پایگاه خبری / تحلیلی نگام_با این که سال ۱۳۵۹ عذرش را خواستند و به ناچار بازنشسته شد، با این که جایزهای را که به او تعلق داشت، در آخرین لحظات به دیگری بخشیدند و با این که بارها به خاطر فضای بسته سیاسی و اجتماعی دهه ۶۰ به عنوان یک روزنامهنگار زن تحت فشار قرار گرفت، هرگز از تلاش دست نکشید.
«عذرا دژمتباه» از قدیمیترین خبرنگاران زن ایران است که مصاحبهها و گزارشهای او نه تنها الگوی روزنامهنگاران جوان است بلکه بارها توجه افکار عمومی را به خود جلب کردهاند؛ از مصاحبه «انور سادات»، رییسجمهوری فقید مصر در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ تا مصاحبه با «غلامحسین کرباسچی»، شهردار وقت و پرحاشیه تهران. عذرا دژم تباه در دهه ۴۰ شمسی وارد «خبرگزاری پارس» شد؛ در روزهایی که یک زن برای ورود به دنیای رسانه باید از هفت خوان رستم میگذشت و اولین خوان آن، خانواده بود. دژم تباهاما این شانس را داشت که به واسطه داشتن پدری همراه و خانوادهای برابریخواه، از این خان به راحتی بگذرد.
به گزارش ایران وایر، پدرش اپراتور دستگاههای خبر در خبرگزاری پارس بود و او از نوجوانی شیفته کار در خبرگزاری شده بود.
عذرا دژم تباه متولد ۱۳۲۷ است و از سال ۱۳۴۷ کار در این خبرگزاری را که پس از انقلاب به «ایرنا» تغییر نام داد، شروع كرد. خودش شروع کارش را اینطور روایت کرده است: «در پایان دوره دبیرستان موفق شدم رضایت پدر را برای کار در خبرگزاری جلب کنم. البته نه به عنوان خبرنگار. کار را با مقابله خبر در بولتن خبرگزاری شروع کردم. بهروز بودنم در اخبار، سردبیر وقت خبرگزاری، مرحوم پرویز والیزاده را متوجه من کرد و او بود که سبب راهیابی من از بولتن به مقابله اخبار اتاق خبر شد.»
دقت و به روز بودن دژمتباه، باز هم نظر سردبیران را جلب کرد و سرانجام خبرنگار شد.
او در سال ۱۳۵۹ با عنوان کارشناس خبری و خبرنگار سیاسی از حرفهاش بازنشسته شده بود: «به عنوان خبرنگار سرویس سیاسی تا یک سال بعد از انقلاب به کار ادامه دادم. در سال ۵۹ به دلیل این که نیازی به خبرنگار زن ندارند، بازنشسته شدم.»
عذرا دژمتباه در همان روزگار کار در خبرگزاری، با «محمود محجوب»، از سردبیران خبرگزاری ازدواج کرد. آنها سه دختر دارند؛ دو دخترشان«نلی» و «نیکی» روزنامهنگاری را انتخاب کردهاند.
نیکی محجوب که سالها است در رسانههای خارج از ایران فعالیت میکند، از مادرش و فعالیتهای او بسیار روایت کرده است. او خاطره نخستین سفرکاری مادرش در خارج از ایران را برای «ایرانوایر» روایت میکند: «اولین سفر کاری عذرا در خارج از کشور، خاطرهای به یاد ماندنی برایش داشت؛ سفر به قاهره با جمعی از روزنامهنگاران برای از سرگیری پروازهای “ایرانایر” در سال ۱۳۵۴. مادرم در قاهره متوجه شد که برای هیات خبرگزاری پارس از انورسادات، رییسجمهوری فقید مصر وقت مصاحبه گرفته شده است.»
در آن روزگار، یخ روابط ایران و مصر شروع به آب شدن کرده بود و بعد از دیدارهای سران دو کشور، سفر ولیعهد ایران به مصر، آخرین تکههای یخ روابط را آب میکرد. برای بعضی از کشورهای عرب، این نزدیکی قابل تحمل نبود؛ به ویژه برای «معمر قذافی»، رهبر وقت لیبی که به اشکال مختلف و با سخنرانیهای تند و تیز به این روابط میتاخت.
به باور عذرا دژم تباه، از سرگیری پروازهای شرکت هواپیمایی «هما» به قاهره، پایتخت مصر، گام دیگری برای نزدیکی روابط بین دو کشور بود.
