سر به سر دل من نذار اشک منو دیگه در نیار.
عاشقت شدم من همین یه بار، جووووون تو... بله سلام میکنم خدمت شما شنوندگان عزیز رادیو زرشک. متاسفانه امروز همکارم جناب گندهدوز یه کم گرفتار بودن و من، زرزاده به جای ایشون برنامه رو اجرا میکنم.
– سلام جناب زِرزاده خوبید؟
+ زَرزاده عزیزم. رعایت کنید لطفا.
_ خب حالا… بنده پوریا شفقی هستم، «میم.جیم» سابق. زنگ زدم بگم این چه وضعشه آخه؟ ۶ هزار تن پوشک با بدبختی بخر، انبار کن که آخرش فقط سه برابر به مردم بفروشی؟! تازه بعدش هم بهت خبر بدن که پوشکهای بزرگسالانش نشتی میده! همین همسایه خودمون اومد خرید، الانسه شبه جای پدرش رو توی تراس میندازه. من به عنوان یه جوون بیست و چند ساله دردم رو به کی بگم؟ به همین خاویار قسم دیگه روم نمیشه به دَدی رو بزنم. واقعا چرا کسی رسیدگی نمیکنه؟
زرزاده: عزیزم لازمه که مجددا سلام عرض کنم. بابت فامیلی جدیدت هم تبریک میگم ایشالا خیرش رو ببینی. ایشالا پشت این فامیلی هم افتخارآفرینی کنی مثل قبلی! پیغامتون رو هم شنیدم. واقعا حق با شماست. من از همین تریبون به نمایندگی از مردم زیادهخواه از شما جوان پرکار و تلاشگر و کارِخصوصیآفرین، تشکر و عذرخواهی میکنم. بذارید چندتا تلفن دیگه وصل کنم شاید مسببان این وضع شخصا اومدن و از شما معذرت خواستن. بفرمایید روی ایر هستید.
– آقا سلام. من «خ. ر» هستم. ببین آقای شفقیِ جدید، به من چه که شما اومدی پوشک سنین ۱۲ تا ۱۸ ماه خریدی و به سالمندان قالب کردی؟! بعدش هم مرد حسابی، بار واکسن هم بود ولی خودت پوشک خواستی. دیگه به من چه؟ چرا اجر کار ما رو خراب میکنی؟
زرزاده: ای بابا من نمیفهمم شما سرمایههای مملکت چرا حرص و جوش بیخودی میخورید؟
– الو زرزاده! هستی؟ گندهدوزم؛ ببین کاسبی بدجور خرابه؛ از صبح تا حالا فقط ۴۷ تا مسافر زدم. شماره اون رفیقت که مرغ به قیمت کشتارگاه میداد رو سریع واسم اساماس کن.
زرزاده: بله دوستان گویا خط رو خط شده، تلفن بعدی لطفا.
– گندهدوز: چی خط رو خط شده مرد حسابی؟ من خودم ختم این بازیام. باز دوتا آقازاده دیدی خودتو گم کردی. بفرست شماره رو. شب مهمون داریم.
زرزاده: دوستان لطفا «همه چی آرومه» پخش کنید… تماس بعدی لطفا…
– سلام آقا زرزاده. این وضعیت دیگه شرمآور شده. من دار و ندارم رو به نام خانمم کردم، حالا میخواد ازم جدا بشه. واقعا چرا ما باید از ترس اینکه اموال اختلاسی رو ازمون نگیرن همه چیزمون رو بزنیم به نام یکی دیگه؟! چرا مسئولان یه کاری نمیکنن که ما هم امنیت شغلی داشته باشیم؟
زرزاده (با بغض): بمیرم برات مَرد. مگه تو چندسالته که این بار غم رو با خودت میکشی؟! اون همه عرق بریز، زحمت بخور، آخرش هم این بشه…- الو، گندهدوزم. مگه نمیگم شماره مرغیه رو بده؟! یه روز برنامه رو دادم دستت، چه جَوی گرفتتا. شنوندگان عزیز من گندهدوز، از طرف خودم و زرزاده و این آقازادههای بیکار از شما عذرخواهی میکنم و با شما خداحافظی میکنم. از این به بعد هم ساعتهای مسافرکشیام رو جوری تنظیم میکنم که خودم بیام سر برنامه. تا زرشکی دیگر منتظرم بمونید. بدرود!