پایگاه خبری / تحلیلی نگام، احمد طباطبایی، متولد سال ۶۷ است و در مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی تحصیل میکند. او که یک مجموعه غزل و یک مجموعهی شعر آزاد در آستانهی انتشار دارد، در این مصاحبه میهمان من است، تا آنچه درباره این روزهای ادبیات ایران میاندیشد، گفتوگو کنیم.
میثم شریف : با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی مردم، هنر و به طور مشخصتر ادبیات چه راهبردی میتواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا هنر میتواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
- احمد طباطبایی: به طور قطع ادبیات میتواند نقش مؤثری در رخدادهای سیاسی ایفا کند. در گذشته این نقش اغلب به صورت مدیومی در جهت اطلاعرسانی و بازنمایاندن حوادث سیاسی به مردم و انتقادات صریح محدود میشد. به عنوان مثال اگر به اشعار دورهی مشروطه نگاهی بیندازیم خواهیم دید که شعر وجهی گزارشی یا گزارشی-انتقادی دارد با قصد آن که وضعیت روز را به مردم منتقل نماید و از این روست که شعر جنبههای روبنایی واقعیت را باز میتاباند.
- خوابند وکیلان و خرابند وزیران
- بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
- اما این روزها به دلیل فضای مجازی که به طرز بیسابقهای در دسترس مردم جهان و ایران است، این گونه به نظر میآید که اغلب مردم خواب وکیلان را حتی به صورت تصویری در دستگاههای تلفن همراهشان میبینند و از بردن سیم و زر ایران به شکل مناسبی مطلعاند. به نظر میآید تودههای مردم از طبقات مختلف به این آشنایی رسیدهاند که وضعیت سیاسی جامعه از چه قرار است. در این صورت، ادبیات میتواند در عوضِ (یا در کنارِ) این قِسم کارکردهای حادثهمحور و روبنایی، به شکلی عمیقتر به پیشبرد مسائل اجتماعی و سیاسی یاریرسان باشد.
- من در این جا به دو مقولهی تخیل و زبان اشاره خواهم کرد که پیوند عمیقتر ادبیات و سیاست را نشان دهم. مردم ما بهخصوص در چند سالهی اخیر مدام در گفتوگوهایشان به این سؤال برخوردهاند که «آلترناتیو چیست؟» گاهی این پرسش بهویژه در زمان انتخابات همچون وِردی جادویی دهان بسیاری از مردم را بسته است. میخواهم به این نکته اشاره کنم که جمود و بیروزنی فضای فکری ناشی از هژمونی رسانهای داخل به همراهی خیل عظیم تحلیلگران صادراتی ایجاد کرده است، توانسته قدرت تخیل شکلهای دیگر زندگی و تغییر در زندگی را از مردم سلب کند تا با شکلهای اجباری خود به عنوان مثال انتخابات بدوبدتری مردم را در یک زمین بازی مشخص نگاه دارد. مردم باید بتوانند در بنبستهای زندگی اجتماعی و سیاسی خود شکلهای متکثر و انتخابهای متنوعی برای آرزومندی فرم زندگی داشته باشند. شعر، داستان، فیلم، تئاتر و… منبع بروز تخیلاند. منظور من از تخیل -آنگونه که کالریج تعریف میکند و بسیار هم متداول است- چیزیست متمایز از خیالپردازی یا وهم. موضوع این است که از طریق این هنرها بتوان ضمن بروز تخیل، قدرت تخیل را هم در مخاطب به وجود آورد. به یک تعبیر هم منظرهای تازه را پیش روی مخاطب قرار داد و هم قدرت گشودن پنجره به سوی مناظر گوناگون را در ذهن مخاطب ایجاد نمود. احتمالاً یکی از این راهکارها مشارکت دادن مخاطب در خوانش اثر است. آفرینش اشتراکی و پرهیز از ابتذالِ سطحیگرایی و گذشتهگرایی در آثار هنری که ذهن مخاطب را کاهل و رخوتزده میکند.
