشری خواستار توضیح وزارت اطلاعات و پاسخگویی وزیر در این زمینه شده اند
میثم بازیاری
روایت اسماعیل بخشی از شکنجه و بازداشت؛ «وزیر اطلاعات پاسخگو باشد»
اسماعیل بخشی، فعال کارگری که گزارشهایی مبنی بر شکنجه او در دوره بازداشت منتشر شده بود، با تشریح شرایط بازداشت خود از شنود مکالمات او با خانوادهاش خبر داده و خواستار پاسخگویی علنی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در یک مناظره تلویزیونی شده است.
smaeil.bakhshi
.
♦️دعوت از حجت الاسلام علوی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به مناظره در یک برنامه زنده تلویزیونی
جناب آقای علوی در 25 روزی که ناعادلانه در بازداشت وزارت اطلاعات بودم مصائب و رنج هایی بر من تحمیل شد که هنوز از شرّ آنها خلاص نشدم و برای رهایی از آن ها به داروهای اعصاب و روان پناه آورده ام، اما در این مدت دو پرسش اساسی مثل خُره مغز مرا درگیر خود کرده است که پاسخ دهنده ی اصلی آنها فقط شخص شما میباشید و این حق بنده و ملت شریف ایران است که پاسخ این پرسش ها را بدانیم.
اول اینکه در روزهای اول بدون دلیل یا هیچ حرفی تا سر حد مرگ مرا شکنجه و زیر مشت و لگد گرفتند که تا 72 ساعت در سلولم از جایم نمیتوانستم تکان بخورم و آنقدر زده بودند که حتی از تاب درد خوابیدن هم برایم زجر آور بود و امروز پس از گذشت تقریبا دوماه از آن روز سخت در دنده های شکسته ام، کلیه ها، گوش چپم و بیضه هایم احساس درد میکنم جالب اینکه شکنجه گران خود را سرباز گمنام امام زمان مینامیدند اما به بنده و خانم قلیان انواع اقسام فحش های رکیک جنسی میدادند و ایشان راهم کتک میزدند اما از شکنجه ی جسمی بدتر، شکنجه های روانی بود، نمیدانم چه بر سرم آوردند که مثل موش آب کشیده شده بودم و هنوز دستهایم میلرزد، منی که زمین زیر پایم میلرزید تحقیر شدم و به شخصیت دیگری بدل شده بودم و هنوز با وجود قرص های اعصاب و روان گاهی دچار حمله های شدید عصبی روحی و روانی می شوم، اکنون از جنابعالی بعنوان وزیر اطلاعات و کسی که خودش یک روحانی مذهبی ست این پرسش را دارم : از نظر اخلاقی، حقوق بشری و بخصوص دین اسلام حکم شکنجه ی یک بازداشتی چیست؟ آیا رواست؟ اگر رواست به چه میزان؟
مسئله دوم که برای من و خانواده ام بسیار بسیار مهمتر از شکنجه های جسمی و روحی ست بحث «شنودِ» مکالمات تلفنی بنده و خانواده ام توسط دستگاه اطلاعاتی شماست، بازجویم میگفت ما از همه چیز تو خبر داریم حتی میدانیم همسرت چند بار بخاطر مبارزاتت با تو دعوا کرده است گفتم از کجا میدانید گفت مدت ها تماس های تو «شنود» می شد که باعث عصبانیت شدید من حین بازجویی شد حال پرسش بنده و خانواده ام از شما بعنوان وزیر اطلاعات و یک شخصیت روحانی و مذهبی این است که : آیا «شنود» خصوصی ترین مکالمات انسانها از نظر اخلاقی، حقوق بشری و دین اسلام رواست؟ به چه حقی مکالمات تلفنی خصوصی بنده و همسر عزیزم را دستگاه اطلاعاتی شما باید «شنود» کند؟؟؟
لذا جناب آقای علوی اینجانب اسماعیل بخشی برای شنیدن پاسخ هایتان شما را به یک مناظره در یک برنامه زنده تلویزیونی دعوت میکنم
اسماعیل بخشی
14 دی 97
آقای بخشی، که از نمایندگان کارگران نیشکر هفتتپه است، در جریان اعتراضهای آبان ماه کارگران این شرکت در ۲۷ آبان ماه بازداشت شد و نزدیک به یک ماه در بازداشت وزارت اطلاعات بود.
