مطهره کاویانی
به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران جمع زیادی از محکومان دادگاههای عمومی و انقلاب، سازمان قضایی نیروهای مسلح و سازمان تعزیرات حکومتی با موافقت آقای خامنه ای مشمول عفو و تخفیف مجازات قرار گرفتند.
اما عفو گسترده در آستانه چهلسالگی انقلاب ایران واکنشهایی به دنبال داشته است. در زندان زنان قرچک ورامین به دلیل این که اسامی برخی زنان در این عفو عمومی نیامده اعتراضهایی به پا شده است. خبرهای تأیید نشده از بروز درگیری شدید میان زندانیان با زندانبانان در قرچک حکایت دارد و در تصاویری که از این زندان در شبکههای اجتماعی منتشر شده دودی بر فراز ساختمان زندان دیده میشود.
محمود صادقی، نماینده مجلس هم اظهار نگرانی کرده و از زوده نتوانسته با مسئولین زندان تماس بگیرد گویا تلفنهای زندان کابل برگردان بوده و موبایل های مسئولین هم به دلیل عدم پرداخت بدهی تا اطلاع ثانوی قطع میباشد. اما یک روزنامه نگار در حساب توتیتر خود نوشته «در زندان زنان قرچک شورش شده، یک دلیل شورش نبودن اسامی بسیاری از زندانیان در فهرست عفو ۲۲ بهمن است. زندانیها اعتراضشان را با کوبیدن دست به درها بیان کردند، گارد ضدشورش به همه بندهای زندان حمله کرده و زنان را مورد ضرب و شتم قرار داده و گازاشک آور به میان زندانیان پرتاب کردند.»
البته بهتر بود از واژه اعتراض به جای آشوب استفاده کنیم. شاید اعتراض اخیر در قرچک دلایل دیگری هم داشته باشد.
گویا گروهی از زنان درویش در زندان قرچک به سر میبرند. خبر ها حاکی از این است که مأموران زندان آنها را شدیدا کتک زدهاند و «جان این زندانیان در خطر است».
اما بر اساس آنچه در جزییات بخشنامه قوه قضاییه درباره عفو زنان عنوان شده است، در سه مورد تمهیدات و تخفیفی برای عفو زنان در مقایسه با مورد مشابه برای مردان در نظر گرفته شده است.
در موضوع محکومیت به حبس ابد برای زنان در صورتی که حداقل ۱۲ سال از حبس شان را تحمل کرده باشند، عفو عمومی در نظر گرفته میشود. این میزان برای مردان با سپری کردن ۱۵ سال از دوره محکومیت محقق میشود. همچنین برای زنانی که به حبس بیش از ۲۰ محکوم شده باشند و حداقل ۱۰ سال تحمل حبس کرده باشند، عضو عمومی محقق میشود. در شرایط مشابه محکومیت مردان باید ۱۲ سال از دوره زندان را طی کرده باشند تا این عفو شامل حالشان شود. همچنین باقیمانده محکومیت حبس (غیر از حبس ابد) زنانی که به حکم قانون سرپرستی یا حضانت فرزندانشان را بر عهده دارند، در صورتیکه حداقل یک پنجم حبس را تحمل کرده باشند.
شمار دقیق زندانیان حاضر در زندانهای ایران مشخص نیست. اصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی ایران درباره تعداد زندانیان گفته: «جمعیت کیفری کشور بیش از ۲۴۰ هزار نفر است که سه درصد آنان را زنان تشکیل میدهند.»
با توجه به خبر اخیر درباره عفو گسترده در ایران و آزادی ۵۰ هزار زندانی انتظار میرود که یک پنجم زندانیان محکوم ایران آزاد شوند.
اما چیزی که در عفو اخیر کاملا مشهود شد این است که شما در ایران میتوانید ؛ دزد و قاچاقچی باشید میتوانید کلاهبردار باشید میتوانید تعدادی زیادی از جوانان را به دام اعتیاد کشانده باشید اما مخالف عملکرد نظام نباشید همچنین نمیتوانید بابت حقوق عقب افتاده خود اعتراض کنید نمیتوانید مشکلات معیشتی خود را عنوان کنید زیرا این ها تماما اقدام علیه امینت کشور محسوب شده و حتی شما را در جرگه محکومین سیاسی هم قرار نمیدهد.
