پایگاه خبری / تحلیلی نگام، فرزاد پورمفید، داستان نویس و متولد ۱۳۶۸ است . در تهران زندگی میکند و دانشجوست. پورمفید در معرفی خود می گوید ” شاید تنها کسی که از همان کودکی من را برای نوشتن مجاب میکرد پدرم بود. قدرت نوشتنم را مدیون تشویق های پدرم و کلاس های داستان نویسی آقای جمالی هستم” . همچنین او یک مجموعه داستان هم با عنوان «دور ، نزدیک» دارد که به صورت اینترتی منتشر کرده است. . فرزاد پورمفید در این مصاحبه میهمان من است تا درباره ادبیات و دنیای هنر گفتوگو کنیم.
مصاحبه کننده: حامد تقوی
با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی مردم، هنر و به طور مشخصتر ادبیات چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید ؟ آیا هنر می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
- شاملو سالها پیش در جواب به سهراب سپهری گفته بود ترجیح میدهم هنر به جای اینکه آرامبخش باشد، خصلت بیدار کنندهای داشته باشد. همین یک جمله را می توان سرلوحه هنری و زندگی من دانست. من هم به تقلید از شاملو همین جمله را در جواب سوال شما تکرار میکنم. و اضافه میکنم که اگر از هنرمند تفکر انتقادی را بگیرید چیزی برای اضافه کردن به جهان نخواهد داشت.
آیا هدف ادبیات روشنگریست؟ چه مرزی میان ادبیات و سیاست و انتقاد وجود دارد؟
- بله ادبیات متعهد همچون شعمی در تاریکیست. هرچند کوچک و کم نور اما غنیمت است. این مرزبندی قطعا در فرم بیان محتواست. هنر یا ادبیات با امکانهایی که در اختیار دارد میتواند راهبردی تر به این عمل بپردازد. شاید هم بتواند ایمانی در مخاطب ایجاد کند که این امکان را تنها در هنر میتوان جستجو کرد.
شاید هدفگذاری برای ادبیات، بسیار خطرناک به نظر برسد، اما همانطور که میدانیم نویسندهی ادبیات، بدون هدفگذاری شاید دچار لغزشهایی بعضاً همراه با تفکر حاکم بشود؛ برای اسیر این لغزشها نشدن شما چه راهکارهایی را مناسب میدانید؟
- بله همینطور است. اما منظور از شما هدفگذاری چیست. اگر منظور از هدف ، همان سفارشی کار کردن باشد، طبیعتا مخالف این هدف گذاری ام.
- هر هنرمند، از آثاری که تولید میکند هدف مشخصی دارد. اگر این هدف سر و سری با حاکمان و قدرت به دستان داشته باشد این هنر خالی از هر گونه شرافت هنری ست.
- هنرمند واقعی کسی که از به نمایش گذاشتن هنرش در پی کسب مقام، قدرت یا هر زد و بندی با حکومت نباشد.
- همین و بس.
همانطور که میدانیم در ایران، متاسفانه زبان مادری در سیستم آموزشی جایگاهی ندارد. از منظر شما این موضوع چه آسیبی میتواند در فرهنگ ادبیمان داشته باشد؟
- من زبان مادریام فارسیست. نمی توانم در این مورد اضهار نظر کنم. اما این حق مسلم هر شخصیست که بتواند به زبان مادری اش آموزش ببیند، بخواند و یا بنویسد. هر کسی که با این موضوع مخالفت کند حتما از معرفت انسانی بیبهره است.
- واقعا حیف است که برای یک ایرانی ساکن مثلا اصفهان، یادگرفتن زبان انگلیسی بهمراتب در دسترستر و شدنی تر از یادگرفتن مثلا کُردی است. در کنار آموزش یک زبان عمده بینالمللی، باید میشد در مدرسه یاد بگیریم دستکم بتوانیم به یکی دو زبان رایج در ایران، یک احوالپرسی و چاقسلامتی کنیم.
اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد می کنید؟ آیا سانسور و محدودیت های اعمال شده در این سال ها بر هنرمندان موفقیت آمیز بوده است؟
- دستگاه سانسور ضربه مهلکی بر روحیه هنرمندان و نویسندگان میگذارد. از کودکی یاد گرفتیم خود واقعی مان را نسان ندهیم یا با چهره ای پوشیده از نقاب در ملا عمموم ظاهر شویم. تمام این مسائل را در جهت عملکرد سانسور میبینم.
- اما دنیای کنونی در نهایت اینگونه مسائل را از خود پس خواهد زد. همانطور هم که امروزه میبینیم با فضای مجازی بخشی از این موضوع حل شده است. هر چند آن پس زمینه های سانسور در وجودمان ته نشین شده است.
- پیشنهاد من تن ندادن به دم و دستگاه حکومتی برای انتشار است. استفاده از اینترینت در این باره آغازگر مبارزه با سانسور است.
برای مخاطبان ادبیاتی امروز، شاید متر و شاقول مشخصی وجود نداشته باشد. برای اینکه سوالم را روشن تر باشد، آن را اینطور مطرح میکنم. برای شما که سر و کارتان با ادبیات است؛ پیش آمده است که زمانی با نویسندهی روشنگری همراه شوید که حالا همان نویسنده با ضیافتهای دولتی و حکومتی همگام شده باشد؟ برای نمونه محمود دولت آبادی زمانی سعی میکرده نویسنده مستقلی باشد و نمونه آثاری که بنویسد همسو با تعهد اجتماعی و سیاسی باشد. همین رمان کلیدر یکی از همین کارهاست که در زمان استقلالاش نوشته است. شما چطور ارزیابی میکنید؟
- بله ، تجری جالبی نیست. اما بوده اند کسانی که روزگاری از تعهد حرف میزده اند و حالا دم خور سانسورچی شده اند. حکومت کارش همین است. هنرمندان جامعه صدای مردم هستند. با کشاندن آنها به ورطه خودشان( حکومتی) یک جور میخواهند صدای مردم را خفه کنند.
- در مورد دولت آبادی نظری ندارم و برایش متاسفم.
در طول سال ها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلف به خارج از کشور کوچ کردند، و بنا به دلایلی اجازه ی بازگشت به کشور ندارند. شما چه احساسی نسبت به این ماجرا دارید؟
- در این سالها بسیاری از دوستانم مجبور به تبعید اجباری شده اند. این تبعید برای منی که همفکرهایم، دوستان و عزیزانم در کنارم نیستند تلخ و آزار دهنده ست.