پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️وحید کریمیپور
چرا هر ساله هزاران دانشجو کشور را به مقصد امریکا و کانادا ترک می کنند؟ چرا شوق مهاجرات حتی به دبیرستان ها نیز رسیده است؟ چرا کشور روز به روز بیشتر از نیروهای متخصص و کارآمد خالی می شود؟
چرا آن شوق مشارکت در رویای ساختن کشور که پس از انقلاب نسل جوان را در بر گرفت این چنین به خاموشی گرایید؟
چون هیچ نقطه روشنی در افق دیده نمی شود که جوانان را به وطن پای بند کند. چون به نظر می رسد که سیر نزولی منحنی مدیریت در کشور هیچ نقطه توقفی ندارد که بعد از آن هرکسی حس کند که فردا از امروز بهتر خواهد بود و پس فردا نیز از فردا و همین عزم رفتن او را برای ماندن و ساختن وطن بشکند یا لااقل پای رفتن او را به دیار غرب سست کند.
دولت سیزدهم پس از استقرار، بلافاصله دست به تعویض روسای دانشگاه ها زده و در اولین اقدام خود ریاست دانشگاه تهران یعنی دانشگاه مادر، اولین و بزرگ ترین دانشگاه ایران را به کسی سپرده که قرار است جای کسانی مثل دکتر علی اکبر سیاسی بنشیند، کسی که وقتی وزیر بهداری دولت سپهبد زاهدی یعنی دولت نظامی پس از کودتا، در جلسه شورای دانشگاه صدایش کمی از حد معمول بلندتر شد محترمانه او را از شورا اخراج کرد.
حالا ریاست این دانشگاه را به کسی سپرده اند که آنچه در کارنامه علمی اش به آن می بالد چند مقاله در مدح و ستایش اصحاب قدرت است و بس. مقالاتی که حتی عناوین آنها نیز برای هر ذهن آزاده ای رقت انگیز است.
آن شعله کوچکی که نزد اهل علم روشن مانده بود که وزیر علوم با درک و شناختی که از علم و دانشگاه دارد، احترام دانش و دانشگاهیان را نگاه خواهد داشت خیلی زود به خاموشی گراییده است.