پایگاه خبری / تحلیلی نگام، اسماعیل پیرهادی، متولد فروردین ماه 1370 و فارغ التحصیل رشته ی نوازندگی سازهای ایرانی است. همچنین او دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ی اتنوموزیکولوژی در دانشگاه هنرهم هست. پیرهادی در معرفی خود میگوید : ” درزمینه های تدریس کنکور هنر، تدریس ساز تخصصی دردانشگاه و آموزشگاه ها، نوازندگی وکنسرت درپروژه های داخلی و درزمینه ی بین الملل هم ارایه ی متد درمانی موسیقی برای کودکان اوتیسم، دردانشگاه استنفورد سال 2017 را درکارنامه ی خود دارم.”
- او که درحال حاضر دربخش عملی، به ضبط آلبوم موسیقی مشغول است، در این مصاحبه میهمان من است تا درباره حرفهاش و آنچه که در فضای موسیقی ایران در جریان است گفتوگو کنیم.
میثم شریف: با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی مردم، هنر و به طور مشخصتر موسیقی چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید ؟ آیا هنر می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
اسماعیل پیرهادی: به طور کلی اگر انقلاب اسلامی در مرحله ی اول و جنگ ایران وعراق درمرحله ی دوم را دو نمونه از کنش و واکنش سیاسی بدانیم، هنر در دو مرحله ی تاثیر گذار و تاثیر پذیر ایفای نقش داشته است. اصطلاحاتی همچون ادبیات انقلاب، ادبیات جنگ، سینمای انقلاب و سینمای جنگ، نشان از تاثیر پذیری هنر نسبت به امر اجتماعی است. چون در حیطه ی تخصصی مثالهایی بارز در تاثیر گذاری وتاثیر پذیری دارم، و ادامه ی صحبت را معطوف به موسیقی خواهم کرد. ظهور پدیده ی موسیقایی چاووش بارزترین مثال ممکن در تاثیر گذاری و تاثیر پذیری در زمان حیات خود است. این گروه که متشکل از سرآمدان باتجربه درزمینه ی موسیقی بوده در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با انتشار موسیقی هایی که ازحالت هتروفون و کلاسیک تر خود خارج شده و به دنبال شگفتی و حرف نو در ساختار و همراه با مضامینی شعارگونه و مردم پسند درمحتوا خود را معرفی می کند.اگر این دخالت را دخالت هدایت شده و سفارشی (به علت نبود منابع مکتوب در اثبات) ندانیم نقش هنر به طور خاص بارز می شود. در درجات پایین تری به لحاظ تکنیک نیز این پدیده قابل مشاهده است و مثال های آن گلریز، آهنگران، رویگری و .. هستند. بر اساس نظر شخصی نقش هنر درپیشبرد اهداف سیاسی(منظور آن دسته از اهداف که به مردم مربوط است) در تغییر هیات آن اهداف است. برای گرایش مخاطب به عاشقی ایجاز درگفتار باتوجه به ریشه ی فرهنگی ایران کارآمدترازبیانیه های متفاوت است. به چند مثال زیر برای روشن شدن بحث دقت فرمایید:
باید عاشق بشوی و این مساله بسیار مهم است در مقابل ، “عاشق شو ار نه روزی کارجهان سرآید “
یا این مثال که ما برای تغییر شرایط به کارمشترک نیاز داریم درمقابل ، “همراه شو عزیز، تنها نمان به در کین درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی شود.” همانطور که عرض کردم نقش موسیقی در افزایش میزان تاثیر تفکر به شدت بارز است .خواه این تفکر سالم باشد با محتوای درست موسیقایی خواه تفکری مسموم و کاملا حهت دار با محتوای کاملا سخیف.