در دوره بازداشت آقای بخشی گزارشهایی مبنی بر «فشارهای شدید جسمی و روحی» به این فعال کارگری منتشر شد و منابع کارگری خبر دادند که او مورد ضرب و شتم قرار گرفته و شکنجه شده است.
با هم به مرور اتفاقات پس از انتخابات سال 88 و شکنجه زندانیان سیاسی در آن سال ها می نشینیم
اذیت و آزار و شکنجه زندانیان سیاسی در ایران موضوعی است که پس از انقلاب بارها مطرح شده است و زندانیان سیاسی بارها تجارب مختلفی از آزار و شکنجه در هنگام بازداشت و دوران بازجویی و گذراندن محکومیت خود نقل کردهاند. اما تمامی این سخنان از سوی مسئولان قضایی و دولتی ایران رد شده و افرادی که این سخنان را مطرح میکنند متهم به تخریب چهره نظام اسلامی میشوند.
پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضهای مردمی به نتیجه آن و سرکوب بسیاری از این منتقدان و معترضان تعداد زیادی بازداشت شده و پس از مدتی نیز به زندان محکوم شدند. برخی از این زندانیان به شکل گروهی یا فردی نامههایی را خطاب به مسئولان ایران نوشتند و در آن از شکنجهها و بدرفتاری زندانبانان سخن گفتند.گروهی نیز در مصاحبههایی که با رسانهها داشتند از تجربه برخوردهای خشن بازجویان و شکنجهها مسائلی را بیان کردند.
سلمان سیما یکی از دانشجویانی است که در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۹ برای سومین بار بازداشت شد. او در خصوص تجربه دوران بازجویی و نحوه رفتار بازجوها به بی بی سی فارسی گفت:” حدود شش ساعت زیرزمین یک مدرسه محبوس بودم و سرانجام ما را به بند دو الف سپاه آورند. در ابتدای کار برخوردشان بسیار بد بود. من هم از همان لحظه تصمیم به اعتصاب غذای خشک گرفتم. پس از پایان بازجویی مقدماتی به زندانبان و مامور همراهم اعلام کردم که اعتصاب غذا کردهام.”
به گفته آقای سیما او به اعتصاب غذایش ادامه داده و پس از اولین تماس تلفنی پس از چهار روز متوجه میشود که خانواده و دوستانش پیگیر پرونده او هستند و موضوع بازداشت او رسانهای شده است. آقای سیما در خصوص دوره اعتصاب چنین گفت :”تا مرز کما رفته بودم و یادم هست همان زندانبان و مامور قوی هیکلی که شب اول مرا زده بود و میگفت اعتصاب کن تا بمیری، این بار در بالای سرم حاضر شده بود و صدایش هنوز در گوشم هست که میگفت:”عزیزم با چه طعم آب میوه دوست داری اعتصاب غذایت رو بشکنی؟”
در حالی که آقای سیما به صراحت از اعتصاب غذایش سخن گفته،غلامحسین اسماعیلی رئیس سازمان زندانها در مصاحبهای که در مردادماه سالجاری با خبرگزاری مهر داشت در مورد اعتصاب غذا در زندانهای ایران گفت:”جریان اعتصاب غذا بیش از اینکه واقعی باشد امری تبلیغاتی است و افرادی به دنبال بهرهبرداری از این جریان هستند و در بسیاری موارد زندانی نه اعتصاب کرده نه قصد اعتصاب غذا دارند. ما در درون زندان اعتصاب غذا به آن صورت که رسانههای بیگانه میگویند نداریم . گاهی زندانی در هنگام تقسیم غذا اذعان میکند که در اعتصاب است. گاهی هم عملا از دریافت غذا امتناع میکند دلیل آن هم اعتصاب نیست چون ممکن است زندانی روزه یا بیمار باشد و یاخودش خوراک مورد نظرش را از فروشگاه زندان تامین کرده باشد.”
