حميد هوشنگي
تصورم از ” دادگاه ” واقعاً چيز ديگري بود.
” محكمه ” بود و نه دادگاه!
١١ مهر ماه ٩٥ در دادگاه انقلاب در تهران
. ” قاضي مقيسه ” چنان با غرور بر مسند قضاوت نشسته بود
كه تصوير ي يك دادگاه جدي را به ذهن متبادر مي كرد.
متهم : حميد هوشنگي، فرزند محمود.
يك پرونده حدوداً سيصد صفحه اي
در جلوي قاضي محكمه بود كه گهگاه آنرا ” تورق ” مي كرد
پرونده اي حاوي نوشته هايم در فيسبوك
و مطبوعات ايران.
اما نگاه اصلي قاضي مقيسه به يادداشتي بود كه روي پرونده بود.
پرونده اي كه ” معاونت حقوقي سپاه ” از چهار سال قبل برايم بريده و دوخته بود.
در سالن ديگر ساختمان اولين جلسه محاكمه بابك زنجاني
” بسيجي اقتصادي ” بر پا بود و ايشان با فر و شكوه
در راهرو قدم مي زد!
و كمي آنورتر گروهي از متهمين پرونده هاي قاچاق مواد مخدر
زنجير به پا نيز با وضع رقت انگيز منتظر ورود به سالن هاي محاكمه كف زمين نشسته بودند.
دوازدهم شهريور ٩٣ ، چهارسال پيش
براي سفري سه چهار هفته اي از انگلستان كه محل زندگيم بود به تهران آمدم
و به لطف ” برادران ”
كه علاقمند بودند از من ” نگهداري ” كنند
پاگير وطن شدم. چهار سالست كه در بهشت زندانيم!
قاضي مقيسه با عتاب خطاب به من مي گفت
چرا نوشته اي مير حسين موسوي مثل دماوند پايدارست؟ !
موسوي راس هرم ” فتنه ” است!
چرا در حمايت از يك نامه دسته جمعي تهيه شده
بوسيله باصطلاح زندانيان سياسي به اوباما را امضاء كرده اي؟ !
اصلاً تو چكاره اي كه به دبيركل سازمان ملل نامه مي نويسي؟
هاج و واج مانده بودم كه چه جوابي به ايشان بدهم
كه احياناً تصميمي كه از قبل برايم گرفته بودند را تعديل كنم.
به ” قاضي مقيسه” گفتم
من يك روزنامه نگار با سابقه ام
و هيچكدام از فعاليت هايم خلاف قانون نبوده و نيست.
وقتي دوباره ايشان با تمسخر از سابقه روزنامه نگاريم پرسيد
به ايشان گفتم به محوطه زندان قصر در پشت سرشان نگاه كنند.
چهارديواري مدرسه زندان هنوز باقي است.
گفتم من از آن مدرسه
دادگاه هويدا را در اسفند ٥٧ و فروردين ٥٨
براي راديو و تلويزيون گزارش مي كردم!
قاضي مقيسه ختم جلسه را اعلام كرد!
كل محاكمه فقط ده دقيقه طول كشيد!
چند ماه بعد، حكم قاضي مقيسه
داير بر ” تبليغ عليه نظام ” و ” اجتماع و تباني عليه امنيت ملي” صادر شد
به دو سال زندان محكوم شده بودم!
به حكم صادره اعتراض كردم
اما در دادگاه ٣٦ تجديد نظر به رياست دكتر زرگر حكم تائيد و قطعي شد!
حكم قطعي شده محكمه را رسانه اي نكردم
هنوز هم بر اين باورم
كه مجامع باصطلاح حقوق بشري اكثراً سياست بازند
و آماده غوغاسالاري.
هرگز نمي خواستم داستان محاكمه من
قطعه هيزمي شود كه بيشتر اين مجامع مايلند براي ويراني ايران از آن استفاده كنند.
****
از روز جمعه در بيمارستان نيكان بستري شده ام
و احتمالاً امروز يكشنبه براي چهارمين بار در يكسال گذشته
مورد عمل جراحي قرار مي گيرم
اميدوارم تا آخر هفته اين مشكل را از سر راه بردارم
و بتوانم خود را به زندان اوين معرفي كنم
تا بدهي خود را به نظام ادا كنم.
تصورم اين است كه با توجه به شيمي درماني و نياز به مراقبت دائمي پزشكي
برادران موقتاً از ميزباني طفره روند
و اگر هم شانس ياري كرد و پذيرفته شدم
فرصتي خواهد بود كه از ايام محبس
و هم نشيني با كساني برايتان بنويسم
كه قطعاً براي خود من تجربه اي تازه است.
نگام ، ناگفته های ایران ما