- نگاه کن! حتی در اعتراضات دی ماه 96 که اقشار بسیاری به خیابانها آمدند گاهی شعارهایی در حمایت از رژیم سابق شنیده میشد. این گونه شعارها چه معنایی دارد؟ مردم به ضرورت تغییر پی بردهاند اما جز وضعیت حال حاضر که در آن به سر میبرند و تصور خاطرهی دوری که سینهبهسینه از دوران رژیم سابق به آنها رسیده است، هیچ چشمانداز دیگری نمیبینند. گویی پنجرهای وجود ندارد برای تخیل شکل بهتری از زندگی. به واقع اینجاست که نقش تخیل فعال در آرزومندی و هدفگذاری سیاسی اقشار مختلف مردم بیش از پیش آشکار میشود. تخیل به مثابهی بهوجود آوردن امکان پنجرههایی به سمتوسویی تازهتر.
- در زمینهی زبان سخن بسیار است اما فشرده بگویم، اگر از نظریات میشل فوکو بهره بگیریم و بخواهیم قدرتهای حاکمه را بررسی کنیم، خواهیم دید که تاریخ نه یک پروژهی ادامهدار و متسلسل بلکه دورههای گوناگون منفک از هم است و هر دورهی تاریخی را با گفتمانهای همان دوره میتوان ارزیابی نمود و قدرت هر دوره را گفتمان مسلط آن دوره تعیین میکند. از سویی فوکو حقیقت را آن چیزی میداند که در زبان شکل میگیرد. در واقع پیوند میان یک قدرت مسلط و زبانی که از آن بهره میگیرد بسیار تنگاتنگ است. null
- حال میتوان این موضوع را افزود که خانهی اصلی زبان در ادبیات خلاقه است که میتواند شکل بگیرد. به واقع ادبیات کارگاه تخصصی زبان است. پس در همین حوزهی زبان میتوان با گفتمان مسلط پنجهدرپنجه شد، زبانش را به بازی گرفت، مفاهیمش را از معنا انداخت و مشت تعابیر و تعاریف ساختگیاش را گشود و از این طریق اقتدار و سلطهی گفتمانش را در بخشهای مختلف خنثی نمود.
میثم شریف: آیا هدف ادبیات روشنگریست؟ چه مرزی میان ادبیات و سیاست و انتقاد وجود دارد؟
- احمد طباطبایی: اگر استتیک را در معنای کانتی کلمه به کار بگیریم، بالتبع باید هنر و ادبیات را مفهومی خودبسنده دانست که به هیچ حوزهی دیگری پل نمیزند و این امر زیبای به دور از فایدهمندی و هدفمندی است که هنر اصیل را تعریف میکند. اما اگر از زاویهی آنچه در عمل رخ میدهد به موضوع بنگریم و در مقیاس گستردهتر به کنکاش در آثار هنری، سبکها و جریانهای ادبی بپردازیم، خواهیم دید که ادبیات به شکل مجرد خلق و تولید نمیشود و میتوان آن را اصطلاحاً به شکل درونماندگار بررسی نمود. در واکنش به شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که مکاتب، نظریهها و جریانهای ادبی شکل میگیرند. به عنوان مثال رمانتیکها که از قضا به فردگرایی و درونگرایی اشتهار یافتهاند، در واکنش به انقلاب صنعتی سر بر میآورند یا در ادبیات خودمان، سبک هندی که یکی از فرمالیستیترین مکاتب ادبی شناخته میشود در اثر رانده شدن شاعران از دربار شاهان صفوی است که شکل میگیرد. به واقع بیتوجهی صفویان به شاعران یکی از دلایل اساسی تغییر از شعر درباری به شعر فرمگرا بوده است تا جایی که حتی برخی پژوهشگران، شکلگرایی مشهود در سبک هندی را نوعی مبارزهی منفی علیه دربار صفوی تلقی کردهاند. پس به طرز ملموسی میتوان به این گفتهی تری ایگلتون اشاره نمود که «ادبیات شاخهای از رویکردها و ایدئولوژیهای اجتماعی است.»
