ناصرالدین شاه در سفر به پاریس مهمان کاخ ورسای بود و به فرخندگی قدومش، پادشاه فرانس ضیافتی ترتیب داد.
در میان ضیافت، سلطان صاحب قران به تنگ افتاد و سوی خلا رفت اما هرچه چشم چرخاند آبریزگاهی ایرانی نیافت جز کاسهای فرنگی که
نمیدانست چیست!
ناگزیر در جوراب خود تخلی کرد و خواست تا جوراب را از روزنی که نزدیک سقف بود بیرون بیندازد، جوراب را چندباری چرخاند تا از سوراخ بدر کند، بی خبر از آنکه جوراب از کثرتِ مدفوع کش آمده و بزرگ شده و از روزن رد نمیشود!
آخرالامر جوراب بر سقف خورد و شد آنچه نباید میشد.
قبله عالم پیشخدمتی که بیرون خلا بود را خواست و کیسهای طلا داد تا آثار جرم را بپوشاند و صدایش درنیاید!
پیشخدمت حیرت زده گفت؛ من اما دو برابر آن می دهم که اعلیحضرت بفرمایند چگونه بر سقف تخلی کردند!
قبله عالم فرمود، جورابِ همایونی!
ندانستم این ریزه میزه را تخلیِ ملوکانه از خود بیخود کند و خود بزرگ بشمارد که همان روزنِ خلا برایش کوچک شمرده شود و آبرو از قبله عالم ببرد!!!
.
.
.
پ ن: معطل کردن ۵۲۰ روزهی ورود سپنتا نیکنام به شورای شهر یزد، تنها شمهای از خودرأئی و استبداد شیخ احمدجنتی بود که ۳۰ سال تمام هرچه خواست و هرکجا میخواهد میکند و عالم و آدم انگشت بدهان میمانند که این ریزه میزه چگونه بر سقفِ آسمان هم …..