هدی صابر، روزنامهنگار و از فعالان ملی مذهبی نیز که در زندان اوین بود، در اعتراض به مرگ هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زد و در بیمارستان جان سپرد.هاله سحابی،از فعالان سیاسی و اجتماعی، که برای شرکت در مراسم تشییع جنازه پدرش، عزتالله سحابی، در مرخصی از زندان به سر میبرد، در ماه خرداد و پس از درگیری با ماموران امنیتی در این تشییع جنازه، درگذشت .
ضرب و شتم زندانیان
غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندانها همچنین در خصوص شکنجه و بدرفتاری در زندانهای ایران گفته که “شکنجه در زندانهای ایران یکی از دروغهای شاخدار است. در زندانهای جمهوری اسلامی ایران شکنجه معنا و مفهوم ندارد و این از افتخارات زندانها است.”
او اضافه کرده “شکنجه در زندانهایی انجام میشود که توسط پلیس اداره میشود و زندانی دائما در حال بازجویی است ولی در ایران زندانها توسط پلیس و قاضی اداره نشده و به صورت مستقل زیر مجموع سازمان زندانها وتحت نظارت قوه قضائیه است.”
عباس حکیم زاده، یکی دیگر از دانشجویانی که در سالهای اخیر چندین بار بازداشت شده در خصوص تجربه بازداشتش در سال ۱۳۸۸ به بی بی سی فارسی گفت:”چندماه مانده به انتخابات بازداشت شدم تا حدود یک ماه بعد از انتخابات نیز به دستور قضایی شعبه امنیت دادسرای انقلاب تهران در بازداشت بودم و بعد از آزادی درگیر روال و سیر قضایی پرونده بودم به همین دلیل از نزدیک با قاضی علیاکبر حیدرفر و قاضی حداد (حسن زارع دهنوی) از نزدیک ملاقات داشتم.”
آقای حکیم زاده از دیدارش با آقای حیدری فر چنین گفت:” روی صندلی نشسته بود و بازجو دستم را گرفت و کشید، سرم را به زور تراشیده بودند و چشمبندی که بسیار محکم بسته شده بود وارد یکی از اتاقهای بازجویی شدم، بازجو پشت سرم ایستاد و گفت” میشینی روی صندلی، چشم بندت را در میآوری و فقط به حاج آقا نگاه میکنی.” چشم بند را برداشتم و آقای حیدری بازپرس پرونده روبرویم نشسته بود، سوالاتی که جنبه تفهیم اتهام داشت از من پرسیده شده مثل ارتباط با منافقین جوابم منفی بود ولی بازجو ازپشت سر در جواب هر سئوال قصهای تعریف می کرد، در نهایت آقای حیدری که در حال یادداشت بود گفت چیزی نگفتی که به درد ما بخورد.”
آقای حکیم زاده ادامه می دهد” بازجو در همان زمان گفت جلوی قاضی پرونده بهت می گویم تقاضا کردیم که دستمان را در مورد تو باز بگذراند دستمان کاملا باز است. حیدری فر سکوت کرد. متنی که قاضی نوشته بود را خواستند امضا کنم و انگشت بزنم مجال چون و چرا و یک بار خواندن متن نبود. از فردای آن شب نیز شروع به تجربه ‘دست بازشان’کردم.”
این دانشجو که در سال ۱۳۸۷ نیز زندانی بوده است در خصوص ملاقاتش با قاضی حداد گفت:” از هر دری سخنی مطرح شد تا بحث به آزار واذیت در زمان بازداشت رسید، پرسید مگر چه کارتان کردند؟ یکی توی صورتتان بزنند که اسمش نمیشود شکنجه، من هم گفتم شما خوب میدانید که بیش از یک سیلی بوده است در جواب گفت وقتی مسئول پرونده به نکتهای میرسد و برایش مسجل میشود ولی شما مقاومت میکنید و چیزی که باید را نمیگوئید خوب او هم مجبور است شدت عمل نشان دهد.”
