پایگاه خبری / تحلیلی نگام، نعمت مرادی در سال۱۳۶۰ در شهرستان هرسین (ازتوابع استان کرمانشاه) متولد شده است. همچنین او در حال حاضر مقیم تهران است . ” نعمت مرادی ” در معرفی خود میگوید: ” در دانشگاه شهید بهشتی کارمند هستم. ازمن تا کنون پنج مجموعه شعربه نام های پدر،مادر،هرسین، طعم عاشقانه و “دختران سپیدار” و دو مجموعه داستان به اسم “باجی” از نشرهشت و “طعم گل های پریوش” از نشرمایا منتشرشده است . ازمن بیش از صد نقد مکتوب در روزنامه آرمان شهروند ابتکار اطلاعات اعتماد بهار و…..منتشر شده و با ماهنامه ی کارنامه سخن وگلستانه و سایت های چوک طغیان اونگارد پیادرو کردانه شهرگان مرور مد ومه تبیان هنرلند آفتاب بلوط و…همکاری داشته ام. همچنین با خبرگزاری ایسنا، ایبنا، مهر، ایلنا، کردپرس، آنا ایمنا، تیتربرتر،آرتنا و…..سابقهی همکاری داشته ام . هم اکنون هم درحال نوشتن مجموعه داستان جدیدم می باشم . رونمایی مجموعه شعرجدیدم به اسم “دختران سپیدار” قراراست بیست وهفت خرداد ساعت پنج عصر درشهرستان شهریارواقع درفرهنگسرای استاد شهریاربرگزارشود.
نعمت مرادی در این مصاحبه میهمان من است و در باره ی سوالاتی که از پیش طراحی کرده ام، همراهیام میکند.
مصاحبهکننده: میثم شریف
- با التفات به وضعیت فعلی ومشکلات اقتصادی مردم، هنروبه طورمشخص ترادبیات، چه رابردی می تواند دراین راستا داشته باشد؟ آیا هنرمی تواند نقشی درپیشبرد اهداف سیاسی واجتماعی داشته باشد؟
اگرادبیات چه به شکل مستقیم وچه به شکل پنهان وغیرمستقیم دریک جامعه نتواند به صورت دقیق به همه ی مسائل اجتماعی وانسانی یک جامعه بپردازدنمی تواندزیستی همگون داشته باشد دراین صورت است که تیراژکتاب ها به پایین ترین سطح خودمیرسد وادبیات درپارامترهای بعدی کم کم جای خودرا برای مخاطب به چیزهای دیگری میدهد. ونقش ادبیات ووجع مشترک آن می شودهمان فال های حافظ درشب یلدا برای ازدواج دختران وپسران بخت برگشته .ازاین رومی توان درجوامع غربی عبارت روشنتر، “نوشتار” را ميتوان نهايي ترين جلوة تأثير و تاثرات نظام چندگانه در متن ادبي دانست. از اين رو شايد تلاش براي درك عميقتـر آن از يكـسو، و اسـتناد بـه آن بـراي تبيين ژرفتر روابط ميان نظام ادبي و نظام اجتماعي از سوي ديگر، گامي به جلو می باشد . فرایند ونگاه زیستی ووجه مشترک ادبیات واجتماع شاید درادبیات کلاسیک ما آن هم به صورت نسبی شکل بهتری داشته است .اما این فراینددراروپا مثلا با نوشتن رمان ژرمینال توسط امیل زولا آن وجوع مشترک وآن فرایندادبیات واجتماع ونقش وتاثیرهردوبرهم را خاطره مشترک انقلاب کارگری درفرانسه وانگلستان می دانندوتاثیریک رمان ونقش کلیدی آن برای به وجودآوردن وآگاهی دادن به توده های مختلف اجتماع وتاثیرآن براجتماع وحتی وضع کردن قانون کارگری وحق وحقوق وحتی بیمه . ازاین رو نقش یک نویسنده وشاعررا وحتی سبک نوشتاری بایدبراساس ضرورت درآن جامعه شکل بگیرد.خیلی ازسبک های نوشتاری دراجتماع هیچ زیست مشترکی نمی کند وبه کل، بخاطرهمان عدم تاثیرگذاری وبه بیراهه رفتن ،کم کم ازیاد می رودوچیزی را ازخودنه بجای نمی گذارد و درخاطره جمعی واجتماعی هم هیچ گونه جایگاهی پیدا نمی کند .