میثم شریف: همان طور که میدانید، شعر امروز ما پیوند چندانی با جامعهی زمانهاش ندارد، از منظر جامعهشناختی چه دلایلی میتوان برای این گسست یافت؟
- احمد طباطبایی: شعر مدرنِ مستقل با زمانهاش پیوند تنگاتنگی دارد اما درست میگویی، با جامعهی زمانهاش به عنوان مخاطبین عمدهی حال حاضر، دچار انفکاک شده است و در چند دههی اخیر این معضل روزبهروز گسترش یافته است. برای پی بردن به چرایی این امر میتوان در ادامهی پرسش پیشین، به سیستم ایدئولوژیکی اشاره نمود که تلاش کرده است این گسست را ایجاد نماید و آنچه خود از ادبیات میخواهد را به جامعه تزریق کند.
- به عنوان یکی از دلایل ریشهای، نگاهی بیندازیم به نظام آموزشی کشور و آنچه نام شعر به سالها و به سالها در کتابهای درسی به دانشآموزان ارائه میگردد. خواهیم دید قریببهاتفاق آنچه در کتابهای درسی آمده اشعار کلاسیک است و آنجا که مختصراً سخن از ادبیات معاصر به میان میآید به شکلی کاملاً دستچین شده و مهندسی شده با شعر معاصرینِ قدماییسرا و حکومتی مواجهیم. گرمارودی و هراتی و معلم دامغانی و… نه کسی فروغ میخواند و نه کسی شاملو میشناسد، نه کسی نام نصرت رحمانی به گوشش میخورد و نه کسی سطری احمدرضا احمدی به چشمش میآید. پیشروترها پیشکش!
- عاقبت نسلی که این تورِ ادبی ملالآور را طی میکند چه میشود؟ نوجوان امروز با اشعاری آشنا میگردد که پاسخگوی زیست روزمرهی فردی و اجتماعیاش نیست. مفهومی که از شعر در ذهن او شکل میگیرد ارتباط پیدا میکند با اشعار کلاسیک تعلیمی و عرفانی که او را در چرخهی زندگی مدرن ارضاء نمیکند.
- پس در اغلب موارد، یا ناخودآگاه شعر پس زده میشود یا اگر شخص بخواهد به طور مستقل با شعر جدید ارتباط برقرار کند، سیستم آموزشی نه به او نمونههای درستی معرفی کرده است نه قدرت تمییز شعر خوب از بد را به او آموخته است. طبعاً مواجهه با شعر مدرن نیازمند تربیت ذهنی و شناخت زیباییشناسانهی مرتبط با آن است، همان نیازی که از دل کلاسهای حوصلهسربر معنایبیتنویسانه عاید دانشآموز نمیشود.
- این یکی از دلایل است و اگر امکان و فرصت آن بود، میشد به دلایلی از قبیل سرکوب، سانسور، لغو مجوز کتاب و مطبوعات، ممنوعیتهای شخصی، ایجاد و تقویت جریانهای وابسته اشاره کرد که در فضای غیرآموزشی و غیرآکادمیک چهطور توانسته است بین شاعر و جامعهی هدف گسست ایجاد کند.
میثم شریف: اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد میکنید؟ آیا سانسور و محدودیتهای اعمال شده در این سالها بر هنرمندان موفقیتآمیز بوده است؟
- احمد طباطبایی : ابتدا از بخش دوم سؤالتان بگویم. بله شوربختانه میتوان گفت برآیندی موفقیتآمیز داشته است.
- اما دلیل آن چیست؟ ما در ایران با اشکال گوناگونی از سانسور چه به صورت فیزیکی و چه غیرفیزیکی، چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم دستبهگریبانیم. ما در همین چند دههی اخیر کلاسیکترین شکل سانسور در حذف فیزیکی نویسندگان و شاعران را شاهد بودهایم. به یاد بیاوریم نامهایی چون محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، جعفر حاجیزاده و… را که به شکل دهشتناکی از بین برده شدند. این شکل از حذف فیزیکی در شکل بالقوه و تهدیدآمیزش هم همیشه بر سر شاعران و نویسندگان سایه انداخته است. همین است که برخی را به انزوا میکشاند، برخی را به تبعید میکوچاند.