آقای سیما نیز خاطرهای از یکی از همبندانش نقل میکند:” در بند دو الف سپاه مدتی با سلمان سیما هم بند بوده است، گفت “وقتی زیر بار خواسته بازجویان نرفتم، من را تا سر حد بیهوشی کتک زدند و در حالیکه نمیتوانستم بر پاهایم بایستم مرا کشان کشان به جایی انداختند که به آن’ سگدونی’ می گفتند.سگدونی محلی است که هیچ نوری ندارد و در آن تنها به اندازه ای جا هست که بتوانی زانوهایت را بغل کنی و بنشینی.در این محل دریچه خیلی کوچکی برای تهویه هوا تعبیه شده است.بنا به گفته این زندانی گمنام در روز دوم یا سوم انتقال او به سگ دانی این زندانی از استنشاق بازدم خودش بیهوش شده است.”
اما اینگونه روایتها تنها محدود به زندانیان مرد نیست، زندانیان سیاسی زن زندان اوین نیز در نامهای که در اوایل خردادماه سالجاری منتشر شد، از شرایط نامناسب خود سخن گفتهاند. در بخشی از این نامه که پیشتر در سایتهای جرس و کلمه منتشر شده با اشاره به شیوه بازجویی آمده است:”به طور کلی یکی از روشهای بازجویان در خصوص برخی از بازداشت شدگان استفاده از کلمات خشن جنسی است. به این صورت که با مطرح کردن مسائل جنسی تلاش میشود مقاومت فرد بازداشت شده را بشکنند.”
در این نامه با اشاره به اینکه طبق قانون شکنجه علیه متهم جهت اعتراف ممنوع است آمده که در بازداشتگاه های وزارت اطلاعات و سپاه اعمال شکنجه از جمله روش های معمول برای اعتراف است. “سیلی زدن، تو سری، پرتاب اشیا یا صندلی به سوی متهم و ضرب و شتم با مشت از روشهای مورد استفاده در شکنجه است.”
اما که غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضائیه و وزیر پیشین اطلاعات ایران در همان زمان ضمن تکذیب بدرفتاری بازجوها، اعمال شکنجه در زندان و بازداشتگاهها را غیر ممکن دانسته بوده است.
شرح سعید پورحیدر، روزنامه نگار، از شکنجه در زندان اوین: تجربه دو بار زندان و گفت وگو با ۱۹ زندانی
سعید پورحیدر روزنامه نگار که پس از انتخابات دو بار بازداشت شد و در نهایت حکم ۵ سال زندان وی توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تایید شد در گفت وگویی با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران شرحی از بدرفتاری هادر زندان، اتهامات مطرح شده علیه خود، شرایط نگهداری زندانیان در زندان اوین و در نهایت استفاده از شکنجه در مورد تعدادی از زندانیان سیاسی در زندان اوین سخن گفت.
سعیدپورحیدر از روزنامه نگاران سابق سرویس سیاسی برخی روزنامه های اصلاح طلب به کمپین گفت که پس از انتخابات ریاست جمهوری دو بار بازداشت شد، بار اول ۱۶ بهمن سال ۸۸ در منزل توسط ماموران وزارت اطلاعات که به مدت یکماه در بند ۲۴۰ اوین در انفرادی به سر برد و بار دوم هجده مهر سال ۸۹ پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت و روانه بند ۳۵۰ شد تا پس از ۵۲ روز تا اعلام رای دادگاه تجدید نظر از زندان شد. با توجه به تایید رای بدوی او از ایران خارج و هم اکنون در خارج از ایران به سر می برد.
وی در خصوص اتهامات مطرح شده علیه خود گفت: « بازپرس با پنج اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد براندازی، اخلال در نظم عمومی، توهین به رنییس جمهور، توهین به مقدسات و زیر سوال بردن احکام اسلام پرونده ام را به دادگاه فرستاد که در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس به پنج سال زندان و ده سال محرومیت از روزنامه نگاری و پرداخت سه میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شدم… در پرونده ای که برایم تشکیل شد جز مطالب وبلاگ شخصی و گفتگویم با رسانه های خارج از کشور هیچ دلیل و مدرک منطقی برای بازداشت و یا محکومیت وجود نداشت.»
