فضای موجود سیاسی هر چه به پیش می رود ضرورت تحزب را می افزاید. با عنایت به این که در کشور جریانهای اصیل و ریشه دار محدود هستند به جز اصلاح طلبها که باور به کار حزبی دارند و موفق هم تا اندازه عمل کرده و می کنند دیگر جریانها به جهت عدم اعتقاد به تحزب گرچه کارحزبی می کنند ولی شکل و صورت هیاتی دارد. لذا آثار و تبعات حزبی را ندارد. به نتایج و فرایند بازی حزبی تن در نمی دهند چون باور ندارند. به نظر می رسد طی سالهای رهبری بعد از امام به میزانی که رهبر جمهوری اسلامی هزینه کرد تا جریان به اصطلاح رقیب خودش را در دوره پیش از رهبری، حذف کند کاش بر روی کار تشکیلات سیاسی و حزبی سرمایه گذاری می کرد و یا لااقل طی این مدت در برابر گروههای سیاسی و احزاب موضع مخالف نمی گرفت یقینا وضعیت سیاسی کشور به مراتب بهتر بود و زمینه برای رو امدن نیروهای قوی و عرصه رقابت جدی برای کرسی های انتخابی فراهم تر می شد.
اصلاح طلبها به جهت باور به اصل تشکل که خاتمی در دوره ریاست جمهوری اش بدان دامن زد و پروبال داد توانستند به خود سر و صورتی بدهند. علیرغم تکثر گروهی، همراهی زیادی با هم داشته و دارند. توانسته اند تحت رهبری نسبتا واحد، بازی بزرگانه قدرت را به خوبی تعقیب کنند.
اما جریان مقابل که مخالف تحزب است و بیشتر خود را منتسب به رهبری نظام می داند دچار پراکندگی زیادی شده است. به گونه ای که بین رهبری و بعضی از آنها تقریبا شقاق رخ داده است. به تحلیل خودشان لااقل جریانهایی که از درون اصول گراها برخاسته اند و مورد تایید و حمایت رهبری نیز بوده اند هم اینک گاو قدرتشان را جداگانه می دوشند. یقینا اینها لگد به ظرف دیگری خواهند زد. معلوم نیست بشود شاخ قدرتشان را شکست. اینها بازی را با گردو خاک به پیش خواهند برد.
اما این همه ما را می کشاند به این اصل که باید تشکیلات و تحزب به صورت جدی پا بگیرد. و نیز رهبری به جای حمایت از شخص و یا اشخاص از پاگرفتن تشکلها و احزاب حمایت کند و لااقل علیه انها چیزی گفته نشود.
احزاب فرصتهای بسیار خوبی برای کنترل و اعمال قدرت هستند. امید ان که به جای فرصتهای داده شده به نیروهای نظامی و امنیتی این فرصت در اختیار احزاب و نیروهای سیاسی قرار بگیرد یقینا برای حیثیت و موقعیت نیروهای نظامی و امنیتی این شیوه معقولتر و مطلوبتر است.