- از دیگر سو، در بُعد سانسور اثر-محور ما هنوز با پروسهای به نام دریافت مجوز برای آثار مواجهیم. پروسهای ایجابی که در دنیای مدرن محلی از اعراب ندارد. این موضوع آثار بسیار ارزشمندی را از دست یافتن به امکان انتشار بازداشته است. یا به تعویق افتادن طولانی مدت صدور مجوز یک کتاب، اثرات آن را بر زنجیرهی جریانهای ادبی کاهش داده است. یا با لغو مجوز بعد از انتشار، مخاطبان بسیاری را از دسترسی به آثار سالیان پیش محروم ساخته است.
- حذف و سانسور بخشی از یک کتاب نیز توهینآمیزترین نوع مواجهه با اثر است که در ایران به دلیل عمومیت یافتن، جنبهای عادی به خود گرفته است.
- این جدای از دست بردن در فضای ادبی و هنری به شکل غیرمستقیم و از راه مکانیسمهای سرمایهدارانهی شرایط انتشار و پساانتشار آثار است که شرح آن طولانی است.
- اینگونه است که سانسور به شکل مهیب و موهنی بر ادبیات ما سایه افکنده است. سایهای بسیار تیره و شوم.
- آنچه به عنوان مبارزه با سانسور میتوان پیشنهاد کرد، مجالیست که یمن تکنولوژی روز فراهم آمده است. فضای مجازی، امکان منحصربهفردیست برای ارتباط بیواسطهی مؤلف با مخاطب. امکانی که رفتهرفته رسمیت بیشتری مییابد. این روزها توئیت شخصی یک رئیس جمهور یا پیام اینستاگرامی یک فعال مدنی بُردی بسیار وسیعتر از تلویزیونهای باسابقه یا مجلات و روزنامههای روی پیشخوان کیوسکهای مطبوعات دارد. پس این پتانسیل ارتباطی حائز اهمیت بسیار است و میتوان از آن برای مقابله با سانسور (دستکم در بخش اثر-محور آن) سود جست.
میثم شریف: اگر چاپ و انتشار مطلب غیرقانونی را یک نوع فعالیت زیرزمینی بدانیم، ادبیات زیرزمینی در چه موقعیتی است؟ به زعم شما مخاطب جدی ادبیات تا چه اندازه میتواند با این ادبیات ارتباط برقرار کند؟
- احمد طباطبایی: ادبیات زیرزمینی به معنای چاپ و انتشار دست کوتاهی دارد. مگر چند درصد از مخاطبین ادبیات در سرتاسر کشور به دستِدومفروشیها و افستفروشیها دسترسی دارند؟ به واقع درصد ناچیزیست و مخاطبان باید با ممارستی مضاعف به جستوجوی کتابهایی از این دست بپردازند. اما فعالیت زیرزمینی به مفهوم جدید آن که عبارت است از به کارگیری فضای مجازی میتواند راهبردی کاراتر برای این دست از فعالیتها باشد.
- میثم شریف: فعالیت ناشران برخوردار از بودجههای خاص را چگونه ارزیابی میکنید؟ به طور مشخص در حوزهی شعر، تا چه اندازه این فعالیتها موفق بوده است؟
- احمد طباطبایی: بگذار در رابطه با این پرسش و پرسش پیشین یک قاب تصویری پیش روی خوانندگان قرار دهم. محمدرضا حاجرستمبگلو از غزلسرایان بزرگ روزگار ماست. او کتابها و سیدی دکلمهی شعرهایش را به صورت زیرزمینی منتشر نموده است. به یاد دارم در نمایشگاه کتاب چندین سال پیش، کتابهایش را که خود به صورت شخصی چاپ نموده بود، در کیفی به دوش میکشید تا به مخاطبین احتمالی در نمایشگاه عرضه کند و البته دیری نگذشت که برخورد امنیتی با او آغاز شد. به اختصار بگویم، حاجرستمبگلو که پیش از حکم نهایی دادگاه و کوچ اجباری به ترکیه، تجربهی حبس در زندان رجاییشهر را از سر گذرانده نقل میکند در کتابخانهی زندان هیچ کتاب شعری یافت نمیشد مگر چندین جلد از کتابهای فاضل نظری.