آقای پورحیدر در مورد بدرفتاری های انجام شده با خود در زندان به کمپین گفت: «سلول انفرادی حتی اگر قرار باشد یک زندانی هیچگونه شکنجه جسمی مضاعف یا اذیت و آزار فیزیکی را متحمل نشود خود مصداق بارز شکنجه روحی و روانی است . عمده ترین آزاری که در زندان بر من گذشت شکنجه روحی و روانی ( شکنجه سفید ) بود و گهگاه شکنجه فیزیکی همچون ضرب و شتم در حین بازجویی، بی خوابی دادن و یکبار انداختن در بشکه آب سرد و یا ساعتها بصورت عریان نگه داشتن در هوای سرد . از شکنجه های روحی و روانی نیز می توان به ارائه اخبار و مطالب دروغ، تهدید به زدن شلاق، وادار کردن به پذیرش اتهامات غیراخلاقی، تهدید به بازداشت اعضای خانواده و یا دادن خبر کذب بازداشت همسر و پدر، پخش کردن صدای دخترم در یکی از جلسات بازجویی و اینکه می گفتند دختر و همسرت نیز بازداشت و در زندان هستند، تهدید به صدور احکام سنگین زندان، ممنوعیت ملاقات و تماس با خانواده می توان اشاره کرد.»
سعید پور حیدر در ادامه به تشدید مشکلات جسمی اش در زندان اشاره کرد و ادامه داد: «قبل از زندان به خاطر بیماری قلبی ام روزانه از یک قرص استفاده میکردم که ارمغان یک ماه سلول انفرادی برایم پس از آزادی شد استفاده روزانه سه قرص برای قلب و داروهای آرامبخش. همچنین بخاطر چهار روز اعتصاب غذا و شرایط انفرادی که در حالت طبیعی به کم کردن وزن زندانی منجر می شود در طول مدت یکماه نه کیلو وزن بدنم کم شد و یکبار نیز بعد از اتمام یکی از جلسات بازجویی دچار حمله قلبی شدم.»
وی وضعیت زندان را از نظر سرویس بهداشتی، فروشگاه، سیستمهای گرمایش و سرمایش، اوقات فراغت و امکان مطالعه زندانیان را اینگونه تشریح کرد: «وضعیت بندهایی که مختص نگهداری زندانی در سول انفراد است با بند عمومی بسیار متفاوت است. در سلول انفرادی که زندانی امکان دسترسی به فروشگاه، لوازم ورزشی، کتاب و …. را ندارد. برخی سلولها دارای سرویس بهداشتی فرنگی است و برخی نیز فاقد آن که زندانی در هر بار برای رفتن به دستشویی باید با چشم بند و توسط زندانبان مراجعه کند…. در بند عمومی ۳۵۰ که محل نگهداری زندانیان سیاسی است اوضاع کمی بهتر است. بند ۳۵۰ فروشگاه، حیاط هواخوری، کتابخانه، لوازم ورزشی محدود، سیستمهای گرمایشی و ….. داشت و برخی امکانات دیگر که اکثرا با هزینه شخصی خود زندانیان تهیه شده بود.
سعید پور حیدر در ادامه توضیح وضعیت بند ۳۵۰ زندان اوین گفت: «ساعت بیداری و خاموشی در بند ۳۵۰ وجود داشت اما در انفرادی زندانی حتی از اینکه چه ساعتی از روز یا شب است مطلع نبود. هفت صبح زمان ساعت بیداری و ده شب زمان اعلام خاموشی در بند ۳۵۰ بود . روزانه دوبار نیز آمار زندانیان گرفته میشد . بطوریکه زندانیان بند عمومی روزانه دوبار به حیاط رفته و سپس شمارش برای گرفتن آمار انجام می شد. هفت صبح آمار صبحگاهی و ۶ عصر آمار شبانه انجام میشد . اما اینطور نبود که زندانیان موظف باشند در ساعات خاموشی لزوما خواب و یا در ساعت بیدار باش بیدار باشند . جز در دو نوبت گرفتن آمار که همه باید حضور داشته باشند در بقیه ساعتهای شبانه روز اختیارمان با خودمان بود که بخوابیم یا بیدار باشیم .