آن گونه که نیکی محجوب روایت میکند، هیات اعزامی خبرگزاری پارس علیرغم دلخوری و ناراحتی سایر اعضای هیات ایرانی که بنا بود به آسوان بروند، راهی کاخ انورسادات میشوند: «با گرمی از تیم خبرنگاران خبرگزاری پارس استقبال میشود و حسنی مبارک در سمت معاون سادات نیز حضور داشته است. مصاحبه هم به خوبی انجام میشود. مادرم فکر میکرده تا این جا جز دلخوری برخی همکاران، مورد خاصی پیش نیامده است. ولی وقتی از کاخ خارج میشوند، مامور سفارت ایران نوار مصاحبه را از آنها میگیرد و میگوید چون لیبی با برقراری رابطه ایران و مصر موافق نیست، امکان دارد که شب نوار مصاحبه مورد دستبرد عوامل لیبی قرار بگیرد. به آنها میگوید در ضمن از خودتان نیز مراقبت کنید! آن شب خواب فراموششان میشود و روز بعد در بازگشت به تهران، نوار مصاحبه را درهواپیما به او تحویل میدهند.»
شاید اگر این اتفاق در روزهایی که ما با رسانه سروکار داریم و دنیای کوچکی که به مدد تکنولوژی ساخته شده است افتاده بود، صدای ضبط شده انورسادات در آن مصاحبه از همان قاهره به تهران ارسال میشد .
عذرا دژم تباه از تیرماه ۱۳۵۹ که بازنشسته و پاکسازی شد تا تابستان سال ۱۳۶۶، دور از حرفه مورد علاقهاش زندگی کرد. سال ۱۳۶۶ نشریهای کشاورزی به نام «سنبله» از او دعوت میکند با آنها همکاری کند. دژم تباه با تردید این پیشنهاد را میپذیرد چرا که بنا بوده وارد حوزهای شود که تا آنزمان در آن قلم نزده بود. ولی تصمیم میگیرد بار دیگر روزنامهنگاری را انتخاب کند.
اما کار در شرایط دشوار سیاسی و اجتماعی دهه ۶۰ برای یک خبرنگار زن آسان نبوده است. در آن سالها، هنوز زنان خبرنگار اجازه نداشتند در سمینارها و کنفرانسها در کنار مردهای همکارشان بنشینند و باید در قسمت زنان حضور مییافتند. عذرا که برای زمانی طولانی از محیط کار خبرنگاری دور بوده، در نخستین نشست مربوط به صنایع غذایی که اواخر دهه ۶۰ در «دانشگاه تهران» برپا شده بود، با دیدن چندتن از خبرنگاران مرد، در کنار آنها مینشیند. پیش از شروع مراسم از او میخواهند جایش را تغییر بدهد و به قسمت زنانه برود. اعتراض میکند و میگوید من برای کار خبری آمدهام و تماشاچی نیستم. اما مشکل حل نمیشود و او ناچار به ترک محل کنفرانس میشود.
یکبار دیگر نیز در اواخر دهه ۶۰ حضور عذرا دژمتباه به عنوان تنها زن خبرنگاری که برای مصاحبه با «مجید جمشیدی»، رییس مرکز آمار حاضر شده بود، او را به دردسر میاندازد اما جمشیدی شرایط را تغییر میدهد. نیکی محجوب میگوید: «مادرم تعریف میکرد که یک میزگرد بزرگ در میانه بود و خبرنگاران دور میز نشسته بودند، از جمله او که تنها زن خبرنگار حاضر در سالن بوده است. مسوول روابط عمومی با شرمندگی از او میخواهد در جایی دور از دیگر خبرنگاران بنشیند تا در زاویه دوربین صدا و سیما قرار نگیرد. او هم دورترین نقطه را انتخاب میکند و مانند یک جذامی، دور از بقیه مینشیند. دکتر جمشیدی وارد سالن میشود و نگاهی به صحنه میکند و از اتاق خارج میشود. بار دیگر همان مسوول به سراغ عذرا میآید و خواهش میکند که در جمع همکاران قرار بگیرد. اما او از نشستن خودداری میکند. مسوول مربوطه به مادرم میگوید دکتر گفته است اگر به این ترتیب بنشینید و دور از همکاران باشید، مصاحبه کنسل است و مادر به جمع همکارانش میپیوندد.»
