پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️ محسن رنانی
استقرار امارت اسلامی طالبان، میتواند به تجربه یک شکست فکری، فرهنگی و سیاسی تازه در جهان اسلام بینجامد تا جهان، بهویژه خود ملتهای اسلامی، بهطورِعینی یک بار دیگر ناتوانی و ناسازی نظام فکری و فرهنگی اسلام سنتی را برای راهبری جوامع در دنیای مدرن مشاهده و تجربه کنند. چنین تجربهای، یا به افول کلی نظام اندیشگی اسلامی و پذیرش فراگیر فرودستی تمدن اسلام از سوی خود مسلمانان خواهد انجامید که بیگمان مطلوب غرب است؛ و یا به پدیداری یک رنسانس اسلامی برای سازگاری آموزههای اسلام با دنیای مدرن منجر خواهد شد
گمان بخشی از مردم بر این است که هرچه رضاشاه در انسجامبخشی به عناصر تمدنی ایران فرهنگی موفق عمل کرد، جمهوری اسلامی ناموفق عمل کرده و یا حتی در جهت تخریب آن عناصر حرکت کرده است. مردم شاید نتوانند بیان شفاف و نظری از این باور خود داشته باشند، اما به زبانی نمادین دارند میگویند با این نحوهٔ حکمرانی، اقتدار تمدن ایران فرهنگی روبهزوال خواهد رفت.
جمهوری اسلامی که تا یمن و سوریه رفته است تا مرزهای ایدئولوژیک تشیع را حراست کند، باید به ملت ایران پاسخ دهد که «برای دفاع از مرزهای ایران فرهنگی چه اقداماتی انجام داده است؟». اگرپاسخی نداشته باشد، آیا این گمان را تقویت نمیکند که اصولاً جمهوری اسلامی نماینده ایران فرهنگی نیست و خود را تنها نمایندهٔ تشیع ایدئولوژیک میداند؟
بهگمان من امارت اسلامی طالبان، نماد «جمهوری اسلامی اهل تسنن» است. حتی اگر بیش از نیمی از ملت افغانستان هم مخالف حاکمیت طالبان در افغانستان باشند، اما تقریباً تمام مسلمانان اهل سنت در جهان، در برابر آن سکوت کردهاند یا حتی به دیده رضایت مینگرند. حتی مولانای بلوچستان که خودش زخمخوردهٔ تبعیض مذهبی و حکومت ایدئولوژیک است نتوانست شادمانی خود را پنهان کند. مردم جهان اسلام، بهغیر از ملت ایران، در نوعی سکوت رضایتآمیز غنودهاند و این یعنی «رأی» نانوشتهٔ مسلمانان اهل سنت جهان به حکومت طالبان.