اما بعد از خواندن مطلبی این بنده حقیر در واقع به شدت بعد از مدتها خندیدم که البته از آن خنده هایی که از گریه غم انگیزتر است و چون کارم از گریه گذشته بود تصمیم به خندیدن گرفتم.
جناب آقای لاریجانی، به قول شاعر بزرگوار
« با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج / آخر قدمي راست بنه اي همه جا کج »
درحالیکه زندانهای کشور مملو از فعالان سیاسی، مدنی و منتقدین نظام است و در حالیکه صدور احکام زندان، تبعید، شلاق و شکنجه، اعدام، مصادره اموال به همراه صدور احکام طولانی و غیر انسانی علیه زندانیان سیاسی و یا نگهداری آنان در میان زندانیان مواد مخدر و مجرمین عادی از سوی قوه قضائیه اکنون به «صنعتی نوین» در این رژیم تبدیل شده است، محمدجواد لاریجانی، در یک فرافکنی، منکر وجود هرگونه زندانی سیاسی در این نظام شد.
ایشان درسخنانی که به عقیده بنده بیشتر شبیه به طنازی و ریختن نمک بود ضمن بیان این جمله که «از دستگاه امنیتی تشکر میکنم که نهایت همکاری را با ما دارند» گفت: «ما در کشور عنوان زندانی سیاسی نداریم. مواردی که داریم، مبتنی بر جرم سیاسی جدید نیست و تا کنون مصداق عملی در این ارتباط نداشتهایم. اصطلاح جرم سیاسی درست نیست و غربیها آن را به کار میبرند تا به تخلف قانونی تقدس بدهند»! لاریجانی در ادامه گفت : «دستهبندی متهمان در بازداشتگاهها درست است. ما برای آزاردهی متهمان را در کنار کسی قرار نمیدهیم.این اتهام بدی است که به قوه قضائیه میزنند».
❌ بی ادب ها ❌
این سخنان در حالی بیان میشود که آقای خامنهای بهکرات از سوی سازمانهای مدافع حقوق بشر بهکرات بهعنوان «سرکوبگرترین و خشنترین» دیکتاتوریهای معاصر در راستای اعمال نقض حقوق بشر و سرکوب آزادی معرفی شده است.
۶۴ بار محکومیت از سوی سازمان ملل متحد و مجامع بینالمللی تنها نمونه کوچکی از ابعاد سبعیت در این نظام را به نمایش میگذارد. همچنین نمونههایی مانند هنگامه شهیدی، علی معزی، نرگس محمدی، آرش صادقی، سعید شیرزاد، آتنا دائمی، گلرخ ابراهیمی، خالد و روسال حردانی، سعید ماسوری، ارژنگ داودی، اولقاسم پولاد وند، شاهین ذوقی تبار، مهدی فراحی شاندیز، زینب جلالیان، مهدیه گلرو، نگار حائری، ماشالله حائری و… تنها نمونههای کوچکی از ابعاد زندانیان سیاسی در این رژیم هستند.
در این راستا کمتر روزی است که زندانیان سیاسی به دلیل اعمال فشارهای روحی و یا شکنجههای جسمی علیه بیداد حاکم بر کشور، دست به اعتصاب غذاهای طولانی مدت نزنند. رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی اکنون مملو از پیام زندانیان سیاسی در رابطه با وضعیت و شرایط وخیم زندانهای کشور میباشد.
اما ایکاش حداقل با هم هماهنگ باشید :
ادعای رئیس قوه قضاییه مبنی بر وجود نداشتن زندانی سیاسی در زندانهای ایران در حالی است که چندی پیش عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران در خصوص جزئیات طرح عفو و تخفیف مجازات در چهلمین سال انقلاب گفته بود که این عفو شامل محکومان موسوم به “اختلاگران اقتصادی” و “محکومان سیاسی – امنیتی” نمیشود.
همینطور به گواه نهادهای مدافع حقوق بشر و همینطور ارکانهای سازمان ملل متحد، حکومت ایران در زمره نظامهایی با بیشترین میزان نقض حق آزادی اندیشه و بیان شهروندان خود است.