- آیا هدف ادبیات روشنگری است؟ چه مرزی بین ادبیات وسیاست وجود دارد؟
گورکی: (از خود پرسیدم واقعا مبشر چه رسالتی هستم؟ آیا چنانکه مینمایم، هستم؟ چه میتوانم به مردم بگویم؟ همانهایی را که دیگران مدتها گفتهاند و همچنان میگویند و مستمع هم دارند و هرگز هم کسی را از آنچه هست به من نزدیک نمیکند؟ آیا حق دارم چیزهایی را که به آنها عمل نمیکنم تبلیغ کنم؟ اگر راهی مخالف آن عقاید اختیار کنم آیا مفهومش پشت کردن به آنها نیست؟ پس به این آدمی که پهلوی من و با من نشسته چه جوابی باید بدهم؟
به نظرمن که آیا هدف ادبیات لزوما بایدروشنگری باشد چیزی مطلق نیست . این بستگی به روند زیست وساختارتفکرنویسنده ویا شاعردارد. آیا مطلقا ما نویسنده ها یا شاعرها به تمامی چیزهای که درطول زندگی مان می نویسیم پایبندهستیم. آیاانطور که می نویسیم همانطورهم زیست می کنیم.من محسن مخملباف را برایتان مثال می زنم . آیا آنطورکه اوایل انقلاب فیلم می ساخت الان هم همانگونه است. قرن نوزدهم در فرانسه عصر بی ثباتی و تغییرات عمیق سیاسی و اجتماعی بود. در همان زمان تغییرات اجتماعی و تکنولوژی باعث تحول جامعه فرانسه شد که رمان را نیز متأثر نمود. نویسندگان بیش از پیش در مسایل اجتماعی و بخصوص سیاسی احساس مسئولیت می کردند. یکی از این نویسندگان امیل زولا بود که با اعمال،رفتار و آثار خود در مسایل مذکور نقش فعالی داشت. او همواره در کنار ستم دیدگان بود و در جمع جمهوری خواهان مخالف امپراطوری قرار داشت . زولا با آثارش “در عین حال که خوانندگان بورژوازی خویش را ناگزیر ميساخت تا با زندگی آشفته ونکبت بار طبقه کارگر آشنا شوند، کارگران را نیز با وضع رقت بار طبقه خویش بیشتر آشنا ميساخت، پس نویسنده ای شبیه زولا توانست پلی بین ادبیات وروشنگری دراجتماع باشد درایران این پل وهدف درداستان بیشتربرگردن هدایت بود ودرشعربه نسبت نیما، شاملو این هدف را دنبال کرد.دربخش دوم سوال که فرمودید چه مرزی بین ادبیات وسیاست وجود دارد، باید نگاه عمیقی به این دومهم داشت .دروحله اول باید بفهیم خواستگاه این دوکجا باید باشد. سیاست واژهای عربی است که ریشه آن به معنی «رام کردن اسب» است.