- حال این تصویر را تجسم کنید که دو شاعر از دو سوی متقابل کجا در یک قاب قرار میگیرند؟ اولی غزلسرایی برجسته، پیشرو و مستقل که به شکل زیرزمینی فعالیت کرده است و دومی غزلسرایی غیرخلاق، حکومتی و تبلیغاتچی که کتابهایش با بهترین کیفیت کاغذ و جلد و طراحی و با نازلترین قیمت به شکلی فراگیر به فروش میرسد، به نهادهای مختلف عرضه میگردد و در این دوران بحران مخاطب، به چاپ چهل و پنجاه میرسد.
- بله، گویا تزریق بودجه به ناشران خاص تأثیرگذار بوده است. وضعیت تأسفآور شعر امروز به خوبی این موضوع را نشان میدهد. لاجرم از نظر مخاطب عادی شعر هم این موضوع تأثیرگذار است.
- همین که من باید بعد از نام حاجرستمبگلو بگویم غزلسرا و نام فاضل نظری را بدون توضیح ذکر کنم به این معناست که اطمینان ندارم که اولی -با آن که بهمراتب شاعر استخواندارتری است- در سطح متناسبی شناخته شده باشد اما نفر دوم را اغلب شعرخوانان میشناسند.
- اما بگذار در انتها بگویم که گمان میکنم این وضعیت رفتهرفته تأثیرش را از دست خواهد داد و میتوان به آینده امیدوار بود.
میثم شریف: در طول سالها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازهی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
- احمد طباطبایی: از احساس من میپرسید، پس پاسخ جنبهای شخصی دارد. باید بگویم که من به شخصه از مشاهده یا اطلاع از وضعیت هنرمندان تبعیدی بسیار اندوهگین میشوم و برایم حسرتی دوچندان ایجاد میکند. از یک سو، آنها از ابتداییترین حقشان برای زندگی در سرزمین مادری و فعالیت هنری در آن محروم ماندهاند و از دیگر سو، ما از چشمههای روشن ذهن و ضمیرشان محروم ماندهایم و این مجال مغتنم معاصر بودن با آنها را بیهوده از کف میدهیم. گویی همزمان هم در زمانهی آنها زیستهایم، هم نزیستهایم! بسیار حسرتبار است بشنوید شاهرخ مسکوب که پژوهشگری بیبدیل بوده است عمر خود را در تبعید به کار در عکاسی خواهرزادهاش برای امرار معاش بگذراند. حسرتبار است رضا براهنی که در شعر و نقد ادبیات معاصر دورانساز بوده است، در انزوای کانادا بنشیند و سلول به سلول مغزش را در احتضار طولانی آلزایمر از دست بدهد. اندوهناک است شهرنوش پارسیپور پس از یک عمر فعالیت هنری در گوشهای از دنیا ویدئو پر کند و تقاضای گلریزان مجازی برای تأمین هزینهی مسکن داشته باشد. اندوهناک است بهرام بیضایی که نمایشنامهنویسی گرانسنگ است در عوض به اجرا در آوردن نمایشهایش در بزرگترین سالنهای ایران برای مخاطبان اصلی آثارش، در فضای محدودی در آنسوی آبها به فعالیت بپردازد. حسرتبار است که پرویز صیاد دوران پختگی فیلمسازی خود را در گیرودار مشکلات غربتنشینی به پیری برساند. اندوهناک است اسفندیار منفردزاده که آهنگسازی برجسته بوده است، دست از کار کشیده باشد و بگوید تمام این سالها جز خواب ایران هیچ خوابی ندیده است.