یکی از مشکلاتی که عذرا برای زنان خبرنگار در سالهای اول بعد از انقلاب در ایران به آن اشاره کرده، مساله پوشش است؛ چیزی که با گذشت بیش از ۴۰ سال از آن رویداد، همچنان هم مانعی برای زنان فعال در عرصه خبر است.
در سالهای اول انقلاب، زنان برای ورود به سازمانها و ادارات به لحاظ پوشش بسیار محدود میشدند. حتی اگر همه چیز در پوشش زنان مطابق استاندارهای تعریف شده سازمانی بود، رنگ روشن لباس گاهی باعث میشد حق ورود به یک سازمان دولتی از شما سلب شود؛ اتفاقی که بنا بر آن چه نیکی محجوب روایت میکند، برای مادرش هم افتاده بود: «روزی مهندس رسولاف که بعدها شد دکتر رسولاف، در سمت معاون منابع طبیعی وزارتخانه مصاحبه مطبوعاتی ترتیب داد.ه بود تابستان بوده و مادر یک روپوش گشاد آبی کمرنگ و شلوار طوسی کم رنگ و مقنعه مشکی به تن داشته است. خانم مسوول حراست از رنگ شلوار مادر ایراد میگیرد و میگوید اجازه نمیدهم با این شلوار داخل بروید. دلیل؟ رنگ روشن شلوار. بعد از نیم ساعت چانه زنی، مادرم به یکی از خانمهای مهندس بخش منابع طبیعی تلفن میکند که حراست از حضور من به دلیل رنگ شلوار جلوگیری میکند و من هم حاضر نیستم چادر به سر کنم چون ایشان اصرار دارد که چادری در اختیار من قرار دهد. خانم مهندس بعد از چند دقیقه با یک شلوار به حراست مراجعه میکند و آن را دراختیار مادرم میگذارد که روی شلوار خودش بپوشد! شلوار را در حراست میپوشد و زمانی که قصد داشته است همراه خانم مهندس از حراست خارج شود، مسوول حراست میگوید اگر شلوار را بالا از تن خود در بیاورید، از ساختمان بیرونت میکنم. مادرم و خانم مهندس به اتاق خانم مهندس که میرسند، مهندس با التماس میگوید زود شلوار همکارم را از تنت در بیاور، بیچاره از پشت میز نمیتواند بیرون بیاید!»
وقتی که عذرا وارد اتاق مصاحبه میشود، برنامه تمام شده بوده است و «شاپوری» از روابط عمومی وزارت کشاورزی از او میپرسد آیا در ترافیک مانده بودید؟ او هم پاسخ میدهد بله ترافیک حراست شما.
عذرا دژمتباه همواره زن سرسختی بوده است. فشارها و محدودیتها هرگز او را سرخورده و از میدان به در نکردند. او بعد از مجله سنبله، با مجلههای «صنعت حمل و نقل» و ماهنامه «پیام امروز» همکاری خود را ادامه داد. محیط امن ماهنامه پیام امروز برای زندگی حرفهای این زن روزنامهنگار، نقطه عطفی بود؛ جایی که توانست توانمندیهایش را بیش از پیش بروز دهد.
در نخستین دوره «جشنواره مطبوعات» به او گفته شد در رشته مصاحبه بخاطر گفتوگو با وزیر وقت کشاورزی (دکتر کلانتری) برای ماهنامه پیام امروز از طرف داوران برنده اعلام شده است. از او مدارک و بیوگرافی خواسته بودند تا در مراسم اختتامیه جشنواره در «تالار وحدت» جایزهاش داده شود. اما برخلاف آن چه گفته بودند، مجری برنامه نام «جمیله کدیور» از «روزنامه اطلاعات» را اعلام کرده بود.
عذرا دژمتباه در تمام سالهایی که از بازنشستگی و پاکسازی وی گذشته بود، تلاش کرد دلیل این رفتارها را با خودش بداند. بعد از این که جشنواره مطبوعات او را کنار گذاشت، این پیگیریها بیشتر هم شدند اما هرگز به نتیجه نرسیدند. نیکی محجوب میگوید: «وقتی زنده یاد احمد بورقانی، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد شد، مادرم از او وقت ملاقات گرفت. البته او تنها مقامی بود که یک بازنشسته پاکسازی شده را پذیرا شد. حتی او را کاملا به یاد داشت و به مادرم گفته بود وقتی به خبرگزاری آمدم، در صندلی کنار شما مینشستم. وقتی ماجرای جایزه در تالار وحدت را شنیده، گفته بود چون مادرم در بیوگرافی ارسالی نوشته بوده که در سال ۵۹ بازنشسته شده است، نامش را حذف کردهاند. مادرم هم گفته بود من کار اشتباهی نکردم، اشتباه از کسانی بود که مرا بازنشسته کردند.»