این واژه در ادبیات فارسی بعضاً به معنی «اداره کردن» و «چاره کردن» هم آمدهاست. مثلاً معنی این جمله که «فلانی چهارپایش را سیاست کرد» به معنی پیدا کردن جا و چراگاه برای چهارپا است سیاست به معنی «زیرک»، «حیلهگر» و «رند» است. در برخی از متون قدیمی «سیاست کردن» به معنی «تنبیه کردن» هم آمده. امروزه در ادبیات روزمره ایران استفاده از واژه «سیاسیکار» معنی مثبتی ندارد و مراد از آن اشاره به کسی است که مسائل غیرسیاسی را قربانی منافع حزبی یا گروهی میکند یا کارهای غیرسیاسی جامعه نظیر امور عمومی را با مقاصد سیاسی از قبیل دستیابی به یک مقام بالاتر انجام میدهد. اما اصطلاح «سیاستمدار» اشاره به فردی دارد که در یکی از مدارج حکومتی مرجع تصمیمگیری است. اما مفهوم کلمه ی ادبیات چیست؟ در ماهیت ادبیات، گفته شده که: ادبیات، عبارت است از آن گونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کرده اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگون گشته و احساس غم و شادی یا لذّت و اَلَم کرده اند». شاعران، با لطف طبع و احساسات دقیق، و نویسندگان چیره دست، با قدرت اندیشه و نیروی تخیل و به کارگیری بدیع زبان، جلوه و معنای خاصّی به کلام بخشیده اند و با نفوذ در فکر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادی های خود شریک کرده اند و گاه با ارائه آثار ادبی متنوّعی چون: شعر و ترانه، فیلم نامه، داستان، رمان و نمایش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهی ها و افکار و تجربیات خود را نیز منتقل کرده وجامعه را همدل و متّحد ساخته و موجب پیشرفت های بزرگ مادّی و معنوی جامعه شده بدین طریق، گاه چنان تاثیر ماندگاری به جا گذاشته اند که موجب دگرگونی و تعالی وفرهنگ شده اند. درسیاست ماهیت اصلی برگردن گروه یا حزب است اما درادبیات ماهیت به شکل کاملا فردی وبراساس روابط فردبافرد درخوانش اتفاق می افتد. درسیاست پیش بردن حزب برای تمام افرادیگ گروه یک هدف است اما درادبیات ماهیت زیباشناختی پایه واساس قرارمی گیرد. درادبیات سیاست می تواند دست مایه ی کارهای ادبی وساخت فیلم قراربگیرد اما درنفس سیاست کمتراتفاق می افتدکه ادبیات دست مایه قراربگیرد.چون هرکدام ازآن گروه ها وحزب روش های متداولی برای رسیدن به آن هدف را دنبال می کنند. درادبیات همه چیزبعد زیباشناختی نیست اما پایه واساس است چون جنبه ی دیگرآن لذت وجنبه ی دیگر آن روشنگری است . لذت نه آن لذتی که فقط جنبه ی سرگرمی وتفریح داشته باشد. ادبیات رابطه ی مستقیم با افراد دارد وازمکنونات قلبی انسان سرشارمی شوداما سیاست تجربه سیستماتیک پدیده های سیاسی وکسب کردن روش های آن است. ادبیات آفریده ی روح است . ازدیدهگل ماهیت ادبیات حقیت وزیبایی است که هردو را یک چیزمی پندارد. درادبیات وهنربرخورد ما باید طوری صورت بگیردگه مخاطب هم لذت ببرد وهم ازلایه های درونی متن دچارشگفتی و بهره شود. اما درسیاست بیشتربه حوزه های دولت وحوزه های میانی که موسوم به جامعه مدنی است راپوشش می دهد.
- همانطورکه می دانید، شعرامروز ما پیوندچندانی باجامعه ندارد.ازمنظرجامعه شناختی چه دلایلی می توان برای این گسست یافت؟
شاعران میتوانند با توجه به بینش جامعهشناختی به عنوان ابزاری تحلیلی، عرصههای مختلف زندگی اجتماعی، جامعه و مسائل آن را بررسی نمایند. اما متاسفانه عدم مطالعه ی صحیح ونداشتن سوژه های متفاوت وروآوردن به سطحی نویسی وحتی کپی نویسی وتقلید، باعث شده که شاعران آنطورکه بایدرسالت خویش راانجام ندهند.این اتفاق دریکی دو دهه ی اخیربا بوجودآمدن دنیای مجازی شکل خطرناک تری به خودگرفته است .وهمین شایدباعث شده که شاعران نتوانندپیوندخوبی با جامعه برقرارکنند. حتی این حرکت برلبه ی تیغ باعث شده که اثاری که تولیدوبه دست جامعه به عنوان یک کالا می رسدجامعه راهم دچار یک بیماری خطرناک به اسم سطحی اندیشی کند. این اتفاق به شکل برعکسی هم درجریان است یعنی جامعه انگارتوان یک اثرهنری پیچیده رانداردوهمین امر باعث می شودکه شاعریا نویسنده بخاطرهمان اندک مخاطبی که درفضای مجازی پیداکرده است سطح کیفی اثرخودراپایین بیاوردتامخاطب را راضی کندکه این مهم باعث می شودشاعریانویسنده بزرگترین خیانت را دروحله ی اول به خودودرمرحله ی بعدی به جامعه بکند. شاعرباید به آسیبشناسی جامعة زمان خویش بپردازد و لایههای مختلف جامعه را اعمّ از زنان، روشنفکران، روحانیان، ثروتمندان و… نقدکند. دردهه های اخیرشاملو ومخصوصا فروغ توانسته بودند پیوند خوبی میان شعروجامعه برقرارکنند. حتی شاعران موج نو شبیه احمدرضا احمدی یا هوشنگ ایرانی و بعد از آن رویایی درصد کمتری وشاعران دهه ی هفتاد ولی بعد ازاین اتفاقات شعرروندروبه سطحی را به خود گرفت ودردهه ی هشتاد که خیلی ازشاعران به جای ساده نویسی به سطحی روی اوردندوضعیت را وخیم ترکرد.
