گروههای سیاسی شیعی در عراق سردرگم به دنبال “نخستوزیر” میگردند. چوب حراج به داشتههایشان [تحالف وطنی؛ ائتلاف شیعیان] میزنند تا شاید از “سیاهچاله” بیرون آیند اما گویی سیاهچاله را به “سیاهچاه” مبدل کردهاند.
داستان این است که هیچکدام فراتر از جریان سیاسی خود و خود به هیچ نمیاندیشند. هر آنچه و آنکه را قدرت میدانند، برنمیتابند و سعی میکنند آن را تضعیف کنند اما سیاست دنیایِ حذف قدرتها نیست، جهانِ تعامل با قدرتهاست.
مقتدی صدر (سائرون) میخواهد خود راهبر جریانهای سیاسی باشد و نخستوزیر آتی برابرش تا کمر خم شود؛ همین برایش کفایت میکند و احساس خوبی به او میدهد. عمار حکیم (حکمت) میخواهد تنها رابط موثر میان گروههای سیاسی و قدرتهای منطقه و غربی باشد که تمامی تاکتیکهایش بر این مسئله متمرکز است. عبادی (نصر) و عامری (فتح) هم تنها میخواهند نخستوزیر شوند؛ مهم نیست با چه ابزاری و با چه هزینهای. مالکی (دولت قانون) هم تلاش میکند از لاک انزوا بیرون آید و خودی نشان دهد و گذشته خود را اصلاح کند.
اینان که خود توان همنشینی پنجگانه با یکدیگر ندارند، سنگ بزرگ را نشانه گرفتند و از ائتلافی فراتر از شیعیان (اغلبیّت) سخن میگویند و به دنبال نابودی “تحالف وطنی” یعنی تنها سرمایهای که دارند، هستند؛ ائتلاف شیعیان که اگر نباشد، هیچ قدرتی در دنیا و منطقه دیگر آنان را به حساب نخواهد آورد و ترهای برایشان خرد نخواهد کرد. میگویند نخستوزیری که از آن شیعیان است (همانطور که رئیسجمهور از آن کردها و ریاست مجلس برای سنیها) را تمامی گروهها و فرق و طوایف انتخاب کنند، یا چند کاندیدا بدهند و از میانشان همگی فردی را برگزینند؛ ژستی ضدفرقهگرایانه تا ناتوانی خود را با شعاری زیبا بپوشانند و اختلافات را از چشم ناظران پنهان کنند. این پیشنهادی است که امریکا و عربستان روی خوش به آن نشان دادهاند.
این سیاهچاله نخستوزیری آنچنان سهمگین است که چند پروژه همچون سناریو امریکاییها [ائتلاف سائرون و نصر و حکمت] و طرح عمار حکیم [ائتلاف حکمت و سائرون و وطنیه و فتح] را در گامهای ابتدایی به زمین زد؛ چراکه عراق جدید نیاز به صبر و گامهای کوتاه دارد و تحمل یکدیگر و دیگران اما اینان همگی میخواهند یکشبه ره صد ساله را بروند و هیچکدام اتوریته لازم و پتانسیل کافی را ندارند.
“حیدر العبادی” خشنود است که تنها نام او برای نخست وزیری بر نوک زبانها افتاده است؛ چراکه نمیداند با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمیشود.
“هادی العامری” گیج و مست کرسی نخستوزیری آنچنان عمل میکند که پایان گعده با این (سائرون) و آن (سفیر امریکا) نمیفهمد چه بر سرش آمده است و چه بلایی بر سر داشتههایش رخ داده که رفیق چندین سالهاش حیران میشود.
“عمار الحکیم” تنها به لابی مشغول است و در نظر نمیگیرد لابی و گفتگو ابزار و تاکتیک است و نه هدف و استراتژی.
“مقتدی الصدر” هم تنها از خودی نشان دادن و جنگ با اصحاب قدرت به خود میبالد که این برای عراق آب و نان نمیشود و فقط هواداران کفِ خیابانیاش را خرسند میکند و دیگران را از او میترساند.
“نوری المالکی” نیز دلش به تعهدات اخلاقی موتلفان گذشتهاش خوش است که نمیخواهد باور کند، او را رها کردند و دنبال دیگران میدوند و شب به صبح میرسانند.
هنوز مشخص نیست که چه کسی قرار است دستانشان را از میان سیاهچاله بگیرد و بالا آورد؛ چراکه هر دستی به سویشان میرود، پس میزنند و دنبال قطع کردن دست این و آن هستند.