مطهره کاویانی
در ایران بحثهای مربوط به ترک تحصیل زود رس دانش آموزان، کمبودهای نظام آموزشی از نبودن فضای آموزشی و معلم گرفته تا کلاسهای درس ایمن و امکانات آموزشی ساده آموزشی از دهههای گذشته بطور منظم بازتولید می شود و گاه به نظر می رسد هیچ دورنمایی برای پایان گرفتن مشکلات اولیه وجود ندارد.
بحث در اینجا بر سر مدرن کردن دستگاه آموزشی، همراه ساختن آموزش ایران با پیشرفتهای علمی و فن آوری جدید، ساختن مدارس هوشمند و یا بکار گیری روشهای جدید آموزشی مشارکتی برای تربیت نسلهای جوان کارا، پرسشگر با توانایی درک و انطباق با دنیای در حال تحول و یا داشتن معلمانی که از وضعیت معیشتی و حرفهای خود رضایت دارند نیست.
در اینجا سخن بر سر وجود کلاسهای درس ایمن با یک تخته سیاه، چند میز و صندلی و یک معلم، وجود مدارس در مناطق توسعه نیافته و دورافتاده، جلوگیری از ترک تحصیل زودرس دختران و پسران و امکانات اولیهای است که همه نوجوانان این کشور بتوانند دست کم تا پایان دوره اجباری در نظام آموزشی بمانند.
در بررسیهای مقایسهای بین المللی مربوط به توسعه نیروی انسانی ایران جایگاه مناسبی ندارد و سال هاست در رده ۸۵ تا ۹۰ دنیا قرار می گیرد. دلیل اصلی این وضعیت نامساعد هم عقب ماندگیهای آموزشی و اجتماعی دراز مدت در حوزه تربیت نیروی انسانی و نیز وجود نابرابری میان زنان و مردان است.
ایران در حالی از نظر توسعه نیروی انسانی در سطح بین المللی در میانه جدول، پس از کشورهای توسعه یافته و پیش از کشورهای توسعه نیافته، قرار دارد که آموزش عالی در آن از نظر کمی بسیار رشد کرده و با شاخصهای اصلی در کشورهای توسعه یافته برابری می کند.
اما در کنار این پدیده مثبت ما شاهد پدیدههای منفی پرشمار دیگر مانند بالا بودن تعداد بیسوادان (حدود ۱۰ میلیون) و کم سوادان (حدود ۱۵ میلیون نفر) و یا نابرابریهای منطقهای و جنسیتی مهم در آموزش و در بازار کار هستیم. این وضعیت نابسامان آموزشی مربوط به کشوری می شود با پیشینه ۱۵۰ ساله آموزش جدید. کشوری که ۱۰۶ سال پس از تصویب قانون تعلیمات عمومی و اجباری شدن آموزش پایه و نیز درآمدهای نفتی کلان هنوز میلیونها نفر نمی توانند از آموزش عمومی تا سن ۱۵ سالگی برخوردار شوند و بسیاری بدون کسب مهارت خاصی مدرسه و درس را پیش از ۱۸ سالگی ترک می کنند
یکی از مشکلات اصلی توسعه نیروی انسانی در ایران وجود جمعیت بزرگ بیسواد و کم سواد است که بخاطر بازماندن چند میلیون نوجوان ایرانی از چرخه نظام آموزشی پیوسته بر تعداد آنها افزوده می شود.
پژوهشهای میدانی پیرامون ترک تحصیل زود هنگام دانش آموزان به فقر خانوادهها و نبودن امکانات آموزشی مناسب بویژه در مناطق روستایی و توسعه نیافته و محلات فقیر حاشیه شهرها اشاره می کنند. روشهای آموزشی نامناسب در کنار دیر پایی سنتهای فرهنگی (بویژه در رابطه با دختران) دوعامل دیگری هستند که به پدیده ترک تحصیل دامن می زنند. بازماندن از چرخه آموزشی بیشتر در مناطق دورافتاده و حاشیهای رواج دارد. استانهای پیشرفته آموزشی ایران مانند تهران، اصفهان، یزد، سمنان و گیلان از پوشش آموزشی بسیار بالایی برخوردارند و در برابر استانهایی مرزی در جنوب، شرق و غرب ایران را باید مناطق محروم آموزشی به شمار آورد که در آنها پدیده ترک تحصیل بویژه در سالهای پس از دوره ابتدایی بطور گسترده تر دیده می شود.
نوجوانان مناطقی که زبان رایج مردم فارسی نیست کمتر از دیگران بخت ادامه تحصیل را دارن
د. برای مثال در سیستان و بلوچستان متوسط سال هایی که دختران جوان در نظام آموزشی می مانند حدود نصف مناطقی مانند تهران، یزد، سمنان و اصفهان است. به این فهرست سیاه باید دانش آموزان مهاجر بویژه کودکان افغانی را افزود که گاه به خاطر تبعیض ها، مسایل اداری و نداشتن اجازه اقامت از نظام آموزشی رانده می شوند.