میثم شریف: با این توضیحاتی که دادید، هدف از موسیقی چیست؟ چه مرزی میان موسیقی، سیاست و اجتماع وجود دارد؟
اسماعیل پیرهادی: تعیین هدف برای امر انتزاعی موسیقی درحد سواد من نیست، چرا که برای کلی گویی یا نگاه انتالوژی به پدیده ی موسیقی اجماع علوم لازم است و تنها میتوان پیرو نظرات فلاسفه در این زمینه بود.اما به طور مشخص در رد نظریات متعدد و سطحی اکثر همکارانم باید بگویم برای صحبت از این مقوله تسلطی کامل برتاریخ موسیقی نیاز است. در هیچ کجای تاریخ موسیقی همراه با تاریخ هنر، نگارش نشده و نمی شود و این دلیلی بر اثبات گفته ی اولم است. شاید بتوانم لیستی از شعارها که جدید هم نیستند و ریشه ی تاریخی دارند بیاورم مثل هنر برای هنر یا امروزی تر :هنر برای صلح ،هنر برای برابری ،هنر برای آزادی و یا… که هیچکدام از این شعارها و کلی گویی ها هدف هنر را نمایان نمی کند به نظر شخصی خود شعار هنر برای تجارت بسیار مناسب تر از دیگر عناوین برای جریان هنر امروزی است! اما در نظری کاملا شخصی باید بگویم هنر نوعی از دیدگاه زیبایی شناسی به هستی است و اگر هدفی برای غایت آن مشخص کنم آن هدف رسیدن به آگاهی فرهنگی است.این آگاهی فرهنگی همان سپری است که زاویه ی دید نسبت به مسایل هستی دارد و به راحتی مورد تجاوز قرار نمی گیرد. درجواب قسمت دوم سوال مشخصا مرز بندی ای نیست چرا که تمام این پدیده ها امر اجتماعی هستند و با نگاه تاریخی و معرفت شناسی میتوان در دوره های متفاوت میزان درگیری کمرنگ یا پررنگ حوزه ی موسیقی با سیاست را دید. درانتها باید ذکر کنم که معمولا سیاست ورزی ابزار می خواهد واگر دست به موسیقی شود شاید هیچ صلاحی برای مقابله با آن نشود یافت مگر خود موسیقی!
میثم شریف: موسیقی فولکلور اقوام مختلف ایرانی در مقایسه با موسیقی جهانی در از منظر موسیقایی در چه وضعیتیست؟ آیا شما در کارهایتان از این موسیقی بهره میبرید؟
اسماعیل پیرهادی: رشته ی تحصیلی اتنوموزیکولوژی با همین دید مقایسه و تطبیق شروع شد اما نه با نگاه مثبت بلکه از دید منفی مطالعه ی موسیقی اقوام بدوی. با گذشت زمان مشخص شد که باید درمورد موسیقی اقوام محتاط تر بود چراکه ریشه ی کهن تر و بعضا ساختارمند تر از موسیقی غرب دارند. از این رو مقایسه جایگاهی ندارد و موسیقی امروز پیوند خورده با مسایل دیگر و در دل فرهنگ خودش بررسی می شود. با توجه به اینکه خودم لر هستم باید بگویم با عشق به موسیقی تمام رزمینم نگاه می کنم و تا جایی که در سواد و توانم باشد در ساخت و پرداخت موسیقی از موسیقی اقوام بهره می برم. فقط برای اخطار عرض کنم که جریا نهای فعلی درزمینه ی موسیقی اقوام بدور از اصالت و صرفا جهت تجارت در حال پیگیری هستندو به سختی میتوان کار اصیلی در این زمینه دید چرا که نظام سرمایه داری ارزش گذاری تعریف شده ای برای این چندملیتی و اصالت گریزی دارد.
میثم شریف: شاید هدفگذاری برای هنر، بسیار خطرناک به نظر برسد، اما همانطور که میدانیم هنرمند، بدون هدفگذاری شاید دچار لغزشهایی بعضاً همراه با تفکر حاکم بشود؛ برای اسیر این لغزشها نشدن شما چه راهکارهایی را مناسب میدانید؟
اسماعیل پیرهادی: اول از هرچیز باید ببینیم آیا خود من از این لغزش ها مبری هستم یا خیر. اگر منظورتان جهت گیری مشخص هنرمندان همراه با سیاست گذاران است باید بگویم ارتزاق همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهدو منکر این نیستم که کلونی ها و پروپاگاندای رسانه ای در زمینه ی حمایت و انتشار آثار هنری داریم. باید بگویم هنرمندان بسیاری از این پست و مقام های تجاری ولی آدم خفه کن! سرباز زده اند که اکثرا در فقر و تنگدستی از دنیا رفته یا ناشناسند مگر برای اهل فن. بامرور آثار این بزرگواران و اندیشه های آنان میبینیم که یا مسیر ارتزاق آنان متفاوت بوده یا اگر به همین واسطه گذران زندگی میکردند دارای اندیشه ای ریشه دار به حرفه ی تخصصی خود بوده اند. بالاتر عرض کردم که آگاهی فرهنگی سپر محکمی در برابر این نوع از لغزش هاست.