در کارنامه عذرا مصاحبههای جنجالی زیادی با چهرههای مطرح سیاسی ایران وجود دارد؛ مصاحبه با کرباسچی، شهردار وقت تهران، مصاحبه با «سعید حجاریان»، از چهرههای مطرح اصلاحات پس از ترورش، مصاحبه با «فلاحیان» پس از قتلهای زنجیرهای و گفتوگو با مادر دکتر «مجید شریف»، از کشته شدگان قتلهای زنجیرهای.
او از جمله نخستین روزنامهنگارانی بود که نوشتن لید یا مقدمه در ابتدای مصاحبهها را باب کردند: «در مصاحبه با غلامحسین کرباسچی، مقدمهای نوشته بود که به وسیله یکی از ادیتورها حذف شد. به او گفته بودند نکند فکر میکنی اوریانا فالاجی هستی؟»
نیکی محجوب میگوید: «ماجرا از این قرار بود که کرباسچی در مورد بی مهری که در حق او شده بود، حرف میزند. عذرا دژمتباه پرسیده بود کدام رییسجمهوری بیمهری کرده است؟ کرباسچی با مدتی سکوت پاسخ داده بود هر دو. مقصودش هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود. وقتی مادر نوار را پیاده میکرده، زمان سکوت را محاسبه کرده بود. میگفت کرباسچی یک دقیقه سکوت کرده و به فنجان چایش خیره شده بود. او این موضوع را در مقدمه آورده بود؛ بهاضافه شرایط دفتر آقای کرباسچی و قیاس آن با زمانی که شهردار بود. اما کل مقدمه کنار گذاشته شد.»
سال ۱۳۷۹ و همزمان با تعطیلی فلهای مطبوعات به دست «سعید مرتضوی»، عذرا دژم تباه، همسرش محمود محجوب و دخترشان نیکی که هر کدام در نشریهای جداگانه قلم میزدند، بیکار شدند: «شب عید بود و ما سه نفر کنار سفره هفت سین فقط به هم نگاه میکردیم و میخندیدیم!»
این خبرنگار قدیمی پیشکسوت در طول حیات حرفهای خود سه بار مجبور به ترک کار مورد علاقهاش شد. آخرین همکاری او با مجله «روند اقتصادی» بود که تا پایان سال ۱۳۹۸ در سمت دبیر تحریریه ادامه داشت. در همین نشریه بود که برای مصاحبهاش با پروفسور «هاشم پسران»، یکی از سرشناسترین اقتصاد دانان دنیا، جایزه نخستین جشنواره مطبوعات اقتصادی را به دست آورد.
عذرا دژم تباه در سال ۱۳۸۷ به عنوان خبرنگار برتر و روزنامهنگار پیشکسوت از سوی «انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» معرفی شد. او علیرغم همه دشواریهای موجود در عرصه کار مطبوعاتی برای زنان در ایران، هرگز ناامید نشد و پاپس نکشید بلکه برعکس فعالیتهای خود را گسترش داد. مدتی به عنوان دبیر «کمیته زنان» انجمن صنفی روزنامهنگاران با این انجمن همکاری کرد. در حوزه پژوهش و تحقیق کتاب، «اولین زنان» را منتشر کرد. اولین زنان سرنوشت حدود ۲۰۰ زن ایرانی است که هر کدام در کار یا زمینهای اولین بودهاند. او اکنون نیز سرگرم نوشتن کتابی تازه است.
او در آخرین مصاحبه خود با «روزنامه اعتماد»، در پاسخ به این که اگر همین فردا یک روزنامه در تهران از شما دعوت کند که به عنوان سردبیر یا مشاور ارشد در کنار خبرنگاران جوان قرار بگیرید، آیا میپذیرید؟ گفته است: «مطمئن باشید که چنین چیزی خواسته نمیشود. ولی اگر امکانی فراهم شود، باکمال میل. چون من به مردم این سرزمین و جوانانش مدیونم وگرنه سال ۵۹ از ایران میرفتم.»