قدیمیا میگفتن «خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی» که نشون دهنده خودتحویلگیری و اعتماد به نفس کاذب یه سری افراد بود. اون زمان نهایت تیزبازی آدمها رو در این میدیدن که خودشون رو بامزه نشون بدن و به شوخی خودشون بخندن. ولی اون مال همون قدیم بود که صفا و صمیمیت بیشتر بود. الان آدما از هم فاصله گرفتن و تنهاییها بیشتر و عمیقتر شده. فاصلهها انقدر زیاده که شهردار طفلکی باید برای خودش نامه بنویسه.
مدیر بانک از زحمات شبانهروزی خودش تقدیر کنه و لوح ناقابلی رو از طرف بانک به همراه چند سکه به خودش اهدا کنه. رییس فدراسیون به خودش پاداش بده. در جدیدترین مورد هم یه مدیر مظلوم دوشغله (چرا اونطوری نگاهش میکنین؟ دوشغلهاس، آدم که نکشته. بلانسبت دوتابعیتی که نیست!) از شغل اولش که مدیریت شیلات خوزستانه، به شغل دومش که سرپرستی فرمانداری اهوازه نامه زده و تقاضای ۱۰۰ میلیون تومن ناقابل اعتبار کرده.
بعد رفته جلوی آینه وایستاده نامه رو خونده، از طرف شغل دومش گفته «داداش این حرفا چیه؟ قابل شما رو نداره که. اصلا ما فقط درخواست ماهی داریم! بذار من یه مشورتی با همکارا بکنم، خبرشرو بهت میدم». بعد رفته جلوی آینه چندضلعی وایستاده و با همکارا مشورت کرده، برگشته جلوی آینه قدی گفته «عزیزم حل شد. صبح بیا اعتبارترو بدم».
همین رییسجمهور هم که میبینین دايم میگه باید اینطوری بشه و اونطوری بشه، درواقع موقع حرف زدن یه آینه جیبی درمیاره میگیره جلوش و این حرفها رو میزنه، هدفشم مرور کارهاییه که باید انجام بده. اینا رو میگه که یادش نره.
حالا ما امیدواریم این خودگوییها تو همین سطح کلان مدیریتی بمونه، چون اگه بخواد وارد زندگی روزمره بشه، از فردا برنجها خودشون چیده بشن و دم بکشن و بیان سر سفره، ما هم حقالتحریرمونرو خودمون بدیم!