میثم شریف: اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد می کنید؟ آیا سانسور و محدودیت های اعمال شده در این سال ها بر هنرمندان موفقیت آمیز بوده است؟
اسماعیل پیرهادی: سانسور بحث امروز و دیروز نیست. از گذشتهی ایران تا کنون، عموم شعرا سفارشی مینوشتند و برای اینکه حاکم وقت، خشمگین نشود دو پهلو حرف میزدند. موزیسنها در دربار بودند و برای رضایت حاکم هرآنچه باب پسندش بود می زدند. به طور کلی، این رک نبودن چیز عجیبی است. به گمان شخصی در لحظه ای که هنرمند تصمیم می گیرد باوجود سانسور کار کند یا حرف مهمی دارد که تلاش در فهماندن آن دارد یا عقده ی دیده شدن تحت هرشرایطی! دراکثر مواقع عموم فعالان دسته ی دوم هستند. مگر چندتا کیارستمی و پناهی و امثالهم به خود دیدیم؟ اگر در بعضی از آثار هنری میبینیم که با وجود سانسور شاهکاری خلق شده فقط درباب فنی نیست یعنی آن هنرمند صاحب اندیشه یا پیرو اندیشه ای خاص است که با ابزار هنر ابراز می کند. برای قسمت دوم باید بگویم آیا تعریف ما از موفقیت یکسان است ؟ اگر ورود به مارکتینگ مد نظر شماست بله موفق بوده اند اما اگر تاثیر گذاری فرهنگی و افزایش آگاهی جمعی مد نظر است گمان نمیکنم. علت موفقیت این دسته از آثار به همان اندازه مشخص است که وقتی به کودکی بگوییمچاقو غیر مجاز است بیشتر به آن سمت میرود و چه بسا تزریق اندیشه هایی آگاهانه که در این سانسور اتفاق نیفتاده !
میثم شریف: برای مخاطبان موسیقایی امروز، شاید متر و شاقول مشخصی وجود نداشته باشد. برای اینکه سوالم را روشن تر باشد، آن را اینطور مطرح میکنم. برای شما که سر و کارتان با موسیقیست؛ پیش آمده است که زمانی با هنرمند روشنگری همراه شوید که حالا همان موزیسین یا هنرمند با ضیافتهای دولتی و حکومتی همگام شده باشد؟ برای نمونه محمود دولت آبادی زمانی سعی میکرده نویسنده مستقلی باشد و نمونه آثاری که بنویسد همسو با تعهد اجتماعی و سیاسی باشد. همین رمان کلیدر یکی از همین کارهاست که در زمان استقلالاش نوشته است. در دنیای موسیقی ایران شما این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
اسماعیل پیرهادی: از نام بردن صرفه نظر میکنم اما متاسفانه جواب بله است. بگذارید مثال جالبتری بزنم .خاطرتان هست گفتم هنرمندانی ناشناس میمانند مگر برای اهل فن؟! به همین دلیل ضیافتی نبودن ما دولت آبادی را مثال میزنیم و امثال نجدی، گلشیری، هدایت، ساعدی و… را کمتر میشناسیم. درموسیقی هم همینطور است. اگر به شما بگویم پرویز مشکاتیان، عطا جنگوک و چه بسیاری از این دست آنگونه که شایسته ی ایشان بود نزیستند بیراه نگفتم.درهمین زمان همقطارانایشان درمسند قدرت های مناسبتی و ضیافتی بودند و اینان در خانه! امروزه که این ماجرا به شدت پررنگتر شده است. مجوزها برای تاجران است، شهرت برای بردگان بی هویت موسیقی و کسانی که فقط تسلط ابزاری محدود و قانع کننده ای برای تصمیم گیرنده و مخاطب عام دارند. بحث امروز فقط هم سو بودن با مسایل سیاسی نیست بلکه مفید بودن و پرفروش بودن برای تقویت اندیشه های سیاسی است. بحث ضد فرهنگ بودن و به نام هنر دست به قتل عام هنر زدن است. باور کنید زور هیچ کس به هنرمند نمیرسد مگر هنرمند دیگر! هرآنچه اتفاقات درجریان است و مسیر ناهموار ، این ماشین تحت کنترل هنرمندانی بی ثبات و خود فروخته و بله چشم گوی برده ی قدرت است.
