پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️اکبر دانش سرارودی
در این روزهای بعد از انتخابات حرفهای زیادی درباره اصلاحات وسران اصلاح طلب زده شد و مخالفان و موافقان اصلاحات، کنایه های سنگینی را نثار سران اصلاحات کردند و در این بین عدّهای نیز به دفاع از شخصیت هایی چون سید محمد خاتمی پرداختند و از چریکهای ورزیده میدان اصلاحات بعنوان سرمایه های بزرگ و ارزشمند ملّی یاد کردند و انتقادهای تند و شفافی که صورت میگیرد را نوعی بی انصافی در همنوایی با مخالفان اصلاحات دانستند و از اینکه منتقدانی خواسته اند؛
یا سران اصلاحات خود را با مقتضیات زمان و شرایط خطیر موجود وفق داده و با عبور از اشخاص و دیدگاههای غلطی که موجب پدید آمدن چنین وضعیتی شده راه نویی برگزینند
یا اگر نمی خواهند یا نمیتوانند به روز شده و از تئوری ها و ساختار غلط موجود بگذرند استعفا داده و جای شان را به افراد آماده تری دهند ناراحت شده بودند!
ضمن تشکر از تمام این عزیزانِ خیرخواهی که هر یک با ادبیات خاص خود به نوعی خواستار «اصلاح روند اصلاحات» و خروج از وضعیت موجود بودند میگوئیم
بله قطعاً امثال جناب خاتمی، جناب نبوی، جناب خوئینی ها و… سرمایههای وزینی هستند که «اگر» فعال شده و از ظرفیتهای بالای شان استفاده شود میتواند اتفاقات خیلی خوبی رقم بخورد لکن گیر اصلی در همین «اگر» ناچیز است.
آقای خاتمی که انصافاً یک سرمایه اجتماعی بزرگ است تمام تلاشش را کرده تا در چارچوب همین شرایط موجود شاید مؤثر و مفید واقع شده و در تمام مقاطعی که ممکن بود مرزبندی جدیدی شکل بگیرد خود را به آب و آتش زد تا مبادا کوچکترین خط کشی کمرنگی بین او و حاکمیت بوجود آید!
مع الاسف تجربه و شناخت ما میگوید ایشان و امثال وی هرچه بیشتر تلاش کنند کمتر نتیجه میگیرند تا جایی که این حاکمیت حاضر نمیشود حتی مرگ مادرش را به او تسلیت بگوید و ذره ای از فحش های شان بکاهند!
پس بی جهت خودمان را فریب ندهیم.
نگاهی گذرا به اوضاع و احوال جاری و روند انتصابات و انتخابات مهندسی شده میگوید هرچه اینان منفعل و محتاط و محافظه کارتر عمل میکنند آنان جسورتر و بی باکتر میشوند و حتی از پیاده کردن مردم جهت قبضهٔ امورِ تهی شده از جمهوریت نیز ابایی ندارند!
لذا به تمام این آقایان اصلاحطلب میگویم اگر حتی خودتان را قربانی این آقایان کنید و بگوئید لب باغچه شان سرتان را نیز به نشانه فدایی و پیشمرگ بودن شان ذبح کنند باز هم قبولتان نخواهند کرد.
اینان عزمشان را جزم نموده اند تا دایره خودی ها را هرروز تنگتر و تنگتر نموده و جز جان نثاران بله قربان گوی باند و جناح خویش، همه را پیاده کنند
این تمامیت خواهانِ انحصار طلب، به دنبال کسانی هستند که هیچ اراده ای از خود نداشته باشند و اگر با اشاره به خورشید گفتند الآن شب است یا روز؟ پاسخ بشنوند هر چه شما بفرمایید!
بنابراین خیلی قاطع میگویم جدای از بن بست های آمده در قانون اساسی که قبلاً بدان پرداخته ام این «شیوه ای» که سران اصلاحات در پیش گرفته اند خیلی وقت است کارایی اش را از دست داده و دیگر جوابگوی مطالبات بحق ملت نیست.
ضمن اینکه می فرمائید سرمایه!
میگوئیم اولاً در جائی میشود از سرمایه های ملّی حرف زد که حاکمان، برای وطن و مردمشان منزلتی قائل باشند و سرمایه های انسانی در نظرشان ارزشی داشته باشد نه در جایی که فرار مغزها خوشحال شان نیز میکند!
ثانیاً اگر سرمایه، در وقت نیاز به کار نیاید بُود و نبودش چه فرقی دارد؟
هاشمی رفسنجانی با آن همه پتانسیل و توانایی های منحصر به فردش به چه درد این مردم خورد؟
آیا محافظه کاری او و همراهی تمام عیارش با ارباب قدرت توانست هیچ گرهی از مشکلات پیش رو باز نموده و کمترین سنگی را از پیش پای ملت بردارد و قدرت مطلقه ای که خودش در ساخت آن دخیل بود را مقیّد کند؟
آیا قبول ندارید که اگر خانواده ای علیرغم سرمایه هنگفتش، نتواند در وقت نیاز از ثروتش استفاده کند باید با افلاس و دربدری زندگی نماید؟
آیا جز این است که اگر دنیایی از لذیذترین غذاها را نیز داشته باشیم و در وقت نیاز نتوانیم استفاده کنیم ممکن است از گرسنگی بمیریم؟
پس وجود سرمایه های بزرگی چون خاتمی اگر در بزنگاه نیاز، تمام قد در کنار ملت گرفتار نباشند و نتوانند برای عبور از این پیچ فوق خطیر تاریخی، جهت نجات انقلاب و کشور و مردمشان فداکاری نموده و به میدان بیایند بُود و نبودشان چه فرقی دارد؟
آیا جز این است که انفعال و استیصال سران اصلاحات، حاکمانِ لایعقل و مست قدرت را گستاخ تر نموده و فرصت اصلاحات را چنان میسوزاند که همه را جزغاله نماید؟
و در اینصورت، آیا با وجود چنین سرمایه های بی فایده ای! راهی جز تجدید نظر در ساختار و برنامه ها جهت تأمین مطالبات بحق مردم باقی میماند؟