پایگاه خبری / تحلیلی نگام؛ حسین کسروی ، شاعر و روزنامه نگار ازشهر انزلی گیلان است. او در معرفی خود میگوید : دو کتاب شعر به چاپ رسانده ام که از کیفیت کارهایم راضی نیستم. اصلا کاش در این وضعیت نشر و انتشارات کتابی چاپ نمیکردم. حقیقتا پششیمانم…
مصاحبه کننده: حامد تقوی
معمولا کسانی که سیستم آموزشی ایران را دست کم تا دوران دبیرستان تجربه می کنند، وقتی از آنها درباره ادبیات پرسیده میشود، در خوشی از شاعر و شعر و ادبیات ندارند. به نظر شما ریشهی این بی علاقهگی در کجاست؟
بله؛ متاسفانه سیستم آموزشی ایران کاری با دانش آموزان میکند که از ادبیات و هنر دور بمانند. عملا هیچ مسئلهی هنری حتی به صورت مختصر هم تدریس نمیشود. ادبیات، موسیقی، نقاشی، فیلمسازی با عکاسی، هیچ کدام در دروس مدرسه وجود ندارد. کتابهای درسی ادبیات به طوری تنظیم شده اند که تنها متون کهن را به مخاطبان ارائه دهد؛ آن هم نه به طور جذاب. مدس ها تخصصی در زمسنهی درسی ندارد. گاها دانش آموزان تخصص درسیشان از مدرس بیشتر است.
با این حساب نباید انتظار داشت افراد علاقهای هم به هنر و هنرمندان داشته باشند. واقعا جای تاسف است.
همانطور که میدانید، شعر امروز ما پیوند چندانی با جامعه ی زمانهاش ندارد، از منظر جامعهشناختی چه دلایلی میتوان برای این گسست یافت؟
این روزها همه چیزدست به دست هم داده است تا ادبیات هنر اصیل در این سرزمین رشه کن بشود. از زندان هنرمندان تا سانسور . از فضای بی در و پیکر مجازی تا کتابهای سیستماتیک انتشار یافتهی حکومتی. از کتابهای درسی تا مدرسان مدرسه و دانشگاه همه با هم به اتفاق نظر رسیده اند هنر را نابود کنند.
عامل گسست را همین عوامل میدانم. البته ریشه تمامی اینها از سمت قدرتها هستند. اراده ای که بر کلیت سیستم حاکم شده است. چاره ای به غیر از مقاومت نیست. باید خلاف جریان نوشت . خلاف ضد هنر کار انجام داد. وگرنه به زودی شاهد اتقراض هنرمندان خواهیم بود.
فعالیت کانون نویسندگان ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا دستاوردی در راستای مقابله با سانسور داشته است؟
همهی مفاهیم رنگ باختهاند. دیگر کسی دلش برای آزادی و آزادگی نمیسوزد. حمایت از آزادی آمیخته با نیتهای شخصی است. کانون نویسندگان هم در این میان از این موضوع مستثنی نیست. صداقتی در کارها نمانده. دیگر کسی با عشق دل به کار نمیدهد. همه اعترضها به فضای مجازی کشیده شده. هیچ عمل دیگری ندارند. کل کارشان بیانیه دادن در اتفاقات است. اصلا به نظرم کانون نویسندگان را جمع کنند و به جایش درخت بکارند مفید تر است. هر چقدر سرکوبها بیشتر میشود، دوستان ما هم سازششان با وضعیت بیشتر میشود. از کانون نویسندگان ایران نا امیدم.
متاسفانه در ایران، منحانی تلاشهایی که سید جعفر پیشوری در تبریز انجام داد و هر چند که به موفقیت نرسید، زبان مادری در سیستم آموزشی جایگاهی ندارد. از منظر شما این موضوع چه آسیبی میتواند در فرهنگ ادبیمان داشته باشد؟
زبان، بازتابدهندهی فرهنگ مردمی است که به آن زبان سخن میگویند، نمایندهی هویت آنهاست و دنیای آنها را تشریح میکند. زبان مادری و هویت رابطهای تنگاتنگ دارند..
در ایران قومهای گوناگونی زندگی میکنند که هر یک زبان و فرهنگ خاص خود را دارند. حق آموزش زبان مادری برای قومهای مختلف این کشور ظاهرا به رسمیت شناخته شده، اما این کار از حمایت کافی و موثر دولت برخوردار نیست. لمبرت مینویسد که فراگیران زبان دوم همزمان که شروع به از دست دادن مقداری از وابستگیها به فرهنگ بومی خود میکنند، نوعی احساس تاسف و سرخوردگی را تجربه میکنند.