مدتی است به خواست صاحبخانه علیهاالسلام، درپی جابه جایی خانه هستیم، قصد پرداختن به اتفاق تلخ گرانی چندبرابری اجاره خانهها را ندارم؛ اما به دوسه رویداد روبهرو شدم که نیاز دیدم تا دربارهاشان بنویسم:
الف. اجارهبهای خانههایی که متعلق به پزشکان بودند بااینکه از امکانات و شرایط ویژهای برخوردار نیستند، گرانتر، اجاره، تعیین کردهاند؛
ب. وقتی فرد، وارد بنگاه املاک میشود، معمولا پیش از ورود فرد جویای خانه، از بیرون، توسط بنگاهدار برانداز میشود: معمولا، بنگاهدار، فرد را یا مشابه پول قلمبۀ خشک و بستهبندیشدۀ شیک میبیند که در آن صورت، هنگام ورود وی، جلویش بلند میشود و او را به گرمی تحویل میگیرد و چای پیشکش میکند و نوکرم چاکرم و… یا وی را ضعیف و مانند کیسه یا جیبی خالی میبیند که در اینصورت، بسیاری از بنگاهدارها حتی بخودشان زحمت نمیدهند تا هنگام ورود کیسه [ببخشید ورود فرد جویای خانه] سرشان را بلند کنند و جواب سلام بدهند؛ اما با تکرار ببخشید و پرسش فرد (…) بالاخره سر را بالا میآورند و نخستین چیزی که میپرسند این است که چقدر پول داری؟! و… با پاسخ فرد، یا میگویند هیچی ندارند یا او را به حواشی شهر و مناطق فقیرنشین حواله میدهند و البته گاهی هم بندهنوازی میکنند و یکی،دو َزیرزمین با قیمت بهگفتۀ برخی، “نجومی” به او پیشنهاد میدهند، فردهم ناامیدانه آدرس را میگیرد و خداحافظ…
ج. جالب است، بدانید که در مناطق درجه سه به بالا… با توجه به متراژ و شرایط شهری آنها، تقریبا از مناطق بالاشهری گرانتراند یا دست کم همان میزان ارزشگزاری شدهاند [قاعدۀ اقتصادی “تقاضای بیشتر= ارزش بیشتر”]
د. خانههایی با شروط مذهبی:
در مدتی که درپی خانه هستم و هنوز هم نتیجهای نگرفتهام، دوتا از اینگونه خانهها به من پیشنهاد شد. هردو خانه، دور از مرکز شهر و از محل زندگی کنونیام، که یکی کاملا در حاشیه شهر بود. اولی متعلق به فردی متدین و انشاالله درستکار بود. با او تماس گرفتم، وی گفت برای اجارهدادن خانه، شروطی دارد که باید ابتدا مرا ببیند. منهم پذیرفتم. قرار گذاشت تا ساعت یازده و سی دقیقه شب با او تماس بگیرم و سرکوچۀ خانهشان وی را زیارت کنم. جالب این بود، آدرس که داد، متوجه شدم، تقریبا همسایه هستیم!
شب با 15 دقیقه تاخیر با وی تماس گرفتم و سرقرار رفتم. تصویری که از وی در ذهن پرورانده بودم، تااندازۀ زیادی درست بود، او ظاهر و چهرۀ مذهبی مرا پذیرفت و خوشحال شد و خدا را شکر میکرد که با فرد متدین و بهگفتۀ وی، با فردی نورانی مواجه شده است [احتمالا زیر نور چراغ تیر برق، دچار اشتباه شده بود] که به او یادآور شدم، همیشه ظاهر و باطن آدمها، همانند نیست!
گفتم، خوب، شروطی که داشتید، چه بود؟ گفت نه! شما آن شرایط را دارید. گفتم معلوم نیست؛ ولی، درهرصورت، دوست دارم از شروطتان آگاه شوم. گفت: “اینکه فرد متدین و متشرع باشد: در خانهام نماز بخواند و مهمان بینماز به خانهاش نیاید و موسیقی هم گوش ندهد! دوتای آخری را که گفت برق از سرم پرید! چون هم موسیقی گوش میدهم؛ حتی هنگام قرآنپژوهی و هم گاهی مهمان برایم میآید که نماز نمیخوانند!
با ناامیدی از مبلغ اجاره، پرسیدم. مبلغی که گفت؛ اگرچه ارزان هم نبود؛ اما از شرایط خانههای زیرزمینی بهتر بود. قرار شد ظهر فردای روز بعد به او پاسخ قطعی بدهم که بهپاس موسیقی و هنر و مهمانهای گرامی بینماز، هرگز تماس نگرفتم تا شروط آن فرد متدین نیز زیرپا گذاشته نشود؛
دومینخانۀ شرطی، کاملا در حاشیۀ شهر قرار داشت، خانهای همکف که طبقۀ بالای آن صاحبخانه نشسته بود و ورودیاش و انشعابات آب و برق و گازش مشترک بود. پیش از یادآوری شرط، مبلغ را پرسیدم: 30میلیون تومان پیش و یکمیلیون تومان اجارۀ ماهانه! شرطش هم این بود که علاوه بر مناسبتهای ویژۀ مذهبی، هرهفته در آن خانه [یعنی خانهای که باید اجارهاش را بدهم!] مراسم هیات مذهبی برگزار کند و باید خانه در اختیارشان قرار داشته باشد!
اینبار برق از سرم نپرید؛ بلکه از شیادی و حقهبازی فرد شگفتزده و عصبی شدم؛ چراکه بیشتر از حداکثر اجاره معمول را میخواست و دست کم ماهی 5 بار هم، باید خانۀمان تعطیل میشد تا وی به ریاکاری مذهبیاش بپردازد!
خلاصه برگشتیم سراغ همان زیرزمینها که هنوز…
✅سخن پایانی:
دست کم تا پیش ازاین، برای افراد مذهبی، احترام ویژهای در رفتارم دیده میشد که دو برخورد اخیر ظاهرا مذهبی، خیلی حالمو خراب کرد، اگر پول نمیگرفتند یا بخشی از اجاره را نمیگرفتند، شاید حق تعیین چنان شروطی را داشتند؛ ولی اینکه اجاره بگیری و پول پیش هم بگیری و سپس و تعیین شرط هم بکنند بهنظرم گونهای شیادی مذهبی است… بگذریم، ره دراز و فقر مردم زیاد…
احمدرضا احمدپور، سوم مرداد 1396: برابر با 25 جولای 2017: قم.