این تلگراف لامصب هم داشت برایمان بامبول میشد. به رعیت وعده وعید دادیم که تلگراف بیاوریم برایش خیر سرمان، غافل از آنکه این وعده هم به شکر خوردنمان میاندازد مثل همهی شکر و قندهای ماضی که خوردیم. در این فقره هم قبله عالم عالمانه مینگریست و ما عوامانه!
.
رعیت را آخر چه به تلگراف؟! آبادی به آبادی صف میبستند و دورهمی داشتند تا از اخبار بلاد دیگر خبردار شوند، انگار نه انگار این مخبرالدوله را گماشتهاند محضِ خبر رسانی تا خبری بی اذن ذات اقدس همایونی واگویه نشود، بعد تلگراف از بلاد کفر میآمد و کک میانداخت به تنبان رعیت که خبردارش کند کی جیبش را زده، کی خزانه را جارو کرده یا آن مستشار قبلی که تا دیروز دست و پای ملوکانه را هزار وعده میلیسیده چرا امروز یکهوئی ماتحت بوسِ اجانب درآمده مردک! خدانکند که این وسطها دو قران میرفت روی پول یانکیها تا خشتکمان را پرچم کنند و قیامت شود. آخر رعیتِ پدرسوخته را چه به اخبار مملکت و آگاهی که فکر کند گهی است و کلاه ملوکانه بی پشم شود برایش؟!
.
القصه که تلگراف صناعتی بهم زده بود برای خودش و داشت رشتههای چهل ساله را پنبه میکرد که زورمان به گماشتهی دربخانه هم دیگر نرسد. بابا پتی هم در سنپترزبورگ خواسته بود دُم تلگرافچی را قیچی کند اما زر آمده بود قورمه سبزی! لاعلاج قبله عالم بالشخصه ورود فرمودند و امر ملوکانه را فیالفور به برزوخان دادند تا بی فوت وقت بساط و اسباب تلگراف را برچینند، برزوخان هم خرزوخان را شبانه فرستاد تا تلگرافخانه را گل بگیرد آنهم گل گرفتنی که هیچ گلگیری از پسش برنیاید و ایضا حساب کار دست ماهم بیاید که کت تنِ کیست و وعده وعیدی دیگر ندهیم خلق الله را! البت یک بیانیهای هم دادیم که رئیس شورای نخودیها مائیم ارواح شکممان و ما باید گل بگیریم یا نگیریم. خواستیم رعیت را خر کنیم که ما مسدود نکردیم اما کسی به چیزیش نگرفت و کأنه که آب بینی بزی آویزان شده باشد! دیگر به فلان بزغالههای رعیت هم نیستیم چه رسد به چوپانهای دربار!
.
فیالحال تلگراف وطنی چاره شده تا رعیت سرش گرم باشد و بابتش همیانهای خزانه تخس شود بین درباریان! تلگراف وطنی هم شاهکاریست برای خودش، لیوانی را سوراخ کرده و نخ بستهاند به لیوانی دیگر، یکی از این سر بگوید “هوی” دیگری در آن سر میگوید “های” و سر گرمند و دیگر کلهای به جقهی همایونی دخول نمیکند! آن وسطها هم سر نخ دست حضرت اشرف است که کسی صدایش بلند شد یا غلط اضافه کرد نخ را بچیند و خلاص، ما هم خلاص، خلایق هرچه لایق!
سایهی قبله عالم مستدام
.
مستشارالدوله نخودی
سنه نود و سگ خورشیدی