روزنامه نگار زندانی وضعیت مطالعه در زندان را اینگونه توضیح میدهد :کتابهای موجود در کتابخانه بند ۳۵۰ تماما کتابهایی بود که پس از تایید مسئولان زندان وارد کتابخانه می شد و طبیعی است که غالبا اینگونه کتابها مورد پسند یا استفاده زندانیان سیاسی قرار نگیرد . بسیاری از کتابها قدیمی و بقول دوستان بند کتابهای بی خطر و کم خطر بودند . شعر ، داستان ، رمان ، تاریخ ، مذهبی و بصورت محدود کتابهای سیاسی در کتابخانه وجود داشت . در زمانی که من در بند ۳۵۰ بودم تنها تعداد اندکی از روزنامه های حامی دولت آنهم روزنامه های کم تیراژ بی اهمیت بصورت روزانه به دستمان می رسید که مهمترین بخش این روزنامه جدول آنها بود. حتی روزنامه کیهان بر خلاف آنکه به بندهای زندانیان عادی می رفت به بند ۳۵۰ داده نمی شد اما پس از آنکه از زندان آزاد شدم از طریق دوستان متوجه شدم که دیگر همان روزنامه های بی خاصیت نیز دیگر در اختیار زندانیان قرار نمیگیرد. اما در سلول انفرادی هیچ کتاب و روزنامه ای در اختیار زندانی قرار نمیگیرد.»
سعید پور حیدر با اشاره به بدرفتاری های انجام شده با دیگر زندانیان بند به کمپین گفت: «بسیاری از دوستان زندانی در بند ۳۵۰ اوین که تجربه حضور در سلولهای انفرادی بندهای ۲۰۹ ، ۲۴۰ و بند دو-الف سپاه را داشتند به نوعی مورد شکنجه های روحی و روانی و شکنجه فیزیکی قرار گرفته بودند. در طول مدت حضورم در بند ۳۵۰ توانستم با ۱۹ نفر از دوستانی که تجربه شکنجه را از سر گذرانده بودند صحبت کنم. بیشتر شکنجه ها در بند وابسته به سپاه پاسداران اتفاق می افتاد و با توجه به سناریویی که نیروهای امنیتی برای هر زندانی تعیین میکردند نوع و شدت شکنجه ها متفاوت بود. به طور مثال اگر قرار بود دوستی حتما اعترافاتی را از او بگیرند به هر وسیله ممکن او را وادار به پذیرش اعترافات و اتهاماتش میکردند. در گفتگویی که با دوستان داشتم آنها شرح کاملی از آنچه در سلولهای انفرادی بر آنها گذشته است را شرح دادند. شکنجه های وحشتناک روحی و روانی و جسمی که با شنیدن آنها دچار اشتباه محاسباتی در اندازه گیری سقف وقاحت نظام در برخورد با زندانیان سیاسی می شویم.»
این روزنامه نگار افزود: «ضرب و شتم، ادرار کردن به سر و صورت زندانی، آویزان کردن از پا، زدن شلاق، استفاده از شوکر الکتریکی، زدن ضربات به نقاط حساس بدن و یک مورد تجاوز جنسی بصورت وحشتناک با استفاده از چسب PVC بخشی از شکنجه های جسمی بود که این دوستان برایم نقل میکردند. اعدام مصنوعی ، تحقیر و توهین ، بازداشت اعضای خانواده ، تهدید به بازداشت و تجاوز به همسر یا دختر ، تهدید به صدور حکم اعدام ، خوراندن داروهای روان گردان و ….. بخش کوچکی از شکنجه های روحی و روانی در زندانهای جمهوری اسلامی بود که برای این ۱۹ زندانی اتفاق افتاده بود . گرچه تعداد زندانیانی که مورد شکنجه واقع شدند بیشتر از این تعداد بود اما در زمانی که من در بند ۲۵۰ بودم تنها موفق به گفتگو با فقط ۱۹ نفر شده بودم ، که برخی از آنان متاسفانه اعدام و برخی دیگر همچنان در حال گذراندن محکومیتشان هستند.»