✍️مجید یونسیان
امضای سند همکاری با چین بازتاب مثبتی در جامعه ایران نداشته است.
مقاومت اجتماعی در برابر این رویداد مهم اقتصادی به دو دلیل اصلی بی اعتمادی جامعه به اقدامات حکومت و فقدان آگاهی و شناخت جامعه از سیر درست اتفاقات جهان میباشد.
در سالهای اخیر شکاف حکومت و مردم افزایش پیدا کرده و حکومت برای پیشبرد اهداف خود، بهجای کاستن این فاصله با محرمانه تلقی کردن تصمیمگیریهای کلان، محدود شدن و مخفی بودن تصمیمگیرندگان، فقدان شفافیت، جلوگیری از مشارکت همه احزاب، شکل نگرفتن نظام کارشناسی، به رسمیت نشناختن منتقدان و نخبگان، اصطکاک دائم میان رقبای سیاسی و تبدیل رقابتها به خصومت و درگیری، موجب شده که حکومت در مقابل مردم رها شود و مردم مختار تلقی شوند که یا از حکومت تبعیت کنند یا انگ معارض و معاند و غربپرستی بخورند.
سند راهبردی ایران چین یک تفاهمنامه است و نه یک قرارداد؛ لذا هیچ امر الزامآوری در آن وجود ندارد. از نظر منطق اقتصادی و سیاسی هم گام مثبت و روبهجلویی است. اما فقدان شفافیت همیشگی در ایران و ضعف ساختار سیاسی مبتنی بر خرد جمعی، مردم و روشنفکران را به واکنش منفی وامیدارد.
قطعا اگر حتی در همین شرایط چنین تفاهم و سندی را با آمریکا یا انگلیس هم امضا میکردیم، همین اعتراضات شدید در قشر دیگری از جامعه بروز میکرد.
در حالی که منافع ملی ایران این ضرورت را ایجاب میکند که با شرق و غرب تجارت آزادانه و تعامل بر پایه احترام و منافع داشته باشیم. اما نکته دوم فقدان آگاهی اجتماعی نسبت به رخدادهای جهان است.
جامعه ایران سالهاست که دچار بیماری نوستالژی غرب است، رستگاری را در آنجا جستوجو میکند.این نوستالژی به غرب، حاصل ونتیجه دو رویداد است: اول، پیوندهای تاریخی و دوم عصبیت سیاسی. پیوندهای تاریخی ایران و غرب عمیق است و با ابزار سیاسی و عصبیت ایدئولوژیک نمیتوان آن را گسست.حضور میلیون ها ایرانی در غرب یکی از همین مولفه ها است.
جمهوری اسلامی در این سالها با اصرار شدید بر آمریکاستیزی و تبدیل آن به یک امر راهبردی فرهنگی و تمدنی دچار اشتباه فاحشی شده و همین، نوستالژی غرب را در جامعه و مردم به یک امر مهم و بستر مقاومت اجتماعی تبدیل کرده است.
درحالیکه مخالفت با سیاستهای سلطه جویانه آمریکا میتوانست مانند بسیاری از کشورهای جهان در چارچوب سیاست خارجی منطقی باشد؛ بدون آنکه به مبنای یک ستیز ایدئولوژیک و نظامی تبدیل شود.
اصلاح این امور اساسا نیازمند یک مشی تغییرجویانه در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛ و الا تبدیل تدریجی این تضادها و شکافها به استهلاک قدرت ملی و استحاله در مسیری نادرست منجر خواهد شد.