دادههای آماری همزمان نشان می دهند که در دو دهه اخیر هیچ بهبود محسوسی در زمینه پوشش آموزشی صورت نگرفته است و این در حالی است که شواهد نشان میدهد خبری از تغییرات در آینده هم نخواهد بود
مشکل اساسی دیگر آموزش ایران پائین بودن کیفیت آموزشی است. این فقر کیفیتی آشکار هم بدلیل کمبودها و مشکلات مربوط به امکانات مدارس است و هم به روشهای سنتی آموزشی و تواناییها و مهارتهای معلمان برای به کار گیری روشهای جدید و متحول کردن آموزش و یادگیری باز می گردد.
فقر کمی آموزشی در ایران را نمی توان از فقر مربوط به کیفیت آموزش جدا کرد. در دهههای دورتر افزایش پرشتاب جمعیت دانش آموزی ایران سبب شده بود تا نظام آموزشی بگونهای دایمی با مشکلات مهمی مانند کمبود فضای آموزشی و یا نیروی انسانی دست و پنجه نرم کند.
اما از پایان دهه ۱۳۷۰ به این سو بدلیل پائین آمدن نرخ رشد جمعیت ایران ما شاهد کاهش منظم جمعیت دانش آموزی هستیم بطوریکه تعداد دانش آموزان در ایران در چند سال اخیر از ١٩ میلیونبه حدودا ۱۳ میلیون رسیده است . اما متاسفانه نظام آموزشی ایران طی ۱۵ سال گذشته از این فرصت بگونهای مطلوب برای غلبه بر عقب ماندگیهای خود استفاده نکرد و فقر آموزشی ما به گونهای چشمگیر کاسته نشد.
در ایران متاسفانه سرانه هزینه برای هر دانش آموز با در نظر گرفتن قدرت خرید جامعه ایران حدود یک پنجم متوسط کشورهای توسعه یافته است. زیرا در نگاه بسیاری از مسئولین آموزش نوعی بار اقتصادی بر دوش دولت است به همین خاطر هم آنها گاه درمانده از حل مشکلات از خصوصی کردن آموزش و یا سپردن کارها به بخش خصوصی صحبت به میان می آورند. همه می دانند که این مشارکت هم اکنون وجود دارد و حضور بخش خصوصی در آموزش (مدارس غیر انتفاعی و غیر دولتی) از اوایل دهه هفتاد شتاب گرفته است. اما این مشارکت در ۱۵ سال گذشته کم و بیش ثابت مانده و از ۱۰ درصد تعداد دانش آموزان فراتر نمی رود. این بدان معناست که بخش بسیار بزرگی از خانوادههای ایرانی توانایی پرداخت هزینههای سنگین مدارس خصوصی که شهریه آنها از درآمد متوسط یک کارمند طبقه متوسط فراتر می رود را ندارند.
مشارکت بخش خصوصی در حوزه آموزش در ایران مانند بسیاری از کشورهای دیگر موضوع بحثهای فراوانی قرار می گیرند. تجربه جهانی در این حوزه بویژه برای شورهای در حال توسعه نشان می دهد که بدلیل فقر بخشیهای بزرگی از جامعه نقش دولت در تامین آموزش اجباری از اهمیت فراوانی برخوردار است و هزینههای آموزشی نوعی سرمایه گذاری مفید برای آینده کشور است و نباید فراموش کرد که آموزش بخشی از خدمات اصلی عمومی است که دولت موظف است بر طبق قانون اساسی برای نسل جدید تامین کند.
فقر کیفیت آموزشی در ایران فقط به روشهای ناکارآمد، آموزش نامناسب معلمان، مدیریت نامطلوب و کمبود تجهیزات محدود نمی شود. در واقع روشهای بسته و خشک آموزشی در ایران راه خلاقیت و نشاط فکری، علمی و فرهنگی را مسدود کرده است. زیرا در شرایطی که دغدغه اصلی مسئولان آموزشی ایران در دهههای گذشته بیش از آن که غلبه بر فقر آموزشی در حوزه کمی و کیفی باشد دینی کردن برنامههای درسی و کنترل ایدئولوژیک مدارس بوده است. مجموعه بحثهای مهم پیرامون سیاستهای آموزشی در سه دهه گذشته بیش از آنکه به اصلیترین گرههای نظام آموزشی، تداوم میزان ترک تحصیل زود رس و پی آمدهای آسیب شناسانه آن مانند وجود کودکان کار و یا ازدواج کودکان دختر، فقر کیفیت آموزشی، آموزش مطلوب معلمان بازگردند به مسائل ایدئولوژیک و دینی اختصاص داشتند. برای بسیاری ایجاد نمازخانه و مدارس قرآنی، اسلامی کردن کتابها و برنامههای درسی، سفرهای دینیتبلیغاتی، حجاب دختران جوان… بیش از مشکلات بنیادی آموزش اهمیت داشته و دارند.
به همین دلیل هم در ایران ما با نوعی بن بست ساختاری در حوزه آموزش روبرو هستیم و این بدان معناست که دورنمای روشنی برای تغییرات اساسی هم در برابر آموزش ایران وجود ندارد