و در آخر اینکه قطعا همه شما مستحضر هستید که تقریبا چهل سال است که کل مملکت یک زندان بزرگ است و جمهوری اسلامی زندانبان ایران و ایرانیان
در پایان هم بخشی از نامه مجید اسدی را تقدیم حضور میکنم، به امید روزی که تمام زندانهای ایران تبدیل به فضای سبز شوند الهی آمین
_______________
استبداد منهای شکنجه، تناقضی است به همان اندازه سخیف و مشمئز کننده که گفته شود در ایران زندانی سیاسی نداریم اگر بخواهیم مفهوم شکنجه را حتی تقلیل دهیم و تنها بر پایه تعاریف و تصورات عام و معمول بگیریم، آنگاه به محض شنیدن این واژه بی درنگ معادلهای آن از اعدام، زندان و انفرادی تا شلاق و تحقیر و توهین به سرعت در ذهن ما سر ریز میشوند. این واژهها، خودبهخودی در حافظه ما جای نگرفتهاند، بلکه حاصل تجربههایی هستند که آنها را زندگی کردهایم و یا شاهدش بودیم. به واقع حیات نسل ما درون دالانهای سیاه شکنجه تکوین یافته بی آنکه پیش از این از وجودش متعجب شده باشیم و از این روست که افشای شکنجه و بیان آنچه بر ما گذشته یک دادخواست تاریخی و شورشی علیه وضع جنایت بار و فاجعه آمیز موجود و به مثابه پتکی است که بر سر اعتبار امر بدیهی شکنجه فرود میآید. این بخشی از تعهد مبرم و فوری ماست که ما را از اعماق دهلیزهای شکنجه بیرون میکشد و در تحلیل نهایی، وضعیتی انسانی را برقرار میسازد.
حال دیگر بگذارید که به حاشا و انکار برخیزند و افشای شکنجه را با تهدید به شکنجه پاسخ دهند. اما مگر میتوانم از شکنجه زنی سخن نگویم که در سال ۸۷، ضجههای مظلومانه و بی پناهش در زیر آوار مشتها و لگدها و رگبار رکیکترین الفاظ در چنبره چندین نرینه میرغضب، سکوت سنگین شبانه انفرادی های ۲۰۹ را در هم میشکست؟ یا از دیدن زخمها و شیارهای کبود و خونین به جا مانده از کابل و شلاق بر بدن ستار بهشتی و ۴۱ ماه انفرادی بیوقفه غلامرضا خسروی که یک سال آن در سلولی تنگ و تاریک گذشت و اعدام سبعانهاش لب فروبندم؟
مگر میشود از نعرههای گارد و باران باتومها بر سر و صورت زندانیان دست بسته ۳۵۰ در آن پنجشنبه سیاه ۹۳ یا تحقیر و استهزا و انفرادی زندانیان گوهردشت و سرقت و تاراج اموال و وسایل شان در مرداد ۹۶ به انزوای ننگین سکوت فروغلتم؟ نه نمیتوانم از زجرکش کردن زندانیان بیمار، از محرومیتهای عامدانه و کینه توزانه درمانی در قبال بیگناهانی که در زندان بیمار شدند و بیماریشان به فاجعه کشید؛ از محسن دگمه چی از آرش صادقی دم برنیاورم. حمله شبانه آن ۱۰ تن اجامر با شکستن در – به خانه ما در بهمن ۹۵ و ضرب و شتم پدری بیمار همراه با توهین و فحاشی و تهدید من با اسلحه در حضور خانواده نامش اگر شکنجه نیست پس چیست؟ به یقین، مردم و تاریخ داوری خود درباره این مشت از خروارها نمونه و تجربه را خواهند کرد، چرا که این ها روایت زندگی همه ما شاهدان و قربانیان شکنجه است. پس باید که علیه شکنجه و شکنجه گران در صحن دادگاه ذیصلاح خلق به شهادت و دادخواهی برخاست. بدین طریق است که درهای این تاریک خانه ظلمت و ارعاب استبداد خرد میشود و احساس شکنجه دیگر در وجود هیچ کس لابه بلای روزمرگیهای فروبرنده نمیمیرد بلکه آتشفشان خشمی میشود که بساط ضد انسانی شکنجه و شکنجهگر را به آتش میکشد و میهنی آزاد و بیشکنجه از دل آن خواهد رویید.
مجید اسدی