میثم شریف: اگر انتشار آثار غیرقانونی را یک نوع فعالیت زیرزمینی بدانیم، موسیقی زیرزمینی در چه موقعیتی است؟ به زعم شما مخاطب جدی موسیق تا چه اندازه می تواند با این این نوع کارها ارتباط برقرار کند؟
اسماعیل پیرهادی: اول از هرچیز باید بگویم زیرزمین برای من یک معنا دارد و آن هم فیلم کاستوریکا است. این که هر خلاف جهت حرکت کردنی را غیر قانونی بدانیم مخالفم چرا که هرچه یک قانون محدود تر باشد مانیفست های بیشتری درعلیه او شکل می گیرد. ما درمورد موسیقی صحبت می کنیم نه ساختن فیلم پورن ! گاهی می شنوم که نوازنده ی زن از صحنه پایین کشیده میشود! این بدان معناست که اگر زن روی صحنه جایی ندارد می شود برای او زیرزمینی بودن را تعریف کنیم. منتها جریان های زیرزمینی ای نظیر نجفی هیچ ربطی به خاص بودن ندارد و استفاده ی ابزاری از شرایط اجتماعی و پنهان شدن زیر این عنوان است. مگر نه اینکه امروزه طراز اول ترین ها دارند راک میخوانند؟ مگر مخاطبان در طول کنسرت عاشق سوپر مدل های مصنوعی نمی شنوند و نمی رقصند؟ پرسیدید در چه وضعیتی است ؟ در وضعیت پادشاهی! داستان همان کودک و چاقو است. مخاطب جدی موسیقی اصطلاح جالبی است. درمواجه با موسیقی یا خواص هستید یا عوام. اگر خواص هستید فقط از این جهت که به لحاظ فرمال بر ماجرا تسلط دارید و اگر عوام هستید فقظ از این بحث دورید و این هیچ ربطی به درک و دریافت شما از یک اثر هنری ندارد مگر اینکه درگیر فرم باشید. محدودیت کم نیست.. زن ها چه برای خواندن چه نواختن مجاز نیستند، رپرها همینگونه، جزیست ها هم همینطور. ژانرهای از راک هم درگیر مجاز یا غیرمجاز بودن هستند. این همه منع قطعا شما را به زیر زمین سوق میدهد.روی زمین مانده برای هنرمندانی که بدرد میخورد و زیر زمین هم فرصت مناسبیست تا تخم عمیق اندیشیدن را با تزریق همین دغدغه های سطحی نظیر فحش دادن به ممیزی ها و امثالهم پر کنیم. هرچند مثالهای زیادی برای گروه های بسیار خوب در این ژانرهای گفته شده میشناسم که زیر زمینی بودنشان برای استفاده ی تجاری از ممنوعیت نیست و واقعا دغدغه مند هستند. من فقط سوال پرسیدم و از گزاره ی ارزشی برای مقایسه اسفتاده نکردم. درجمع بندی میگویم مخاطب جدی و شوخی نداریم… . همه جدی هستند، یعنی باید باشند! فارغ از این تقسیمات رو و زیر، اصل باید افزایش آگاهی فرهنگی باشد نه استفاده از شرایط متشنج برای سود بیشتر.
میثم شریف: در طول سال ها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازه ی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
اسماعیل پیرهادی: بر هیچ کسی پوشیده نیست که نسل گذشته درموسیقی در سطح بالاتری به لحاظ فرمال نسبت به فعالان امروزه ی موسیقی در زمینه ی موسیقی مردم پسند بوده اند. در زمینه ی محتوا صحبت به درازا می کشد. مسلما تجربه ی کیفیت بالاتر انتظار مخاطب را در مطالبه بالا می برد. احساس شخصی من اینست که گویی ورود افراد متخصص و تجربه پس داده که عموما در خارج هستند اگر به ایران میسر شود این تقسیمات رو و زیر از بین می رود. تقسیمات که از بین برود تجارتی در کار نیست چون مردم برای رفتن به هر کنسرت و تخلیه انرژی دیگر وقت نمی گذارند چون بالاترین کیفبت را خواستارند. علت فرهنگی پررنگی در این منع نیست مگر آن دسته از فعالان که آهنگسازیشان با توجه به ساختار موسیقی ایرانی بوده که خب چون در قید حیات نیستند عنوان کردم خیلی علت فرهنگی پررنگی ندارد و بیشتر تجاری است.