بعضی وقتها تو این کشور رفتارهایی می بینی که پاک آدم رو گیج می کنه.
مثلا تلگرام فیلتر می شه باز همه تو تلگرام هستند گویا فقط این وسط فیلتر مشکل اساسی بوده.
و یا زنها حق موتورسواری ندارند ولی می توانند پشت موتور سوار بنشینند ، گویا فرمان موتور نامحرم اصلی بوده است.
در عزاداریها نواختن تار و یا دیگر آلات موسیقی حتی بصورت غمگین حرام است.ولی نواختن با ساز ترومپت غربی در سینه زنیها حلال و جایز می باشد .
مدارس ابتدایی ودبیرستان حق ندارند دختر و پسر بصورت مختلط تشکیل شود ولی در دانشگاه که چشم و گوششان باز می شود همه مختلط هستند.
رقصیدن حرام است ولی خوش رقصی بلامانع است.
جامعه ایی که برخی از متولیانش خالی از احساس باشند چگونه می شود مهر واقعی را درونش پیدا کرد .
هر چیزی که با شادی توام باشد حرام دیده می شود .
اعدام در ملا عام برایت عبرت می شود و بوسیدن دو نفر در خیابان گناه تلقی می شود .
چقدر حالمان بد است وقتی دیگر به هیچ لطیفه ایی نمی خندیم .
روزگاری در این جامعه تشییع جنازه خواننده معروف مهوش و تشییع جنازه آیت الله بروجردی آنقدر جمعیت شرکت می کرد که جای سوزن انداختن نبود .
و در روزگار داش فرید، افرادی که در تشییع جنازه یک لات چاقو کش شرکت می کنند تعدادشان از تشییع جنازه یک متفکر و یک هنرمند واقعی بی نهایت بیشتر است .
راه بدی در پیش گرفته ایم .
قیافه ها زامبی گونه نیست ولی اندیشه ها مملو از زامبی است.
همه به یه جایی توی زندگی رسیده ایم که بعضی وقت ها با خودمان فکر می کنیم چراهنوز دنبال چیزی هستیم که سالهاست دیگه نمیخواهیمش؟
بعضی وقت ها فکر می کنم بايد به دور خودمون يک ديوار تنهايی بکشیم
نه برای اينکه ديگران را از خودمون دور کنیم
تنها برای اینکه ببينیم در این جامعه پر از آشوب چه کسانی برای دینمان ديوار را روی سرمان خراب می کنند.
روزگاری بزرگان و معلمینمان ….
چرا روزگاری ؟ همین الان هم به ما می آموزند كه حق همواره پيروز می شود و جنايت مدت درازی پنهان نمی ماند؛
اما داش فرید با دليل و منطق عكس اين نظـر را ثابت می كند!
جامعه ما به بیمارستانی تبدیل شده که در آن هر بیماری اسیر آرزوی عوض کردن تخت هاست.