- همانطورکه می دانید،درسیستم آموزشی زبان مادری جایگاهی ندارد.ازمنظرشما این موضوع چه آسیبی می تواند به جامعه ادبی وارد کند؟
به نظرمن هیچ آسیبی وارد نمی کند.هرانسانی که درهرمحیطی ازاین کره ی خاکی زاده می شودوپایش به این هستی بازمی شود.طبق اصول اولیه تابع ان محیط وزیست بوم وزبان مادری خوداست . این انسان بوسیله ی ارتباط عمیقی که با مادروخانواده واکوسیستمی که درآن زیست می کندزبان مادری خودرا می آموزد واین می تواندازحسن خیلی ازانسان ها باشد.اما درشرایط کلی هرکشور یک زبان معیارورسمی دارد. واین زبان درکل مدارس کشورشاید بطوریکسان آموزش داده می شود. هرانسان درهرکشورموظف است برای بقای زندگی وپیشرفت خودآن زبان ورسم الخط آن زبان را بیاموزد، ودرشرایط کلی ازآن بهره بگیرد. اما نه انطورکه به کل زبان مادری اش را فراموش کند. مثلا من طبق مشاهده های خودم دربرخی ازخانواده ها می بینم که پا روی اصول قومی وقبیله خود می گذارند وازهمان اول بابچه نه به زبان مادری بل به زبان معیاربا اوحرف می زنندکه مبادا کسی ازروی لهجه وگویش فرزند من پی ببرد که ما درفلان منطقه یا اهل فلان شهرستان هستیم که این خود مسئله ای بس مهم است که فرزندان خودرا از یادگیری زبان مادری اش بی بهره نگذاریم. چون به قول یکی ازبزرگان که گفته بود اگربا کسی هم صبحت شدید ودیدیدکه طرف مقابل لهجه دارد به ریشش نخندیدبه این مسئله فکرکنید که او یک قدم ازشما جلوترحرکت می کندچون یک زبان بیشترازشما بلد است. زبان مادری دربرخی نویسنده ها تحولات خیلی خوبی ایجاد کرده است مثلا رمان جدید کیهان خانجانی به اسم بندمحکومین که ازنشرچشمه منتشرشد وجایزه ی احمدمحمودرانسیب خودکرد. این رمان تلفیقی از زبان فارسی وگویش گیلگی است . این رمان دربخش دامنه کلمات فوق العاده عمل کرده وخیلی ازکلمه های که درگویش گیلکی وجود دارد را به ادبیات فارسی اضافه کرده است که این مسئله نه آسیب بلکه ازمحسنات به شمار می رود. من سوالی مطرح می کنم آيا سـورانيهـا و گـورانيهـا و كرمـانجهـا و كلهرها، اوراميها، زازاييها، لكها، فَيليها و… حاضرند گويش ديگـري را بـه رسميت بشناسند؟ آيا همين مايه اختلاف بيشتر ميان خـود اقـوام نمـيشـود و تازه موضوع به همينجا ختم نميشود. گويشوران زبـانهـاي وفسـي، نـائيني، تالشي، زرتشتي (بهديني)، لاري، بشـاگردي، سنگسـري، سـرخهاي، سـمناني، زابلي و دهها گويش ديگر هم اين حق را بـراي خـود محفـوظ مـيدارنـد. در گسترة رنگين گويشها و زبانهاي ايراني گاه مرزهـاي زبـاني امتـزاج زيبـايي مييابند و تركيب ميشوند و طيف رنگيني را به وجود ميآورند؛ مثـل گـويش لكي. در اين مناطق تكليف چيست؟ آيـا خـط واحـدي ميـان ايـن زبـانهـا و گويشهاي هريك هست كه راوي زبان و حامل آن باشد؟ زبانهـاي ايرانـي و ادبيات غني آنها مانند تاروپود درهم تنيده اند و چنـان چـون شـير و عسـل بـا فارسي آميخته و ممزوج شدهاند كـه جـدايي آنهـا نـاممكن اسـت. از سـويي ديگر، تهية اين تعداد كتاب درسي به زبان مـادري نيـز خـود دردسـر ديگـري است. ومسئله دیگراین است که به جز زبان کوردی وزبان لکی درایران کدام زبان مادری دارای رسم الخط است ؟ باید عرض طبق تحقیقاتی که من انجام داده ام اکثراین گویش ها ولهجه که درسراسرایران وجود دارد هیچکدام نه زبان هستند ونه رسم الخط دارند. ما درزبان کوردی شاعری مثل شیرکوه بی کس را داریم که واقعا به زبان کوردی شعر می نویسد وشعرهایش به تمام زبان ها هم ترجمه شده است .
- اگرسانسور را یک تیغه دولبه بدانیم ، چه راهکارهای برای مبارزه با سانسورپیشنهاد می کنید؟آیا سانسورومحدودیت های اعمال شده برهنرمندان موفقیت آمیزبوده است؟
عدهای از متفکران سانسور را مصداقی از سرکوب دیدگاهها یا بهرهبرداری از تبلیغات منفی، دخالت در کار رسانهها ونویسنده ها وکلا هنرمندان در روابط اجتماعی یا ارائه اطلاعات نادرست یا حتی ایجاد مراکز آزادی بیان میدانند. درهریک از این روشها اطلاعات مطلوب با سیاست جلوگیری از کسب مخاطب توسط عقاید مختلف و تشکیل جلسات بحث آزاد و دادن میدان به عقاید به حاشیه رانده شده به افراد جامعه تحمیل میشود. سانسوراما درادبیات برسطوح کیفی تولید اثرهنری تاثیرمنفی می گذارد. ودرهیچ کشوری برای هیچ هنرمندی موفقیت آمیزنبوده است. تنها راهکاری که می تواند به یک هنرمندکمک کند ارائه آن اثردریک کشوردیگراست که بازهم ممکن است به دست مخاطب ویا خواننده ی وطنی نرسد. وراه حل دیگرچاپ زیرزمینی اثراست که ان هم هیچ کمکی به صاحب اثرنمی کند. مگردرطول زمان آن هم اگریک اثرهنری ماندگارباشد. در پدیدهای جدید تر که نوعی پدیده ضد سانسور است فرد مستقیماً با افراد جامعه صحبت میکند و عقاید فرهنگی خود را برای آنها بیان مینماید. افراد مختلف از روشهای برقراری ارتباط جمعی استفاده میکنند تا از تحریف اصطلاحات توسط رسانههای ارتباط جمعی قدرتمند جلوگیری کنند. در طول تاریخ اعتصاب و تظاهرات دسته جمعی به عنوان یک روش در مقابله با تحمیلهای ناخواسته مطرح بودهاست. درحال حاضرهم خیلی ازنویسنده یا شاعرها که کارهایشان مجوزنمی گیرد، آنرا به صورت پی دی اف درگروه های تلگرامی یا واتساپ وبه صورت های گوناگون دراینستاگرام و……منشرمی کنند. اما کسی شاید به عنوان یک کارچاپی شناسنامه داربه آن نگاه نمی کند که شاید چیز خیلی مهمی هم نباشد برای خیلی ازهنرمندان.